سودابه عاشق من بود و نشانه ي عشقش همان شعله هاي آتش بود كه از دست و مو و دهانش زبانه مي كشيد. كيكاووس عاشق سودابه بود و نشانه ي آن درياي آتشي بود كه برپاساخت تا من از آن بگذرم. من در آتش دروغي مي سوختم كه سودابه ساخت...
هاملت دانه های برف با زوزه های باد دور برج و بارو تاب می خوردند. یقه ی ردایم را در برابر باد سرد بالا آوردم و به جایی که نگهبانان می گفتند روح پدرم را دیده اند چشم دوختم. قدیمی ترین دوستم هوراشیو کنارم بود. هوراشیو...
خانه شادی در جزیره زوزه می کشید درختان نخل همانند رقاصه ها در تندباد وحشتناک می لرزیدند و زخمی شدن و شاخه های آن ها می شکست و هوا پرتاب می شد پرده جادوگر در دهانه غاری در کرانه ساحلی ساده بود او در باد تکان می خورد و...
پیپ، کودکی یتیم، در قبرستان با مجرمی فراری و مرموز برخورد میکند. سپس پیرزنی ثروتمند و دختری زیبا و مغرور بهن اسم استلا در زندگی او ظاهر میشوند. در همان حال، شخصی نامعلوم ثروتی به او میبخشد. اما این سرپرست ثروتمند...
الیور، پسرک یتیم و بینوا که از چنگ ارباب سنگدلش گریخته است، در شهر پرخطر لندن تنهاست. چیزی نمیگذرد که او در دام فاگین، پیرمردی شرور که خانهاش پاتوق دزدها و جیببرهاست، گرفتار میشود.
بیخانمان داستان زندگی پسری به نام رِمی است که موقع تولد ربوده میشود. بعد از اتفاقاتی گوناگون، آقای باربرین و همسرش او را به فرزندی قبول میکنند، اما به دلیل تنگدستی، رِمی را به یک نوازندهی دورهگرد میفروشند و …...