او را پدر، آزادیبخش، جنگسالار و دروگر میخوانند اما آنهنگام که با زرهی سرخ، سپاهی پرتعداد و قلبی سنگین بهسوی سیارهی آبی و کمرنگ شیرجه میزند، حس میکند پسربچهای بیش نیست. دهمین سال جنگ و سیودومین سال زندگی اوست.
یک دهه پیش، دارو قهرمان انقلابی بود که به باور او میتوانست زنجیرهای جامعهی سلطنتی زرّینها را بشکند اما قیام هر چه بود و نبود، از بین برد و به جای صلح و آزادی، جنگی بیپایان به آدمیان هدیه داد. حال، دارو باید هر آنچه را به خاطرش جنگیده است، در آخرین مأموریت بَری از امید خود به خطر بیندازد. او هنوز از صمیم قلب باور دارد که میتواند همه را نجات دهد اما آیا موفق میشود دستکم خود را نجات دهد؟
مجموعه سریر شیشه ای (جلد پنجم امپراطوری طوفان ها بخش دوم)
ایروان دهها سال برای این ماجرا نقشه کشیده و برنامهریزی کرده بود. شاید هم قرنها، حتی زمانی که در خواب بود تمام این نقشهها را در ذهن طراحی کرده بود و تنها چیزی که ایلین داشت، دستورات مبهم و گنگ از طرف خانوادهای سلطنتی و مرده برای متوقف کردن ایروان بود و تنها چند ماه کار فرصت داشت تا نیرویی برای ایستادگی در برابر او فراهم کند.
ایلین تردید داشت همزمان شدن لشگرکشی مایو و ناوگانش بهسمت ایلوی با دستور برانن برای رفتن او بهسمت باتلاق سنگ در جنوب غربی شبهجزیرهی ایلوی تصادفی باشد، یا حرکت نیروهای لعنتی موراث بهسمت خلیج اورو دقیقاً در سمت دیگر شبهجزیره!
ایروان دهها سال برای این ماجرا نقشه کشیده و برنامهریزی کرده بود. شاید هم قرنها، حتی زمانی که در خواب بود تمام این نقشهها را در ذهن طراحی کرده بود و تنها چیزی که ایلین داشت، دستورات مبهم و گنگ از طرف خانوادهای سلطنتی و مرده برای متوقف کردن ایروان بود و تنها چند ماه کار فرصت داشت تا نیرویی برای ایستادگی در برابر او فراهم کند.
ایلین تردید داشت همزمان شدن لشگرکشی مایو و ناوگانش بهسمت ایلوی با دستور برانن برای رفتن او بهسمت باتلاق سنگ در جنوب غربی شبهجزیرهی ایلوی تصادفی باشد، یا حرکت نیروهای لعنتی موراث بهسمت خلیج اورو دقیقاً در سمت دیگر شبهجزیره!