او را پدر، آزادیبخش، جنگسالار و دروگر میخوانند اما آنهنگام که با زرهی سرخ، سپاهی پرتعداد و قلبی سنگین بهسوی سیارهی آبی و کمرنگ شیرجه میزند، حس میکند پسربچهای بیش نیست. دهمین سال جنگ و سیودومین سال زندگی اوست.
یک دهه پیش، دارو قهرمان انقلابی بود که به باور او میتوانست زنجیرهای جامعهی سلطنتی زرّینها را بشکند اما قیام هر چه بود و نبود، از بین برد و به جای صلح و آزادی، جنگی بیپایان به آدمیان هدیه داد. حال، دارو باید هر آنچه را به خاطرش جنگیده است، در آخرین مأموریت بَری از امید خود به خطر بیندازد. او هنوز از صمیم قلب باور دارد که میتواند همه را نجات دهد اما آیا موفق میشود دستکم خود را نجات دهد؟
لوکی (خاستگاه شرارت)
شخصیت اصلی کتاب پیش رو پسر جوانی به نام لوکی است که از بزرگی عقل و توانایی های اش به خود می بالد. لوکی طلسم های زیادی انجام می دهد اما کسی او را باور ندارد و همه گمان می کنند ذات او با بدی و تباهی آمیخته شده است. آمورا تنها کسی است که لوکی و قدرت های او را باور دارد. از طرفی آمورا تنها جادوپیشه ی آزگارد است که برای بدست آوردن شنل ساحره ی سلطنتی و منصب ملکه نورنز آسیا قدرتمند است و سعی می کند توانایی هایش را در برابر قدرت های لوکی مخفی نگه دارد. ولی لوکی همیشه به نترس بودن آمورا حسادت می کند. کم کم آمورا به سرزمینی دیگر تبعید می شود و لوکی با ناراحتی و عصبانیت در مسیری قرار می گیرد که قدرتهایش را به چالش می کشد …
شخصیت اصلی کتاب پیش رو پسر جوانی به نام لوکی است که از بزرگی عقل و توانایی های اش به خود می بالد. لوکی طلسم های زیادی انجام می دهد اما کسی او را باور ندارد و همه گمان می کنند ذات او با بدی و تباهی آمیخته شده است. آمورا تنها کسی است که لوکی و قدرت های او را باور دارد. از طرفی آمورا تنها جادوپیشه ی آزگارد است که برای بدست آوردن شنل ساحره ی سلطنتی و منصب ملکه نورنز آسیا قدرتمند است و سعی می کند توانایی هایش را در برابر قدرت های لوکی مخفی نگه دارد. ولی لوکی همیشه به نترس بودن آمورا حسادت می کند. کم کم آمورا به سرزمینی دیگر تبعید می شود و لوکی با ناراحتی و عصبانیت در مسیری قرار می گیرد که قدرتهایش را به چالش می کشد …