سلام پرنده! من پی پرم. می شود برایم آواز بخوانی؟ بله پی پر جان حتما برایت آواز می خواند. اما باید صبر داشته باشی تا او به این جا عادت کند. اول به او آب و دانه بده. تا بعد آواز بخواند.
بچه های کوچولو در سراسر دنیا مشکلات و مسائل مشابهی دارند. بیشتر آن ها از تاریکی می ترسند؛ شیرینی و شکلات را دوست دارند؛ دلشان نمی خواهد مسواک بزنند؛ در بازی نوبت را رعایت نمی کنند و... داستان های این مجموعه کمک می کند...
بچه های کوچولو در سراسر دنیا مشکلات و مسائل مشابهی دارند. بیشتر آن ها از تاریکی می ترسند؛ شیرینی و شکلات را دوست دارند؛ دلشان نمی خواهد مسواک بزنند؛ در بازی نوبت را رعایت نمی کنند و... داستان های این مجموعه کمک می کند...
بچههای کوچولو در سراسر دنیا مشکلات و مسائل مشابهی دارند. بیشتر آنها از تاریکی میترسند. شیرینی و شکلات را دوست دارند. دلشان نمیخواهد مسواک بزنند، در بازی نوبت را رعایت نمیکنند و... داستانهای این مجموعه کمک...
میخواستم در وان حمام، قورباغه نگه دارم ولی مامان اجازه نداد. خواستم با خانهی عروسكی خواهر كوچولويم بازی كنم ولی بابا اجازه نداد، عصبانی شده بودم. بابا میگفت: برو شنبازی كن. مامان ميگفت: برو سرسرهبازی كن. ولی من...
من همیشه دوست دارم اول باشم. موقع بازی، موقع غذا خوردن، موقع مسابقه دادن،… ولی همه میگویندکه اول بودن آنقدرها هم مهم نیست. تازگیها خودمم متوجه شدهام. مهم این است که آدم از کاری که میکند لذت ببرد.
کریتر کوچولو به کیک ناخنک زد و خرابش کرد، رفت آچار را برای بابایش بیاورد ولی ظرف روغن را ریخت. مامان و بابا گفتند عیبی ندارد ولی وقتی گربه مداد رنگیهایش را به هم ریخت عصبانی شد. کریتر گاهی دوستانش را برای اشتباهاتشان...
کریتر معلمش را خیلی دوست داشت و میخواست برای روز معلم یک هدیهی خیلی خوب برایش درست کند ولی صبح که بیدار شد و خواست هدیهاش را ببرد دید که سگ آمده توی خانه و خرابش کرده…
داشتیم فوتبال بازی میکردیم که خوردم زمین و پایم درد گرفت. مرا بردند بیمارستان و دکتر پایم را معاینه کرد و گفت که شکسته است. از پایم عکس گرفتند و بعد هم آن را گچ گرفتند. توی بیمارستان دستگاههای جورواجور دیدم. بعد هم…
كوچولوی داستان ما خيلی كارها بلد است. او میتواند خودش از تختش پايين بيايد، دكمهی لباسش را ببندد، جورابهايش را پايش كند، كفشش را بپوشد، نقاشیاش را رنگ كند، با خواهرش بازی كند، ولی بعضی كارها را هم بلد نيست مثل . . .
گاهی هم همه ی واقعیت را نمی گفت. یک روز قرار شد همه هواپیماهایشان را بیاورند تا در نمایش هوایی شرکت کنند. کرایتر کوچولو گفت که بابابزرگش هواپیما دارد. دوستانش آن قدر هیجان زده شدند که او نتوانست به آنها بگوید که...
شلخته دستکشش را گم کرده بود. همه جاهایی که به عقلش میرسید، گشت ولی نتوانست پیدایش کند. وقتی داشت اتاقش را می گشت تازه فهمید چقدر ریخت و پاش است ولی مجبور بود خودش اتاقش را جمعوجور کند و موقع مرتب کردن اتاق بود که…
من و مامانم رفتیم خرید. خیلی شلوغ پلوغ بود و مامانم گم شد. نمیدانستم چطوری پیدایش کنم. اول می خواستم گریه کنم ولی بعد به جای گریه کردن رفتم توی یک مغازه و …
من يک خواهر كوچک دارم. هرچه داشته باشم، او هم میخواهد. اسكيتبُرد سوار میشوم، او هم میخواهد. موشک کاغذی درست می کنم، او هم می خواهد. خلاصه هر کاری میكنم، میگويد: پس من چی! داشتم از دستش خسته میشدم که…
من دوست خیلی خوبی دارم. گاهی به خانهی هم میرویم و با هم بازی میکنیم. دوچرخهسواری، قایم موشک، بسکتبال، … از مامان اجازه گرفتم که دوستم را دعوت کنم چون دوست ندارم تنهایی بازی کنم…
من و مامانم رفتیم شهر. خیلی دلم میخواست به مامانم کمک کنم. برای همین بلیط قطار رو من خریدم ولی گمش کردم. میخواستم به مامانم کمک کنم سوار قطار شود ولی پلهها بلند بود. بعد رفتیم موزه، کلی خرابکاری کردم…
من میخواهم بروم توی جنگل چادر بزنم و بخوابم. مامانم میگوید که من یک کم برای این کار کوچکم و باید در حیاط چادر بزنم. فکر بدی هم نیست برای همین یک جای خوب برای چادر زدن پیدا میکنم و …
مامان، نینی کوچولو به دنیا آورده و امروز او را به خانهمیآورند. من خیلی خوشحالم و توپ و اسباب بازیهایم را آوردهام تا به او نشان دهم. میخواهم با او بازی کنم و برایش داستان بخوانم، ولی نینی کوچولو اصلا حواسش به...