قصه های پدربزرگ
هیچ چیز به پای وقت گذراندن با پدربزرگ نمی رسد...
گردش در مزرعه و پارک، تعمیر اسباب بازی های کهنه، و بهتر از همه گوش کردن به قصه های پدربزرگ.
در کتاب «داگلی بغلی عیدت مبارک» بالاخره شب عید میآید. داگلی میخواهد از تک تک لحظههایاش استفاده کند. او به میان برفها میدود و شوق بغل کردن دارد که سراغ درختها میرود. اما باز دلاش بغل میخواهد که دوستاناش با گلوله برفی او را یک داگلی برفی میکنند!
در کتاب «داگلی بغلی عیدت مبارک» بالاخره شب عید میآید. داگلی میخواهد از تک تک لحظههایاش استفاده کند. او به میان برفها میدود و شوق بغل کردن دارد که سراغ درختها میرود. اما باز دلاش بغل میخواهد که دوستاناش با گلوله برفی او را یک داگلی برفی میکنند! داگلی و دوستاناش با هم یک آدمبرفی بزرگ میسازند که داگلی محکم بغلاش میکند و آدم برفی تشکر میکند. ناگهان صدای جرینگ جرینگ میشنوند و رودی را میبینند، گوزن کوچکی که معجزهی عید را نشانشان میدهد. آنها با هم یک درخت میسازند و فرشتههای برفی درست میکنند.
لطفا ابتدا وارد شوید.
ورود به سیستمیک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتمهای محبوب ایجاد کنید.
ورود به سیستم