قصه های پدربزرگ
هیچ چیز به پای وقت گذراندن با پدربزرگ نمی رسد...
گردش در مزرعه و پارک، تعمیر اسباب بازی های کهنه، و بهتر از همه گوش کردن به قصه های پدربزرگ.
مشاهیر خندان (ابوریحان بیرونی)
من نامی ام، از کتاب بیزارم. معلم ها دائم از مشاهیر گذشته می گفتند و دائم آن ها را توی سرما می زدند. بالاخره کلافه شدم و آستین ها را بالا زدم و خودم رفتم سراغ این خسته کننده ها، چشمتان روز بدنبیند، کلی کتاب خواندم و نتیجه اش این کتاب شد. ابوریحان برادر ابوتره و ابو جعفری، فرزند آقای بیرونی بود.
مشاهیر خندان (ابوریحان بیرونی)
من نامی ام، از کتاب بیزارم. معلم ها دائم از مشاهیر گذشته می گفتند و دائم آن ها را توی سرما می زدند. بالاخره کلافه شدم و آستین ها را بالا زدم و خودم رفتم سراغ این خسته کننده ها، چشمتان روز بدنبیند، کلی کتاب خواندم و نتیجه اش این کتاب شد. ابوریحان برادر ابوتره و ابو جعفری، فرزند آقای بیرونی بود.
در بیرون به دنیا آمد. بعد به درون رفت. بعد دانشمند خفنی شد که سر به هوا راه می رفت و به ستاره ها نگاه میکرد.
چند بار نزدیک بود از بام بیفتد.
سلطان محمود زورکی او را به غزنین و هندوستان برد. ایشان 146 کتاب ناقابل نوشت. شعاع زمین را اندازه گیری کرد.
وزن مخصوص مواد را پیدا کرد.
با ابوعلی سینا دوست شد و ...
لطفا ابتدا وارد شوید.
ورود به سیستمیک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتمهای محبوب ایجاد کنید.
ورود به سیستم