کتاب مجموعه جنگجویان (جلد چهارم خیزش طوفان) نوشته ی ارین هانتر با ترجمه ی آرش پیوندی توسط انتشارات باژ منتشر شده است.
شش کلاغ (جلد دوم پادشاهی شیادها)
در وجودش همه چیز خود را پس کشید. آبی که به پای او می خورد، سرد بود. بدنش کرخت شده بود و با این حال نرمی خیس مانند گوشت گندیده ی برادرش را زیر دست های خود حس می کرد. حس شرمساریه که آدم رو درسته می خوره. داشت در این حس غرق می شد. داشت در بند کتردام غرق می شد. چشم هایش سیاهی رفت.
صدای اینژ آرام و محکم گفت: «واسه ی منم راحت نیست.» صدایی بود که باری او را از جهنم برگردانده بود. «حتی الانشم که یه پسر تو خیابون بهم لبخند می زنه یا جسپر که دست میندازه دور کمرم، حس می کنم چیزی نمونده دود بشم برم هوا.» اتاق یک وری شد. کز به ریسمان صدای اینژ چنگ انداخت. «با این ترس زندگی می کنم که یکی از مشتریای اون، یکی از مشتریای من، تو خیابون ببیندم. تا یه مدت مدیدی خیال می کردم همه جا می بینم شون، ولی گاهی فکر می کنم کاری که با من کردن بدترین قسمت ماجرا نبود.»
در وجودش همه چیز خود را پس کشید. آبی که به پای او می خورد، سرد بود. بدنش کرخت شده بود و با این حال نرمی خیس مانند گوشت گندیده ی برادرش را زیر دست های خود حس می کرد. حس شرمساریه که آدم رو درسته می خوره. داشت در این حس غرق می شد. داشت در بند کتردام غرق می شد. چشم هایش سیاهی رفت.
صدای اینژ آرام و محکم گفت: «واسه ی منم راحت نیست.» صدایی بود که باری او را از جهنم برگردانده بود. «حتی الانشم که یه پسر تو خیابون بهم لبخند می زنه یا جسپر که دست میندازه دور کمرم، حس می کنم چیزی نمونده دود بشم برم هوا.» اتاق یک وری شد. کز به ریسمان صدای اینژ چنگ انداخت. «با این ترس زندگی می کنم که یکی از مشتریای اون، یکی از مشتریای من، تو خیابون ببیندم. تا یه مدت مدیدی خیال می کردم همه جا می بینم شون، ولی گاهی فکر می کنم کاری که با من کردن بدترین قسمت ماجرا نبود.»