فرانکلین روز خوبی را نگذرانده بود و احساس میکرد دیگر کسی دوستش ندارد و کسی به او اهمیت نمیدهد. او تصمیم گرفت از خانه فرار کند و دوستان و مدرسه و خانهی جدیدی برای خودش پیدا کند. اما کمی از خانه دور نشده بود که …
من ابر قهرمانم
سلام، اسم من زاندر است. من نیروهای یک ابرقهرمان را دارم. تواناییهایم از من یک ابرقهرمان درستوحسابی ساخته است! منبع نیروهای ابرقهرمانی من فلج مغزی (سیپی) است.
زاندر کودکی متفاوت و دارای نیازهای ویژه است. هرچند او لباس قهرمانان را به تن نمیکند، ولی ویژگیهای خاصی دارد که از او یک ابرقهرمان ساخته است. در کتاب «من ابرقهرمانم» قرار است دربارهی کودکانی با فلج مغزی اطلاعات خوبی کسب کنیم. زاندر دربارهی انواع گوناگون این بیماری برای بچهها توضیح میدهد و در ادامه تواناییهای کودکان مبتلا به هر نوع را برمیشمارد. حتی بخشی از این کتاب به وسایل و تجهیزات ابرقهرمانی این طیف از کودکان مرتبط است؛ مثلاً اتوبوس سرویس مدرسهی زاندر با باقی وسایل نقلیه متفاوت است. بیرونش بالابر دارد و داخلش هم یک جای مخصوص برای صندلی چرخدار. بله، به خاطر زاندر است که این اتوبوس تا این حد قشنگ و متفاوت شده است.
لوری لی یاربرو، نویسندهی کتاب «من ابرقهرمانم»، جزو کادر درمان است و خود فرزندی با نیازهای ویژه دارد. به همین دلیل تصمیم گرفت که با مثال ابرقهرمان و نیروهای خارقالعادهاش نوع زندگی متفاوت پسرش را برای او توضیح دهد. تا بدین ترتیب، به او بفهماند که با وجود تفاوتهایش، همچون سایر کودکان لایق محبت و دوست داشته شدن است.