خل دستهاش را به کمرش زد و گفت: «حالا دیگه همهی کلهپوکها با هم میخواییم ورزشمون رو بکنیم. دستها به کمر …»چل دوروبرش را نگاه کرد و گفت: «ولی اینجا که همهی کلهپوکها نیستن که … ما یهدونه فقط کلهپوک بودیم خب.»خل گفت: «کیسهبوکس جان! تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها … همهی اینها مثلاً کلهپوک بودن دیگه. ساعت مگه کلهپوک نیست؟ دیوونه هی میره، هی میره میچرخه، از دوازده میاومد سه، بعدش میشه نه، دوباره میآد به دوازده. ساعت اگه کلهپوک نباشه که از هفت، بعد شد یازده، بعد میشه بیست و ی...
قصه های کره الاغ باهوش (کره الاغ و گردن بند طلا)
مامان کره الاغ یک گردن بند طلا داد به او داد تا ببرد و بدهد به خاله اش. گردن بند خیلی گران قیمت بود و کره الاغ این را خیلی خوب می دانست. مامانش گفته بود که عادی عادی باشد تا هیچکس نفهمد که او گردن بند طلا دارد. اما کره الاغ چطور باید عادی باشد.
مامان کره الاغ یک گردن بند طلا داد به او داد تا ببرد و بدهد به خاله اش. گردن بند خیلی گران قیمت بود و کره الاغ این را خیلی خوب می دانست. مامانش گفته بود که عادی عادی باشد تا هیچکس نفهمد که او گردن بند طلا دارد. اما کره الاغ چطور باید عادی باشد. اگر بگوییم این کره الاغ باهوش و نابغه است، حتما تعجب می کنید. اما کره الاغ باهوش با قصه های خنده دارش شما را شگفت زده می کند. بهتر است خودتان این کتاب را بخوانید و با کره الاغ بیشتر آشنا شوید.