ساکی یاماموتو کوچکترین تمایلی به جایگزین کردن هیجان و جذابیت توکیو با مراسمهای باستانی و آنتندهی ضعیف روستای مادربزرگش و گذراندن تعطیلات تابستانه در آنجا ندارد. آمادهسازیهای مراسم اوبون حوصلهسربر است. و بعد چند تا از بچههای محلی به او توجه نشان میدهند و ساکی موقعیتی کوچک برای کمی خوش گذراندن پیدا میکند، حتی اگر این کار به معنای بیاحترامی کردن به محراب باستانی خاندانش برای عمل کردن به چالشی شرارتبار باشد.
اما به محض آنکه ساکی زنگولهی مقدس را به صدا در میآورد، تاریکی به جریان میافتد. طلسم مرگی بر او گذاشته شده که ساکی سه شب برای لغوش مهلت دارد. ساکی باید به کمک سه روح راهنما و دوستانی که انتظار دوستیشان نمیرفت، یا ارزش خود را اثبات یا با دنیای زندهها خداحافظی کند.
مجموعه تغییر یافته (جلد دوم یادمان)
فکر می کردند فرار کرده اند ولی اشتباه می کردند.
آنا پس از فرار کردن با سم، کاس و نیک یاد می گیرد چطور در خفا زنده بماند و از قوانین سم پیروی کند:
توجه کسی را به سمت خودت جلب نکن، همیشه با خودت سلاح داشته باش، حواست به اطرافت باشد، مراقب پشت سرت باش.
وقتی خاطرات زندگی قدیمی آنا کم کم یادش می آید و شخصی از دوران کودکی قدم به زندگی اش می گذارد، وفاداری آنا مورد آزمایش قرار می گیرد. این هم تله ی برنچ است یا تجدید دیداری است که آنا همیشه امیدش را داشت؟ تمام سوال هایش وابسته به یک سوال است: دلیل اصلی پاک شدن حافظه اش چیست؟