دشمن دیگری است. دشمن خود ماست.
آنها این پایین هستند، آن بالا، داخل آسماناند، هیچ کجا دیده نمیشوند. زمین را میخواهند، میخواهند زمین مال خود ما باشد. برای پاکسازی ما آمدهاند، برای نجاتمان آمدهاند.
اما در زیر تمامی این معماها، حقیقتی نهفته است: به کَسی خیانت شده. به رینگر هم همینطور. به زامبی. به ناگت و به تمامی هفت و نیم میلیارد انسانی که روی سیارهمان زندگی میکردند. اول توسط دیگران مورد خیانت قرار گرفتهاند و بعد توسط خودمان.
در این روزهای آخر، بازماندگان زمین باید تصمیم بگیرند که کدام از اهمیت بیشتری برخوردار است: نجات خودشان... یا نجات آنچه از ما انسان میسازد...
مجموعه کاراوال (جلد دوم اسطوره ای)
قلبی برای محافظت کردن. قرضی برای ادا کردن. بازیای برای پیروز شدن.
دوناتلا دراگنا پس از کشیده شدن به دل دنیای جادویی کاراوال، بالاخره موفق به فرار از دست پدر و نجات دادن خواهرش اسکارلت از ازدواجی شده که برایش رقم زده بودند. دو خواهر در واقع باید این پیروزی را جشن بگیرند، اما تلا هنوز آزاد نشده. مدتی قبل از سر بیچارگی با مجرمی ناشناس معاملهای کرده و چیزی را به او قول داده که تابهحال هیچکس نتوانسته به دیگری تحویل دهد. اسم واقعی ارباب کاراوال، اسطوره.
تنها راه کشف هویت واقعی اسطوره، برنده شدن در کاراول است، بنابراین تلا یک بار دیگر خودش را درگیر این مسابقهی افسانهای، وارث تشنهبهخون سلطنت، داستان عشقی محکوم به شکست و شبکهی تارهای درهمتنیدهی رازهای کسانی از جمله خواهر خودش میکند. کاراوال همیشه از بازیکنانش شجاعت، زیرکی و فداکاری را طلب کرده، اما این بار چیزهای بیشتری میخواهد. اگر تلا نتواند به قولی که داده عمل کند و اسم واقعی اسطوره را نفهمد، همهی چیزهایی را که تابهحال برایش اهمیت داشتهاند و حتی شاید جانش را از دست میدهد. اما اگر برنده شود، اسطوره و کاراوال برای همیشه نابود میشوند...
خوش آمدید، به کاراوال خوش آمدید... بازی تازه شروع شده.