«مارپیچ آتشین» ماجرای ایزد آپولو، ایزد خورشید، موسیقی، شعر، و کمانداری است که پدرش، زئوس او را به زمین تبعید کرده، و به عنوان تنبیه به نوجوانی دست و پا چلفتی و خپل به نام لِستر تبدیل شده است. حالا تنها راه بازگشت آپولو به کوه المپ و ثابت کردن خود به پدرش، و برگرداندن جایگاه حقیقی خود این است که چند پیشگو را از دست نیروهای تاریکی آزاد کند. بعد از موفقیت در اردوگاه دورگهها و نجات نیمهایزدان از شر امپراتوران خونخوار روم در آمریکای شمالی، حالا او باید به همراه دوستانش به آمریکای جنوبی برود. لِستر به همراه مِگ مککافری و دوست نیمهانسان-نیمهبز خود، «گرُوِر آندروود» به هزارتوی مخوفی پا میگذارد تا به دنبال پیشگوی اریتره بگردد و او را نجات دهد؛ پیشگویی که به زبان معما صحبت میکند...
آپولو 1 (پیش گویی پنهان)
به نظر شما یک موجود جاودان را چطور میشود تنبیه کرد؟ شاید آدمیزاد شدن تنبیه خوبی باشد... آپولو پیش از این، یکی از ایزدان المپ بود که چون پدرش زئوس را عصبانی کرد، از المپ بیرونش کردند و به آدمیزاد تبدیل شد. حالا به خاطر این تنبیه، او به شکل یک پسر نوجوان به شهر نیویورک سقوط کرده وباید یاد بگیرد چطور روی زمین از خودش مراقبت کند. آپولو که دشمنان زیادی هم در بین هیولاها ودیوها و ایزدان دارد، برای بازگشت به زادگاهش باید سعی کند دوباره نظر زئوس را جلب کند. اما بدون داشتن قدرتهای ایزدی و جاودانگی، اینکار چطور ممکن است؟
از همین نویسنده
سایر کتاب های همین ناشر
جادوهای همیشگی 3 (معبد اسرارآمیز)
وقت بریستال اورگرین رو به اتمام است. حدود یک سال پیش او با مرگ معامله کرده بود که اگر نامیرا را پیدا کرده و بکشد، زنده خواهد ماند. اما هنوز هیچ سرنخی از هویت یا مکان او پیدا نکرده است.
چند ماه از ناپدید شدن رین میگذرد و اوزی و کلارک حالا با سیگی و پتی زندگی میکنند. جز دلتنگی برای جادوگر، غمی نیست و اوزی کمکم دارد به شرایط زندگی جدیدش عادت میکند. البته هنوز در جورکردن رنگ لباسهایش مشکل دارد. اما عاقبت، بعد از تماسی تلفنی از جادوگر، شبی طوفانی از راه میرسد و آرامششان را درهم میکوبد.
در این کتاب بچهها یاد میگیرند در کارهای خانه از قبیل تمیزکاری، شستوشوی ظرفها و لباسها، جارو زدن و غیره ماهر شوند و همچنین با مهارتهای اجتماعی و برقراری ارتباط درست مانند نحوهی صحبت پشت تلفن، سپاسگزاری، معذرتخواهی و... بیشتر آشنا شوند. همچنین با یادگیری طرز استفاده از ابزارها، باطریها و امثال آن، استعدادهای فنی خودشان را تقویت میکنند. در این کتاب به جزئیات هم توجه شده است تا جایی که تا کردن لباسها، یا آشپزی سریع با مواد موجود در خانه یا دوخت و دوز وصله و خیلی مهارتهای دیگر از چشم نویسنده دور نمانده است. بسیاری از بچهها از امور مالی و راههای صرفهجویی یا سیستم بانکی بیاطلاع هستند، در این کتاب به این مباحث نیز پرداخته شده. در مجموع کتاب حاضر توانسته است با لحن شوخ و صمیمی به بچهها تعداد زیادی مهارت را بیاموزد که مفید و کاربردی هستند و آنها را برای ورود به زندگی بهعنوان یک بزرگسال آماده میکند.
روب در دل بیابان، بیشهزار زیباییست که فرمانروای آن به دیگر فرمانروایان ارداس شباهتی ندارد. نام او کابارو، شیر بزرگ است. او بر امپراتوری حیوانات سلطه دارد و با حرص بسیار از طلسم طلاییاش محافظت میکند؛ تاکنون هیچ انسانی پا به قلمرو این ابر جانور نگذاشته است. سفر به بیشهزار او ناممکن است. کانر، ابک، میلین و رولان قبلا با هم به ناممکنهای بسیاری دست یافتهاند؛ اما اکنون این تیم از هم پاشیده و آنها به دلیل خیانتی ویرانگر از هم جدا شدهاند. این قهرمانان جوان و حیوانات درونشان تاکنون برای به دست آوردن این طلسم، قربانی بسیار دادهاند؛ اما با وجود همه مصیبتها و دشمن خبیثی که با تمام حرکتآنها مقابله میکند، به زودی بزرگترین قربانیشان را برای این طلسم خواهند داد
برادر تازه متولد شدۀ استیو به بیماری مادرزاد و نادری مبتلاست که جانش را تهدید می کند و این موضوع باعث نگرانی او و خانواده اش شده است. استیو پس از گزیده شدن توسط زنبور، خواب می بیند موجودی فرشته مانند که درواقع یک زنبور ملکۀ رازآلود است، به او می گوید که می تواند حال بچه را بهتر کند!
دروغ های بزرگ خطرناک اند. و اگر قرار باشد به ازای هر دروغ بزرگ، با یک حقیقت بزرگ مواجه شویم می توانند خطرناک تر هم بشوند!
آدم های معمولی دنیا را تغییر می دهند (من هریت تابمن هستم !)
در این کتاب از مجموعهی آدمهای معمولی دنیا را تغییر میدهند، دربارهی زندگی هریت تابمن میخوانیم. زنی شجاع که علیه بردهداری جنگید و بارها جان خودش را به خطر انداخت تا بردههای زیادی را به سرزمینهای آزاد برساند.
کتاب سلام دنیا (بدن من) از مجموعهی سلام دنیا با هدف درک بهتر از دنیای پیرامون و آشنایی با مفاهیم سادهای از علوم و دانش تجربی منتشر شده است.
«من در ورزش مهارتی ندارم!» یا «میدانم که نمیتوانم تمرینهای ریاضی را حل کنم...» یا «من همیشه واقعاً با امتحانات مشکل داشتم و دارم...»
آیا این جملات برایتان آشناست؟
اگر فکر میکنید که نمیتوانید کاری را انجام دهید، احتمال اینکه اصلاً برای انجامش هیچ اقدامی هم نکنید خیلی زیاد است. اما اگر بفهمید واقعاً میتوانید در ریاضیات، یا ورزش یا امتحانهایتان خوب عمل کنید چه؟ درحقیقت، اگر بتوانید در هر کاری که تمرکزتان را روی آن میگذارید و ذهنتان را برایش آماده میکنید، سرآمد باشید چه؟ این کتاب حتماً میتواند به شما در انجام این کارها کمک کند.
مایکل وی 8 (انگل)
مایکل و دوستانش بالاخره به زندگی عادی برگشته اند؛ اما آنها که همیشه درگیر نبردهای سخت بوده اند و دنیا را از خطرات بزرگی نجات داده اند به این آرامش و روزمرگی عادت ندارند حالا هر کدام در شهرهای مختلف آمریکا پراکنده اند و اغلب مثل هم سن و سالهای دیگرشان یا کار می کنند یا درس می خوانند و جدا از هم سعی می کنند با زندگی جدید سازگار شوند.
قصر كه به تازگي كارهاي عجيب و غريبي مي كند، برجي را كه شاهدخت سيلي، شاهزاده لولاث، لايلا و رالف در آن پناه گرفته اند، از اسلين به آركوور باشكوه مي آورد. آن ها كه در دنيايي جديد و متفاوت پاگذاشته اند، بايد براي بازگشت به خانه و نجات قصر، قسمت گمشده ي چشم متعلق به قلب قصر را پيدا كنند. جستجويي كه ماجراهاي هيجاني بسياري را برايشان رقم مي زند.
نبرد سهمگین هادس سرانجام با فداکاری مایکل به پایان رسیده است. الکتروکلن که در نبود مایکل و با از دست دادن تانر و جرواسو و پشت سر گذاشتن جنگ، بسیار خسته و درهمشکسته است، قصد دارد سوار بر ژول بهسرعت از جزیره و از دسترس هتچ دور شود.
هتچ که تعداد کثیری از نیروهایش را در جنگ از دست داده، با استفاده از محفظهی نجات، خودش را به جزیره نایک رسانده است تا فعالیتهای شرکت الجن را از سر بگیرد و دوباره نیروهایش را گرد هم بیاورد.
بن، بسیار به دستگیر کردن سران «اسپایدر»، نزدیک شده بود اما آنها باز موفق شدند فرار کنند. اکنون بن در مکزیک گیر افتاده است و باید همراه دوستانش، نقشهای بکشند تا این بار سران اسپایدر را دستگیر کنند. تنها سرنخشان یک کلید است که حتی نمیدانند چه چیزی را باز میکند! ماموریتشان ساده نیست و این آخرین فرصت آنهاست تا این سازمان شیطانی را از بین ببرند...
«بخواب کوچولو... لالا لالایی! قرار بود شب باحالی را با دوستم رابین که به خانهی ما آمده بود، بگذرانم. میخواستیم تا صبح بیدار بمانیم و پچ پچ کنیم. دلم نمیخواست داداشم مزاحممان بشود یا آینهی جادویی حواسمان را پرت کند. همهچیز عالی بود... تا اینکه آینه رابین را قورت داد و ما را به قصهی زیبای خفته برد. بعدش هم بازوی رابین اتفاقی به دوک نخریسی خورد و... حالا ما حسابی به دردسر افتادهایم. رابین به خواب عمیقی فرورفته و زیبای خفته بیدار است. برای حل این مشکل من باید این کارها را انجام بدهم: . یک تولد الکی برای جونا بگیرم. . شاهزادهای پیدا کنم که رابین را از خواب بیدار کند. . حواسم باشد پریهای جادویی طلسممان نکنند. ما فقط ده ساعت وقت داریم تا همهچیز را درست کنیم، وگرنه این روز تبدیل به یک کابوس وحشتناک میشود...»
دخترکها، پسرها، خوانندگانی با هر سن و سال به اولین المپیک کتابخانهای خوش آمدید! کایل و هم تیمیهایش بازگشتهاند و بازی ساز معروف دنیا، لویجی لمنچلو دوباره دست به کار شده است. این بار لویجی لمنچلو تیمهایی را از سرتاسر آمریکا دعوت کرده است تا در اولین المپیک کتابخانهای شرکت کنند. سرگرم کننده است؟ مثل آگهیهای تبلیغاتی که میگفتند ...سلام! دوباره لمونچلو اینجاست
"امروز جشن تولد شاهزاده ماگنولیاست. شاهزاده می خواهد همه چیزعالی و بینقص باشد. ولی یکدفعه... دیلینگ! دیلینگ! زنگ خطر هیولا! هیولاها اهمیتی به جشن تولد شاهزاده ماگنولیا نمیدادند. هیولاها فقط میخواستند بز بخورند. وظیفه شاهزاده ماگنولیای موقر و مودب نبود که جلوی هیولاها را بگیرد، ولی این کار کاملا مناسب شاهزاده خانم سیاه پوش بود. آیا مهمانهای جشن شاهزاده ماگنولیا متوجه میشوند که او همان شاهزاده سیاه پوش است؟"
برادران گریم هشداری برای سرزمین قصهها دارند!
آنها توسط ارتش فرانسه دزدیده شده و تحت فشار قرار گرفتهاند که راه دنیای قصهها را نشان دهند. ارتش فرانسه میخواهد به دنیای قصهها حمله کند.
برادران گریم مجبور میشوند راه را به ارتش نشان دهند اما فرشتهی مهربان کاری میکند که گذر از این مسیر دویست سال طول بکشد تا اهالی سرزمین قصهها وقت کافی برای آمادهشدن داشته باشند. حالا آن دویست سال تمام شده و ارتش میتواند به دنیای قصهها برود.
آدم های معمولی دنیا را تغییر می دهند (من لئوناردو داوینچی هستم!)
من لئونارد. داوینچی هستم
و باور دارم که ایده های جدید زیبا هستند.
اثری است به قلم ریچارد پل اوانز، ترجمه فرانک معنوی امین و چاپ انتشارات پرتقال. این کتاب روایت کننده ی ماجرایی هیجان انگیز، پر پیچ و خم و فانتزی از پسری به نام مایکل وی و گروهی به نام الکتروکلن است که همگی آن ها به جرم اقدامات تروریستی دستگیر شده اند، به غیر از مایکل. هتچ موجودی پلید و خودکامه است که برای دستیابی به سلطه جهانی تلاش می کند و توقف او تنها با فعالیت اعضای گروه الکتروکلن امکان پذیر است. مایکل باید دوستانش را نجات دهد و به نبرد با آمپر برخیزد اما این تمام ماجرا نیست، زیرا هتچ با نیرویی گسترده آماده مقابله با آن هاست.
پاییز بود و باد میاومد خرس کوچولو سرفه میکرد تنها نشسته بود تو غار با صورت تب دار و زرد
برو حمام خرگوشی
ای وای خرگوشی کثیف شده و باید حمام کند، ولی دلش نمی خواهد گوش هایش خیس شوند.
می توانی کمکش کنی؟
حوله و شامپو فراموش نشود!