در عوض تقریبا ناخودآگاه به سمت دالانی سرخس به راه افتاد که به لانه ی نیش زرد منتهی می شد. خاکستر پنجه لنگان بیرون آمد و تقریبا به او برخورد کرد. قلب آتشین تالاپی روی کفلش افتاد و خاکستر پنجه سر خورد و ایستاد و به اطراف برف پاشید. هن هن کنان گفت: «ببخشید قلب آتشین. ندیدمت.»
لوکی (خاستگاه شرارت)
شخصیت اصلی کتاب پیش رو پسر جوانی به نام لوکی است که از بزرگی عقل و توانایی های اش به خود می بالد. لوکی طلسم های زیادی انجام می دهد اما کسی او را باور ندارد و همه گمان می کنند ذات او با بدی و تباهی آمیخته شده است. آمورا تنها کسی است که لوکی و قدرت های او را باور دارد. از طرفی آمورا تنها جادوپیشه ی آزگارد است که برای بدست آوردن شنل ساحره ی سلطنتی و منصب ملکه نورنز آسیا قدرتمند است و سعی می کند توانایی هایش را در برابر قدرت های لوکی مخفی نگه دارد. ولی لوکی همیشه به نترس بودن آمورا حسادت می کند. کم کم آمورا به سرزمینی دیگر تبعید می شود و لوکی با ناراحتی و عصبانیت در مسیری قرار می گیرد که قدرتهایش را به چالش می کشد …
شخصیت اصلی کتاب پیش رو پسر جوانی به نام لوکی است که از بزرگی عقل و توانایی های اش به خود می بالد. لوکی طلسم های زیادی انجام می دهد اما کسی او را باور ندارد و همه گمان می کنند ذات او با بدی و تباهی آمیخته شده است. آمورا تنها کسی است که لوکی و قدرت های او را باور دارد. از طرفی آمورا تنها جادوپیشه ی آزگارد است که برای بدست آوردن شنل ساحره ی سلطنتی و منصب ملکه نورنز آسیا قدرتمند است و سعی می کند توانایی هایش را در برابر قدرت های لوکی مخفی نگه دارد. ولی لوکی همیشه به نترس بودن آمورا حسادت می کند. کم کم آمورا به سرزمینی دیگر تبعید می شود و لوکی با ناراحتی و عصبانیت در مسیری قرار می گیرد که قدرتهایش را به چالش می کشد …