فرانکلین به خوی و خوشی زندگی میکرد و دوستان زیادی داشت. هیچوقت به فکر پیدا کردن دوستی جدید نبود، تا اینکه یک روز خانوادهی جدیدی از سرزمینهای شمال به محلهی آنها اسبابکشی کردند. خانوادهی گوزن غولپیکر بودند و فرانکلین خیلی از آنها ترسیده بود. بچهی آنها همسنوسال فرانکلین بود. روز اول مدرسه هیچکس با گوزن بازی نکرد. ولی آقای جغد با فرانکلین صحبت کرد و …
لطفا بغلم نکنید!
کودکان در کتاب «لطفا بغلم نکنید!» با پسرکی به نام سام آشنا میشوند. او دوست دارد مجموعه سنگهایاش را مرتب و منظم بچیند. او دوست دارد مجموعه جورابهایاش را لنگه به لنگه به پا کند. او دوست دارد با یکی از مجموعه مدادشمعیهایاش نقاشی بکشد. او اغلب لبخند به لب دارد و آدمها را دوست دارد. فقط بغل کردن را دوست ندارد! (به غیر از آغوش گرم و ملایم مادرش هنگام شببخیر گفتن).
کودکان در کتاب «لطفا بغلم نکنید!» با پسرکی به نام سام آشنا میشوند. او دوست دارد مجموعه سنگهایاش را مرتب و منظم بچیند. او دوست دارد مجموعه جورابهایاش را لنگه به لنگه به پا کند. او دوست دارد با یکی از مجموعه مدادشمعیهایاش نقاشی بکشد. او اغلب لبخند به لب دارد و آدمها را دوست دارد. فقط بغل کردن را دوست ندارد! (به غیر از آغوش گرم و ملایم مادرش هنگام شببخیر گفتن).
بله، برخی از مردم عاشق بغل کردن هستند. خیلیها هم از بغل خوششان نمیآید. بسیاری از آدمها هم زیاد برایشان فرقی نمیکند. پس چهطور میتوان تشخیص داد که کسی آغوش دوست دارد یا نه؟ فقط یک راه برای فهمیدناش وجود دارد: از خودش بپرس! چون هرکسی خودش باید تصمیم بگیرد که دلاش میخواهد دیگران بغلاش کنند یا نه.
هدف این کتاب برانگیختن بحثهایی دربارهی حق کودک بر بدن، استقلال بدنی، حفظ حریم شخصی و اهمیت شرط رضایت هر فرد برای هرگونه محبت فیزیکی است. در تصاویر این کتاب بدون هیچگونه قضاوتی با تنوعی از آدمها با فرهنگها و ویژگیهای گوناگون روبهرو میشویم که سلیقهها و ترجیحهای متفاوتی دارند. احترام به تصمیم هر فرد اصل مهمی است که با زبانی شیرین، ساده اما گویا در تمام کتاب بر آن تاکید میشود.