یتیمخانه نود و هشت بچه دارد که دختر هفده ساله جروشا ابوت،از همه بزرگتر است. او از صبح تا شب سر پاست تا دستورات رئیس عصبانی پرورشگاه را اجرا کند. او با همهی تلخیها، قلمی شیرین دارد و خوب مینویسد. یکی از اعضای هیئت امنای پرورشگاه تصمیم میگیرد او را به دانشگاه بفرستد و تنها خواسته اش اینکه جروشا برایش نامه بنویسد.
کلاسیک های جیبی (دشمن عزیز)
در «دشمن عزیز» جودی ابوت پس از ازدواج با جرویس پندلتون یعنی همان بابالنگدراز، با دوست صمیمیاش سالی مکبراید را به سرپرستی نوانخانهای که در آن بزرگ شده، انتخاب میکند. او خانم لیپِت را بیرون کرده و سالی را مدیر میکند. سالی هم کارهایی را که به عنوان مدیر انجام داده، به جودی گزارش میکند. این گزارشها در قالب نامه ارائه میشوند. در ادامه ماجراها، رابطه سالی و پزشک نوانخانه که یک مرد است و او را دشمن عزیز لقب داده، با لجبازی همراه میشود.
رفتهرفته و با جلوتر رفتن جودی در مسیر نامهها، گزارشهای سالی درباره دشمن عزیز، تبدیل به اعترافات دلپذیر میشوند...
در «دشمن عزیز» جودی ابوت پس از ازدواج با جرویس پندلتون یعنی همان بابالنگدراز، با دوست صمیمیاش سالی مکبراید را به سرپرستی نوانخانهای که در آن بزرگ شده، انتخاب میکند. او خانم لیپِت را بیرون کرده و سالی را مدیر میکند. سالی هم کارهایی را که به عنوان مدیر انجام داده، به جودی گزارش میکند. این گزارشها در قالب نامه ارائه میشوند. در ادامه ماجراها، رابطه سالی و پزشک نوانخانه که یک مرد است و او را دشمن عزیز لقب داده، با لجبازی همراه میشود.
رفتهرفته و با جلوتر رفتن جودی در مسیر نامهها، گزارشهای سالی درباره دشمن عزیز، تبدیل به اعترافات دلپذیر میشوند...