ایبی و جونا خواهر و برادری هستند که به کمک یک آینه جادویی به دل داستان های گوناگون می روند و هر بار ماجرایی جدید را تجربه می کنند. در این جلد بچه ها به ماجرای هانسل و گرتل وارد می شوند و گرفتار جادوگر بدجنس می شوند، همان جادوگری که قرار بود هانسل و گرتل را بخورد اما آن ها از دستش فرار کردند. اگر ایبی و جونا نتوانند خودشان را نجات دهند دیگر هیچ وقت به خانه برنخواهند گشت.
اشتیاق یخی
«ویکی» بعد از مرگ پدرش تصمیم میگیرد قهرمان مسابقات سورتمهسواری شود، تا آرزوی پدرش را برآورده کند. اما مادرش اجازه نمیدهد او سگهای جدیدی بخرد. پس ویکی خودش به تنهایی راه میافتد
سایر کتاب های همین ناشر
زار و ویش، وظیفه ای خطیر بردوش دارند. آن ها باید از شهرشان دفاع کنند و این وظیفه، شجاعتی بسیار می طلبد. با ترکیب آهن و جادو، شاید بتوانند این وظیفه را انجام دهند، اما شانس زیادی ندارند و دشمنانشان، بی رحمانه در پی نابود کردن عزیزترین دارایی های آنانند. آیا زار و ویش این بار هم موفق می شوند؟
شاهزاده سیاه پوش 8 (دردسر غولی)
غول پرسروصدایی دارد تمام سرزمین را له میکند! شاهزاده سیاهپوش علامت درخشان را در آسمان میتاباند تا همهی دوستان قهرمانش به کمک بیایند. بزرگترین ماجراجویی شاهزاده سیاهپوش در راه است! شاهزاده سیاهپوش برای برفبازی با انتقامگیرندهی بزها و شاهزاده پتوپوش آماده میشود.
در سلام دنیا (دایناسور ها) دربارهی دایناسورها میخوانیم. (موجودات موردعلاقهی کودکان!) با دایناسورهای مختلفی مثل آپاتوساروس، تریسراتوپس، تیرانوسوروس رکس یا همان تیرکس و کلی دایناسور دیگر آشنا میشویم، و یاد میگیریم هر کدام از آنها چه ویژگیهایی دارند.
تراویس و خواهرش کُری برای گذراندن تعطیلات تابستانی به هتل قدیمی مادربزرگشان میروند. داستانهای زیادی در مورد تسخیر این هتل توسط ارواح بین مردم ردوبدل میشود. در شب اول، بچه ها متوجه میشوند زوجی که مهمان هتل هستند به دلیل شنیدن این شایعات و به امید دیدن روح به آنجا آمده اند. تراویس و کُری از روی شیطنت تصمیم میگیرند کاری کنند که آنها به خواسته شان برسند. ابتدا بچه ها موفق میشوند مهمانان هتل مادربزرگ را سر کار بگذارند اما رفته رفته اتفاقاتی میافتد که باعث میشوند آنها خودشان هم بترسند…
هیچ جا خونه خود آدم نمی شه!، این چیزی است که سیلی بعد از مدت ها دوری از قصر شگفت انگیز و جادویی اش و تجربه گرسنگی و کشمکش های گوناگون کاملا حس می کند، اما مدت زیادی از اقامتش در خانه ی جادویی نگذشته که خبر گم شدن و فرار جادوگر از سیاه چاله آرامش قصر را به هم می زند و خانواده شاهزاده سیلی را تهدید می کند. تنها در یک صورت آرامش دوباره به قلعه باز می گردد و آن هم بازگرداندن جادوگر به سیاه چاله است.
نبرد سهمگین هادس سرانجام با فداکاری مایکل به پایان رسیده است. الکتروکلن که در نبود مایکل و با از دست دادن تانر و جرواسو و پشت سر گذاشتن جنگ، بسیار خسته و درهمشکسته است، قصد دارد سوار بر ژول بهسرعت از جزیره و از دسترس هتچ دور شود.
هتچ که تعداد کثیری از نیروهایش را در جنگ از دست داده، با استفاده از محفظهی نجات، خودش را به جزیره نایک رسانده است تا فعالیتهای شرکت الجن را از سر بگیرد و دوباره نیروهایش را گرد هم بیاورد.
«شاهدخت سیلی»، «لایلا» و «رالف»، از تکههای قصر، یک کشتی عظیم ساختهاند و آمادهاند تا سفر شگفتانگیزشان را آغاز کنند. اما کشتی خودبهخود به سمت آبهایی میرود که کشفنشدهاند. سیلی و خواهرش، امیدوارند که کشتی به سرزمینهایی روانه شود که روزگاری اسبهای تکشاخ در آن زندگی میکردند. اما سفر طولانیتر میشود و کشتی به مقصدی نمیرسد. آذوقهشان رو به اتمام است و کمکم نگران میشوند. آیا میتوانند همانگونه که به قصر اعتماد داشتند به این کشتی نیز اعتماد کنند؟
داستانی پرماجرا و فانتزي درباره ي شاهزاده خانمي به اسم سيلي كه در قصري عجيب و مرموز به همراه خانواده اش زندگي مي كند. او كه چهارشنبه هاي قصر را به عنوان بدترين و كسل ترين روزهاي هفته مي شناسد، در اين روز با راهرو و برجي جديد كه تخم نارنجي بزرگ و داغي درون آن قرار دارد، روبه رو مي شود. چه رازي درباره ي موجودي كه درون تخم است، وجود دارد؟ آيا قصر وظيفه ي نگهداري از او را به سيلي سپرده است؟
شاهزاده سیاهپوش در شرایط بدی است. یک ابر بسیار بدبو چراگاه بزها را فراگرفته است؛ بویی که حتی از یکعالمه پوشک کثیف یا سطلهای زباله هم بدبوتر است. هر وقت شاهزاده سیاهپوش و دوستش انتقامگیرندهی بزها از شر این بوی بد خلاص میشوند، بدون اینکه متوجه شوند آن را به سرزمین شاهزادهی دیگری میفرستند! بقیهی قهرمانهای نقابدار و حیوانهای خانگی باوفایشان برای کمک میآیند، ولی وقتی هیچ کدام از فنهای نینجایی کارساز نیست چطور میتوانید با یک بوی بد بجنگید؟
تا حالا کسی بهت گفته عجیب و غریب یا متفاوت؟
دیگران درباره ی من این جوری فکر می کردند.
روزی که به دنیا آمدم، مادرم واقعا ترسید چون هیچ وقت بچه ای با کله ای به آن بزرگی ندیده بود.
اوضاع روبه راه نشد.
من همه چیز را به روش خودم انجام می دادم. وقتی که خودم می خواستم. تا وقتی سه ساله شوم، حرف نمی زدم.
در این جلد از مجموعه، دربارهی زندگی رُزا پارکس میخوانیم. او یکی از فعالان اجتماعی رنگینپوست سرشناس بوده که بخاطر رنگ پوستش، از کودکی رفتارهای تبعیضآمیز زیادی را در جامعه تحمل میکرده. او در این کتاب از سرگذشتش و وضعیت جامعهی امریکایی در آن زمان میگوید و اینکه چه اتفاقی افتاد که در برابر این نابرابری ایستاد و صدای عدالتخواهیاش را به گوش همهی دنیا رساند.
حدس بزنید این بار کجاییم! آینهی جادویی من و برادرم، جونا (بهعلاوهی گربهمان، شازده) را به داستان موطلا و سه خرس فرستاده. خیلی باحال است! اینجا فرنی برای چشیدن داریم؛ همینطور صندلی برای نشستن و تخت برای چرت زدن! ولی موطلا حسابی به دردسر افتاده و اگر کمکش نکنیم، شاید تا ابد اینجا گیر بیفتیم.
قصر كه به تازگي كارهاي عجيب و غريبي مي كند، برجي را كه شاهدخت سيلي، شاهزاده لولاث، لايلا و رالف در آن پناه گرفته اند، از اسلين به آركوور باشكوه مي آورد. آن ها كه در دنيايي جديد و متفاوت پاگذاشته اند، بايد براي بازگشت به خانه و نجات قصر، قسمت گمشده ي چشم متعلق به قلب قصر را پيدا كنند. جستجويي كه ماجراهاي هيجاني بسياري را برايشان رقم مي زند.
آنها در افسانههایش به هیچ شاهزادهای احتیاج نداشتند!
در مجموعه داستان ارواح قرن بیستم با این شخصیتها و بسیاری از شخصیتهای جذاب دیگر آشنا شوید:
ایموگینه جوان و زیباست و همهچیز را دربارهی فیلمهایی که تا به حال ساخته شده میداند. او مرده است؛ شبحِ افسانهای سالن سینمای رُزباد.
باز هم یک ماجراجویی دیگر!
این بار من و برادرم جونا در قصه ی مورد علاقه ی جونا فرود آمده ایم. بله! جک و لوبیای سحرآمیز! جونا از دیدن جک حسابی ذوق زده است و نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد. برای همین قسمتی از داستان را لو می دهد.
حالا ما باید این کارها را بکنیم:
• لوبیاهای سحرآمیز را پیدا کنیم و آنها را بکاریم.
• از ساقه ی لوبیا بالا برویم.
• با یک یا چند غول روبه رو شویم؟
اصلا هم ترس ندارد. شما هم با ما به قصر غول ها بیایید
کریتوس، این جنگ آور بی رحم، برده ی ایزدان المپ است. او که روح اسپارتا لقبش داده اند، اسیر و گرفتار کابوس های زندگی تباه شده اش و در حسرت آزادیست. از این رو، برای رهایی از دین به خدایان، دست به هر کاری می زند. اما زمانی که دیگر امیدش ناامید شده، خدایان آخرین خدمت را از او طلب می کنند تا بردگی و بندگی اش پایان یابد.
کریتوس باید خدای جنگ، آرس، را نابود کند.
اما یک فانی ناچیز چگونه می تواند خدای جنگ را از پای درآورد؟!
خدای جنگ ما را از اعماق سیاه و تاریک هادس تا شهر جنگ زده ی آتن و بیابانی گمشده در فراسوی آن با خود همراه می کند و دریچه ای تازه بر افسانه ی کریتوس و داستان این پرفروش ترین بازی ویدئویی می گشاید
من مریخ هستم زمینی ها خوش آمدید
این داستان مریخ است؛ خواهر مورد علاقهی زمین! در این کتاب چیزهایی از مریخ یاد میگیرید که باورتان نمیشود. اصلاً فکرش را کردهاید که شاید روزی بتوانید در سیارهی دیگری زندگی کنید؟ با داستان او همراه شوید تا چیزهای جالبی یاد بگیرید.
كال مي خواست جيغ بكشد. مي دانست كه بايد جيغ و داد كند، اما شوك و ترس نفسش را بريده بود. سايه مجددا حركت كرد و از پشت سنگ پر از پستي و بلندي سقف، پيچ و تابش باز شد. هرچه سر مي خورد و به خزه ي شب تاب نزديك تر مي شد، اميد واهي كال كه گمان مي كرد شايد آن سايه فقط بازي نور است، نااميدتر شد.
او يك عنصر هوايي بسيار بزرگ بود كه به سرعت حركت مي كرد و بعضي جاهايش اصلا شكل خاصي نداشت. شبيه يك مارماهي بسيار بزرگ از اعماق اقيانوس بود؛ البته اگر مارماهي ها در هر سمت بدن طويلشان دهان هاي بزرگ و پر از دنداني داشته باشند.
مایل می تواند به بقیه شوک الکتریکی وارد کند، تایلور ذهن افراد را میخواند و آنها را ریبوت میکند، گایلی یک آهنربای انسانی است، ابیگیل با استفاده از الکتریسیته درد را از انسان دور میکند... این شخصیتها به علاوهی چند نوجوان دیگر که هرکدام قدرت الکتریکی خاص خودشان را دارند، قهرمانهای مجموعهی «مایکل وی» هستند و باید با سازمانی که میخواهد از قدرت آنها برای اهداف شرورانه استفاده کند، مبارزه کنند. در این مسیر آنها با خطرات و اتفاقات غیرقابلپیشبینی بسیاری روبهرو میشوند و هرکدام با قدرت خاصشان موانع مختلف را از سر راه برمیدارند. «مایکل وی» مجموعهای است پر از فرازونشیب، ماجراجویی و رمزوراز برای نوجوانهایی که هیجان را دوست دارند.
داستان یک خواهر و برادر و آینه مخصوصشان را به تصویر می کشد که هربار آن ها را به دل یکی از قصه های معروف دنیا می برد، اما داستان ها دیگر به آن شکلی که همیشه شنیده ایم نیستند و اتفاقات جدیدی در آن ها رخ می دهد. ایبی و برادرش تا حالا به قصه های مختلفی سر زده اند و این بار وارد ماجرای شاهزاده نخود فرنگی می شوند؛ همه ایبی را با شاهزاده خانم اشتباه گرفته اند و او دوست دارد کاری کند که بهترین شاهزاده خانم را برای این قلمرو پیدا کند…
مجموعه ي جذاب و دوست داشتني قصه ها عوض مي شوند روايتگر ماجراهاي خواهر و برادری است که توسط آينه ي جادوييشان و پري مهرباني كه داخل آن زندگي مي كند، به دلايلي به سرزمين قصه ها و داستان هايي همچون سیندرلا، ديو و دلبر، علاءالدین، شاهزاد نخود فرنگی و… سفر مي كنند، اما قصه اي که وارد آن می شوند كمي متفاوت با داستان اصلی است و هربار آن ها را به چالش می كشد. این دفعه ایبی و دوستانش يعني فرانكي، رابين و پني پس از افتادن فرانكي در چاله ي مرموز پشت خانه ي پني، وارد سرزمين عجايب مي شوند و براي برگشتن به خانه به دنبال فرانكي مي گردند. آن ها درپي يافتن نشانه اي از فرانكي، با كلاه دوز ديوانه، ملكه بدجنس، گربه سخن گو و آليس ديدار مي كنند.