کنسرو غول
توکای ترسو و مردنی از مدرسه و ریاضی متنفر است و تصمیم گرفته شبیه جنایتکارها خشن، نترس و پولدار بشود. باید دید از پسش بر میآید یا نه؟
از همین نویسنده
بردیا و گولاخ 1 (شاهزاده ی شنل تشتکی)
همِستر بردیا گم میشود و او مطمئن است پیرزن همسایه یک جادوگر است و همه چیز زیر سر اوست. نکند آلبرت را دزدیده باشد تا باهاش سوپ همِستر درست کند؟ نکند او همدست هیولاهای نامرئی باشد؟ بردیا شنل تشتکیاش را میپوشد و سوار بر آسانسور هزارطبقه میرود زیرِ زمین.
بردیا و گولاخ 2 (پیشگویی چشم نقره ای)
داستان پسری که بعد از خوردن یک میوه عجیب و غریب گوش هایش جورابی و گولاخی شده و تنها کسی که از رازش خبر دارد دختری به نام مانیا است که همیشه در حال غر زدن است. بردیا به مرد چشم نقره ای که پیشگوی ولگرد و نابینایی است کمک می کند و او هم در عوض برای تشکر تشتکی به پسر می دهد که می تواند تنها دوبار برای کمک گرفتن از آن استفاده کند. پدر بزرگ بسته ای عجیب برایش...
بردیا و گولاخ 3 (هیولای کلمه خوار)
داستانی از بردیا و ماجراهای او با گولاخ ها. گولاخ ها که در جلد قبل به دنبال خواهرها بودند تا بتوانند از دروازه تاریکی عبور و همه کتاب های جهان را نابود کنند، حالا به خاطر اشتباه بردیا، یکی از خواهرها را به چنگ آورده اند و اگر بردیا و نگهبان های جنگجو عجله نکنند و خودشان را به جنگل هوم ها نرسانند همه چیز تمام می شود، بعد از آن معلوم نیست چه بر سر آدم ها...
نیلی در شهر سوخته
اتفاق خیلی غم¬انگیزی افتاده است. سورنا و سارا هردو گریه می¬کنند.حتی هانا کوچولو هم با دیدن گریه¬ی آن¬ها گریه¬اش گرفته است. پستانکش را با دو تا دندانی که تازه درآورده، می¬جود و جیغ می¬زند. بابا و مامان کم دارند از دست گریه¬های بچه¬ها دیوانه می¬شوند.
نیلی در سرزمین زعفران
حدود یک ماه از سفر طولانی نیلی می¬گذرد و او هنوز برنگشته است. سورنا این¬بار حسابی نگران شده است. اگر نیلی را در بندر گوآتر گم نکرده بودند، حالا مثل همیشه کنارش نشسته بود و با هم کاموابازی می¬کردند.
نیلی در قلعه گنج
هوا کم کم طوفانی می¬شود و باد و بوران شدید همه چیز را به هم می¬ریزد. کاگرهایی که مشغول بستن طناب نازک بالون هایند، دستپاچه و غافلگیر می¬شوند. طناب و قلاب بالون¬ها پیچ و تاب می-خورد و روی زمین کشیده می¬شود.