ستاره ی شمال ارلینگ هالند (HAALAND)
ارلینگ در حال پرواز بود و احساس شگفت انگیزی داشت. دستانش را باز کرد و سینه اش را جلو داد. انگار روی هوا راه می رفت. سی دقیقه بعد مدیر مدرسه با ظاهری هیجان زده به آنها نزدیک شد.
معرفی کتاب هری کین؛ طوفان (HARRY KANE)
شنیدم برای ریجوی روورز بازی می کنی.
«بله آقا!» دیوید بکام بزرگ از کجا می دانست؟!
بکام گفت: «اونا باشگاه بزرگی هستن. یک سوال دارم ازت هری. چه چیزی رو بیشتر از هرچیزی می خوای؟ »
معرفی کتاب هری کین؛ طوفان (HARRY KANE)
شنیدم برای ریجوی روورز بازی می کنی.
«بله آقا!» دیوید بکام بزرگ از کجا می دانست؟!
بکام گفت: «اونا باشگاه بزرگی هستن. یک سوال دارم ازت هری. چه چیزی رو بیشتر از هرچیزی می خوای؟ »
هری لبخند درشتی زد: «تو ومبلی بازی کنم. برای انگلستان. و یک روز در جام جهانی آقا».
بکام دستش را روی شانه ی هری گذاشت: «امروز بازیت رو دیدم».
هری احساس کرد الان است که غش کند. فقط با خجالت به چمن ها خیره شده بود.
- می دونی، می تونی بهش برسی. می تونی به اونجا برسی. می دونی چطور؟
هری گفت: «بله آقا، با هرگز ناامید نشدن».
بکام خندید و روی شانه ی هری زد: «دقیقا درسته هری! و می دونی چیه؟ منتظرم تا اونجا ببینمت!»
لطفا ابتدا وارد شوید.
ورود به سیستمیک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتمهای محبوب ایجاد کنید.
ورود به سیستم