اتلمتل ترانه، شعرهای کودکانه مجموعهای از اشعار خیالانگیز و کودکانه است. شاعران این مجموعه کوشیدهاند تا دریچهی چشم کودکی کنجکاو به واقعیتهای تلخ و شیرین و عجیب و غریب دوربرشان نگاه کنند.
ترانه های انگلارسی 3
One, Two، شال و کلاه من کو؟
Three, Four، کوچه شد از برف، پُر
Five, Six, Seven, Eight، بریم رو برفها اسکیت
?Are you ready، .Yes, I am
در مجموعه کتابهای «انگلارسی» کودک با خواندن و شنیدن شعرهای دلنشین و جذاب، با زبان انگلیسی آشنا میشود و کلمههای زیادی یاد میگیرد. با این مجموعه، کودک هم از شعر خواندن لذت میبرد و هم شوق یادگیری زبان انگلیسی در او بیدار میشود.
One, Two، شال و کلاه من کو؟
Three, Four، کوچه شد از برف، پُر
Five, Six, Seven, Eight، بریم رو برفها اسکیت
?Are you ready، .Yes, I am
در مجموعه کتابهای «انگلارسی» کودک با خواندن و شنیدن شعرهای دلنشین و جذاب، با زبان انگلیسی آشنا میشود و کلمههای زیادی یاد میگیرد. با این مجموعه، کودک هم از شعر خواندن لذت میبرد و هم شوق یادگیری زبان انگلیسی در او بیدار میشود.
از همین نویسنده
مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب اهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب آهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب اهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب اهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب اهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب اهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب اهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
میخورم فقط، Oil و گازوئیل
راه میروم، با چهار Wheel
Car هستم از، جنس آهنم
من به جای حرف، بوق میزنم...
در مجموعه کتابهای «انگلارسی» کودک با خواندن و شنیدن شعرهای دلنشین و جذاب، با زبان انگلیسی آشنا میشود و کلمههای زیادی یاد میگیرد. با این مجموعه، کودک هم از شعر خواندن لذت میبرد و هم شوق یادگیری زبان انگلیسی در او بیدار میشود.
شیموی زبل همه چیزدان، دوست خوب کودک شماست. شیمو به کودک شما مهارتهای اجتماعی را یاد می دهد. شما برای کودک کوچکتان شیمو می خوانید و به صورت غیرمستقیم مفاهیم مهم زندگی را به او می آموزید. مهارتهای مهم فردی مثل دستشویی رفتن، مسواک زدن، استقلال و کاهش وابستگی، اعتماد به نفس، خلاقیت های کوچک و بزرگ، و نیز مهارتهای مهم اجتماعی مثل دوست یابی، همدلی، عشق به دوستان، فرهنگ ترافیک و عبور و مرور، آشنایی با مشاغل و هزار و یک موضوع مهم دیگر از این دست مواردند. زبان شعر، لحن کودکانه، تصاویر بکر، جذاب و دیدنی، از مجموعه کتابهای شیمو مجموعه ای خواندنی و پرمخاطب ساخته اند. این کتاب به صورت تک جلد عرضه شده است.
” شیمو ” شخصیت اصلی مجموعه ترانه هایی با عنوان ” ترانه های شیمو ” می باشد. شیمو، در واقع یک موش کوچک باهوش و زرنگ است. این کتاب سعی دارد در قالب اشعاری ساده به صورت غیر مستقیم کودکان را با مفاهیم مهم زندگی از جمله مهارت های مهم فردی مانند دست شویی رفتن، مسواک زدن، اعتماد به نفس، خلاقیت های کوچک و بزرگ، استقلال و کاهش وابستگی و هم چنین مهارت های مهم اجتماعی مثل دوست یابی، همدلی، عشق به دوستان، فرعنگ ترافیک و عبور و مرور، آشنایی با مشاغل، حیوانات و بسیاری موضوعات دیگر آشنا کند. این کتاب جلد دوازدهم از این مجموعه ترانه ها می باشد، که با اشعار جذاب کودکان را با حیوانات مختلف از جمله فیل، کفشدوزک، سنجاقک، گورخر، ماهی، مارمولک، دلفین و ویژگی های ظاهری آن ها آشنا می کند. ترانه های شاد با لحنی کودکانه و رنگ آمیزی زیبا این مجموعه کتاب ها را به یکی از پر مخاطب ترین کتاب های شعر کودکان مبدل ساخته است.
میمینی سفارشهای مادرش را از یاد میبرد و در شلوغی خیابان مقابل فروشگاه اسباببازی میایستد و گم میشود. حالا میمینی باید چه کار کند؟
مجموعه کتابهای میمینی قصههای منظومی از بچه میمونی بازیگوش و شیرین است.
در هر کتاب مشکلی رفتاری از میمینی سر میزند و یا حادثهای برای او پیش میآید که در نهایت او را باتجربهتر میکند.
در این کتاب میمینی با کبریت بازی میکند و با خطر آتش آشنا میشود.
در این کتاب میمینی اولین روز مهدکودک را تجربه میکند. او بی قرار است و پرسشهای بسیاری دارد. آیا او میتواند خودش را با مهدکودک تطبیق دهد؟
در اين كتاب میمینی با دردسرهای پرخوری مواجه میشود.
در این کتاب میمینی با نتیجهی آشغال ریختن روی زمین آشنا میشود.
میمینی توپش را به دوستانش نمیدهد. آنها هم او را تنها میگذارند و میمینی پی میبرد که نباید دوستانش را این طور از دست بدهد. حالا او باید چه کار کند تا بچهها دوباره با او دوست شوند.
در این کتاب میمینی وسوسه میشود پولی را که در خانه پیدا کرده است برای خودش خرج کند. اما پول که مال او نیست!
در کتاب میمینی چه دوست نازنینی میمینی یاد میگیرد که اگر چیزی را پیدا کرد آن را به صاحبش برگرداند.
در كتاب میمینی گل میکشه یا نینی میمینی ياد میگیرد كه رويی دیوار نقاشيی نكشد.
در این کتاب میمینی متوجه میشود که زیاده روی در خوردن شیرینی باعث دندان درد میشود.
در این کتاب بیدقتی میمینی برای پدربزرگش ایجاد خطر میکند. پدربزرگ پا روی ماشین اسباببازی میگذارد و زمین میخورد. چه کار باید کرد؟
سایر کتاب های همین ناشر
یک بازی کارتی با سبک نقش مخفی است که بازیکنان در رقابت با یکدیگر، تلاش میکنند تا با ساخت جذابترین و بهترین شهر به بهترین حکمران در قلمرو پادشاهی تبدیل شوند. در هر دورِ بازی، هر بازیکن یک نقش را انتخاب میکند تا از قابلیت ویژهی آن نقش در طول آن دور از بازی استفاده کند. هر بازیکن، ساخت و ساز شهر خود را با بازی کردن کارت سازهای که در دست دارد، پیش میبرد. در انتهای بازی امتیازی هم ارزش با هزینهی آن کارت به دست میآورد. زمانی که یک بازیکن بتواند هفتمین سازه را در شهرش بسازد بازی به پایان میرسد. بازیکنی که بیشترین امتیاز را کسب کرده، به عنوان برندهی بازی و بهترین حکمران قلمرو شناخته میشود.در هر دور از بازی، هر بازیکن یک نقش را انتخاب میکند تا از قابلیت ویژه آن نقش در طول آن دور استفاده کند. هر بازیکن ساخت و ساز شهر خود را با بازی کردن کارت سازهای که در دست دارد، پیش میبرد، و در انتهای بازی امتیازی هم ارزش با هزینه آن کارت را بدست میآورد.
هنوز خیلی از زمان افتتاح قصرم نگذشته بود که یکی از پریهای زیبای دریایی عاشق من شد. معلوم است که محلش نگذاشتم. افکار دیگری در سرم چرخ میزد. میخواستم درسی حسابی به علاءالدین، بیتابر و الکاسنیبنسهلم بدهم. اما این پری دریایی با نامههای عاشقانهاش بیچارهام کرده بود، نامههایی که حالا توی خانهام هستند، اما کسی چیزی از آنها نمیفهمد. زیرا به زبان نواحی زیرِ آب پکن نوشته شدهاند.
تا آمدیم کیک بخوریم، مامانبزرگ گفت که اول من و دوقلوها برایش کمی ساز بزنیم. قبل از زدن دوباره کمی دلشوره گرفتم چون هر وقت فلوت میزنم، اتفاق عجیبوغریبی میافتد. ژاکوب گفت که آهنگ دزدان دریایی کارائیب را بزنیم. اول من شروع کردم به فوتکردن توی فلوتم. چون فکر کردم وقتی دوقلوها شروع کنند به زدن، بههرحال کسی هیچ صدای دیگری را نمیشنود. و همین هم شد. سیمون آنقدر محکم زد روی طبلش که دستهاش شکست. و شیپور ژاکوب هم صدای فیلی را میداد که در حال جانکَندن بود.
اندی و تری خانه درختی سیزدهطبقهی باحالشان را بیستوشش طبقه کردهاند. پیست ماشینبرقی اضافه کردهاند، مسیر اسکیت با یک گودال کروکودیل زیرش، استادیوم گِلبازی، اتاقک ضد جاذبه، دریاچهی یخی برای پاتیناژ با پنگوئنهای پاتیناژکار واقعی و کلی طبقهی باحال دیگر.
با اجیمجیبوم میتوانید همراه با بازی مهارتهای ذهنخوانی، پیشبینی و ریسکپذیری را در کودکانتان تقویت کنید، اجیمجیبوم یک بازی سرگرمکننده و آموزنده با حالوهوای جادوگری است که شاگردان مدرسهی جادوگری، در نبود استاد، تلاش میکنند تا وردی را که تازه آموخته اند، تمرین کنند؛ «اجی مجی بوووووم! » ورد جابجاکردن اشیا: برای شاگردان این مدرسه جادوگری، تنها آشنایی به وردها و روش استفاده از چوبدستی نیست، بلکه آنها میآموزند که چگونه ذهن حریفان را بخوانند. شما هم در نقش هنرجویان این مدرسه، تلاش کنید تا با ذهن خوانی و تیزهوشی، بیشترین و گرانبهاترین جواهرات را جمع کنید تا عنوان بهترین جادوگر مدرسه را به دست آورید!
صدای بلندی همهجا میپیچد.
«پلیسِ داستان اینجاست، زود در رو باز کنین! به ما دربارهی یه داستان احمقانهی نقطهای گزارش دادهان که با پایانبندیِ غیرقانونیِ «همهچی خواب بود» تموم میشه، توی همین خونهدرختی! شما مظنون اصلی هستین و مقاومت بیفایدهست! ما درختتون رو محاصره کردیم!»
پشت سر خانم تورن پا میگذارم به دویدن؛ ولی چند قدمی که میدوم، یک چیزی از پشت گوشم را میگیرد. جیغم درمیآید و دور خودم میچرخم. اما جز سایههای سیاه، هیچچیز دوروبرم نیست؛ سایههای ترسناکی که رنگشان به سبزی میزند. بعد هوای سردی میآید و شبحی پچپچ میکند: «قانونهای من! قانونهای مدرسهی من! حواست باشد. هیچوقتِ هیچوقت زیر پا نگذارشان. دویدن ممنوع!»
بابک و باران همچنان دنبال ماجراجویی هستند. مزقون هم که روبهراه است و آمادهی یک سفر هیجانانگیز دیگر. در سفر سوم، بابک و باران به دیدن بتهوون میروند. آنها در این سفر متوجه میشوند که بتهوون دارد برای سمفونی سومش تمرین میکند و قرار است این سمفونی را در حضور یکی از مارشالهای بزرگ ناپلئون اجرا کند، اما نیاز به ویولنیست دوم دارد. بابک هم که قبلاً از جناب باخ یک ویولن هدیه گرفته، خب... چه شانسی از این بالاتر! هر کسی که عاشق موسیقی باشد چنین فرصتی را در هوا میقاپد. اگرچه نوازندگی برای استاد سختگیری مثل بتهوون چالشهای خودش را دارد، اما بابک هم کسی نیست که بهسادگی عقب بکشد، چون باری همیشه هوای او را دارد. البته این بار باران، بهجز کمک به بابک، با خلاقیتش به جهان موسیقی هم خدمت بزرگی میکند.
فهیمه از بچگی عاشق پروازکردن بود. تابستانها با خواهر و برادرهایش، با چسب سریش و کاغذ بادبادک میساخت و از پشتبام پروازش میداد. متوجه شد که مرکز آموزشِ فنون خدمات هوایی تهران، امتحان ورودی گذاشته و دانشجو میگیرد. چون دوست داشت درس بخواند، امتحان داد و با نمرههای خوبی قبول شد و در دورههای خلبانی شرکت کرد. چند سال بعد فهیمه اولین زن مهندس پرواز در ایران شد. بعد از حدود سههزار ساعت پرواز با سمت مهندس پرواز، توانست کمکخلبان هواپیما شود. فهیمه میگوید: «هیچ فرقی بین مرد و زن نیست، مسئولیت ی...
همه فکر میکنند من عجیب و غریبم، حتی مامان. هر چند مامان به روی خودش نمیآورد. بچه های مدرسه همیشه از من دوری میکنند. بیشتر زنگ های تفریح برای خودم تنهایی میچرخم. بقیه چیزها را طوری که من میبینم، نمیبینند. من بیشتر وقتها توی هَپَروتم. درست نمیفهمم چرا، اما توی کلهام بچهای هست که شبیه بچههای دیگر نیست.
این هم مقدمهی کتاب و دعوت رسمی نویسندهاش از شما برای خواندن این کتاب:
همهچیز رسمی است و شما که به خواندن این کتاب دعوت شدهاید چیزی تو مایهی وزیر یا دستکم فرماندار یا تهِ ته، بخشدار یک منطقهی سوقالجیشی اهمیت دارید.
اصلاً هولِ خوردنی نزنید؛ شکلات و ساندیس و انواع کیکهای دوقلوی مغزدار تو فصلها و حتی گوشه و کنار نقطهها و ویرگولها پر است. وسیلهی ایاب و ذهاب برای هر کدامتان جداگانه ردیف کردهام. تو فصل آخر هم یک رستوران سنتی و یک فستفود ساختهام برای ناهار …
تام هر کاری از دستش بربیاید میکند که توی دردسر نیفتد. ولی خب، بعضی وقتها اتفاقهایی پیش میآید که توی جدول امتیازهای کلاس سه تا صورتک ناراحت میگیرد. اگر تام یک صورتک ناراحت دیگر بگیرد ، آقای فولِرمَن اجازه نمیدهد در اردوی مدرسه شرکت کند!
«به مدرسهی من خوش اومدین. شما الان دزدان دریایی کارآموز هستین. ما شما رو به یه دزد دریایی کامل در هفت دریا تبدیل میکنیم! اگه بخواهین عین خیارهای دریایی نِکونال کنین یا اگه مثل نرمتنها از زیر کار دربرین و ولو بشین، بهتره که همینحالا سریع بپرین سمت ساحل.»
وقتی صدای پای نگهبان به حد کافی نزدیک شد، گفت: «سوپی رو که ازتون خواستم، برام آوردین؟» بعد به نگهبان یادآوری کرد: «من به خمیر نون حساسیت دارم.» البته دروغ میگفت. «و میوه هم بهم نمیسازه!» صدای غرولند بلندی از راهرو شنید و بعد نگهبان گفت: «عقب وایسا دخترهی نادون!» زانو زد تا دریچهی پایینِ در را باز کند و...
مرتب نگهداشتن اتاق از خیلی از مشکلات جلوگیری میکند. اگر پدر و مادری وارد اتاقی بشوند و ببینند همهچیز مرتب و منظم است، اصولاً شک نمیکنند. خب البته پدر و مادرهایی هم هستند، مثل مال من، که همیشه یک چیزی پیدا میکنند.
رن گفت: «وای! وین!» و مشتاقانه اطراف را برانداز کرد. الکس گفت: «باید حداقل سههزار کیلومتر از جایی که بودیم فاصله داشته باشه ... اونوقت ما همهش یه دقیقه تو راه بودیم.» یاد منظرهی تاریک و عجیبوغریبی افتاد که با ناامیدی میانش دویده بودند ... آیا واقعاً میان جهان پس از مرگ سفر کرده بودند؟ ذهنش از سؤالهای بزرگ و گیجکننده پر بود، ولی الان نگرانیهای بزرگتری داشت. وقتی نگاهش روی لبههای تاریک خیابان میچرخید، طلسمآویز باستانیاش را در کنار پوستش حس میکرد که گرم میشود. این یک هشدار بود...
به دنیای پُر رمز و رازِ سرزمین رؤیایی استوژیت خوش آمدید! سرزمین نقش و نگارهای سحرآمیز... در اینجا، کارتهایی با تصاویری عمیق، الهامبخش و مسحورکننده، به طرز جذاب و شگفتانگیزی توانایی تفکر خلاقانه و قدرت شهود شما را میآزمایند. برای موفقیت در این بازی باید از استعداد، قدرت تخیل و ذهنخوانی، و تجربیات پیشین خود به گونهای متفاوت بهره ببرید...
"استوژیت" ترکیبی است از قدرت خلاقیت و ذهنخوانی! هر بازیکن در نوبتش براساس یکی از کارتهای در دستش، کلمهای را میگوید. بازیکنان دیگر باید با قدرت ذهنخوانی خود، کارت آن بازیکن را از میان کارتهای دیگر بیابند.
...از موسیقی راک با صدای بلند خوشم نمیآید. لباسهای خالخالی یا راهراه یا روشن تنم نمیکنم. و همیشهی خدا یک برش پنیر آمریکایی ساده را به یک قالب پنیر فلفلی تند هالپانو ترجیح میدهم.
همانطور که میبینید ترجیح میدهم زندگی آرام و بیدردسری داشته باشم. میدانم شاید به نظر بعضی موشها بینمک یا حتی حوصلهسَربَر باشم. شاید هم راست بگویند. ولی خب من اینطوری دوست دارم!
حالا چرا دارم اینها را به شما میگویم؟
الان توضیح میدهم...
همه چیز از آن روزی آغاز شد که دعوتنامهای عجیب دریافت کردیم. با مربیهایمان در رختکن بودیم. من نامه را باز کردم و شروع به خواندن کردم. به بازی در تورنمنت «کمپ چهارم» دعوت شده بودیم. هیچکداممان چیزی دربارهی این مسابقات نمیدانست؛ حتی آلیسیا که همیشه داستانهایی از تیمهای افسانهای و اسرارآمیز برایمان تعریف میکرد. این که هیچیک از ما برای شرکت در مسابقات ثبتنام نکرده بود، نشان میداد شخص نامعلومی به مسابقهی اسرارآمیزی دعوتمان کردهاست، با قوانینی که با آنها آشنایی نداشتیم.
بابا پیشنهاد داد: «چهطوره که...بریم پیادهروی؟»
سؤالِ من این بود که: «پیادهروی؟ کجا؟»
بابا گفت: «یه جای قشنگ.»
من پیشنهاد دادم: «شکلاتفروشی قشنگه؟»
«نه تام، منظورِ من یه جایی مثلِ پارک بود.»
به بابا گفتم: «من اگه سگ داشتم، خیلی هم خوشحال میشدم بریم بیرون پیادهروی.»
بابا یادم انداخت که: «ما نمیتونیم سگ بیاریم چون دِلیا به سگ حساسیت داره.»
من هم زیرِلب گفتم: «من که ترجیح میدم سگ داشته باشم تا دِلیا دوروبَرم باشه.»
بابا حرفم را نشنید چون سرش گرمِ برداشتنِ یک تکه نخ بود از روی قفسه...
قورتشبده دولا شد و مرد را تکان داد. اما باز هم مرد بلند نشد. قورتش بده رفت سراغ یک زن و او را هم تکان داد و صدایش کرد. اما زن هم تکان نمیخورد. جواب قورتشبده را هم نداد. قورتشبده باز رفت سراغ یک نفر دیگر و یکی دیگر... و هر کسی که توی خیابان افتاده بود روی زمین. اما هیچکدام بلند نشدند. قورتشبده با خودش فکر کرد شاید... شاید... آنها مرده باشند؟ تقصیر قورتشبده بود! قورتشبده آنها را کشته بود. قورتشبدهی قاتل! قورتشبده داد زد: «نه! نه!...» «من هیچکسی را نکشتم... من هیچکسی را نکشتم...»...
… زال تا رودابه را دید دست بر سینه گذاشت و مؤدبانه تعظیم کرد. رودابه از شرم رویش را از زال دزدید و پشت به او کرد تا نفس تازه کند و بر خودش مسلط شود. دل بیآرام زال نفسهایش را سخت کرده و عرق بر پیشانی بلندش نشسته بود. دست به آسمان بلند کرد، خدای بزرگ را شکر گفت و از او کمک خواست … با قدمهایی مطمئن پای برج رفت تا چارهای برای رسیدن به بالای برج بلند بیندیشد.رودابه که بیقرار دیدن روی زال بود، آب دهان را بلعید و نیشگون زهرداری از بازوی خود گرفت تا مسلط باشد و ترس را کنار بگذارد تا لحظهای که...
چیزی نمانده که تعطیلات عالی هفتهی آخر سال به فاجعهای تمامعیار تبدیل شود. اینکه همهچیز به روال طبیعی خود برگردد، به عشقفوتبالها بستگی دارد. قرار بود تعطیلاتِ فراموشنشدنیای باشد. قرار بود آخرین مسابقهی فوتبال سال را برگزار کنند: مسابقهی بچهها با پدر و مادرها. بعدش هم قرار بود با هم به ورزشگاه اتلتیکو مادرید بروند تا فینال جامحذفی را تماشا کنند. اینها به کنار، سیرک بزرگ آتش هم به سویالاچیکا آمده تا برنامههای جذاب و هیجانانگیزی ترتیب دهد، اما با شروع آتشسوزیهای مرموز در شهر، همهچیز به هم ریخته است. عشقفوتبالها که پیمان بستهاند تا همیشه کنار هم باشند، این بار در جلد هشتم از مجموعهی تهجدولیها باید دستبهکار شوند و مقصر آن خرابکاریها را پیدا کنند.
حلقههای گل و برگ با شاخههای توت، اتاقنشيمنم را آراسته بودند و بله، صدالبته يک درخت کريسمس هم داشتم. آن سال زيباترين درخت کاج بازار را خريده بودم، خوشگلترين کاجی که قدوقوارهاش هم به سوراخموشم میخورد. حتی ريشههايش هم هنوز به تنهاش آويزان بودند! بله، شايد وقتی کريسمس تمام میشد، ميکاشتمش توی باغچهی خانهام. ولی آن موقع با تکهپنیرهای پلاستيکی تزيينش کرده بودم.