رمان هایی که باید خواند (کلاف پر گره)
کدی،دختر یتیم یازده ساله،توانایی خارق العاده در پختن کیک دارد...اما از بازی های سرنوشت که از لحظه ی تولد سر راهش گذاشته شده،بی خبر است.زمانی که کدی به اتاقی در طبقه ی بالای فروشگاه بزرگ چمدان های گمشده ی شهر،اسباب کشی میکند،با آدم هایی عجیب و غریب آشنا میشود که زندگی شان جوری به زندگی او گره خورده که هرگز تصورش را هم نمیکرد. در داستانی که رمز و راز آن همچون معمایی جساب شده قدم به قدم گشوده میشود،این برخوردها کلید گشایش اسرار گذشته ی کدی است.لیزا گراف،یک نوع انگشت جادو هم به قصه اضافه میکند تا رمانی خلق کند که خواننده ها را به تفکر درباره ی سرنوشت وا می دارد.آیا تقدیر وآینده ی تمامی ما به نوعی به هم گره نخورده است؟
سایر کتاب های همین ناشر
ارائه توصیه های عملی برای پدران در مورد پرورش فرزندان. ضرح وظایف پدر از زمان بارداری همسر تا هفته ها و سال ها پس از تولد نوزاد راهنمایی کامل برای مردانی که تازه پدر شده اند یا در انتظار پدر شدن هستند.
کودک در ماه های آغازین زندگی،احتیاج به مراقبت های ویژه ای داردکه والدین کم تجربه باید درباره آن اطلاعات کافی داشته باشند.انجام این مراقبت ها باعث میشود که کودکی سالم و باهوش داشته باشید. مجموعه رشد کودک،اطلاعات مفیدی درباره کودکتان به شما میدهد تا به کمک آن لحظات ارزشمندی در کنار فرزندانتان داشته باشید. کودک از تولد تا شش ماهگی گام به گام در کنار فرزند خود شش ماه اول زندگی او را کشف کنید. با توصیه های عملی،بازی ها و فعالیت های مناسب،مهارت های زیستن را در کودک تقویت کنید. لذت یادگیری از طریق بازی را با کودک تجربه کنید. همراه با رشد توانایی و اعتماد به نفس در کودک،رابطه ای محکم و لذت بخش را با او بنا کنید.
نصف شب بود که سر و کلهی هیولا پیدا شد. مثل همهی هیولاها. ولی این، هیولایی نبود که کانر انتظارش را داشت، هیولای کابوسی که هرشب از زمان شروع درمان مادرش به سراغش میآمد، همان که پر بود از تاریکی و باد و فریاد... این، هیولایی متفاوت است، چیزی باستانی، چیزی وحشی؛ و آنچه میخواهد، حقیقت است.
نبرد ترسناک برای پرواز شما را به آسمان میفرستد! چه کسی چتر نجات را به تن یک توله سگ پوشاند؟ چرا دانشمندان پرندگان مرده را با توپ شلیک میکنند؟ چه اتفاقی برای اولین گوسفند جهان که پرواز کرد،افتاد؟ اگر فکر میکنید که میتوانید قسمت های ناگوار علم را تحمل کنید به خواندن ادامه دهید.مانند ما شیفته پرواز شوید و به پروازهای نمایشی احمقانه بخندید.شما با خواندن این کتاب در میابید که کدام دانشمندان در یک بالن منفجر شدند و یاد میگیرید که چگونه هواپیمایی بهتر از همه هواپیماها بسازید. پرونده های واقعی عجیب و غریب،آزمایش های غیر عادی و تصاویر خنده دار، از دیگر ویژگی های این کتاب است.
دنگ...دنگ...دنگ...این صدای رنگ بیابانی است که در کوه و دشت میپیچد و کسی از راز آن آگاه نیست.مردم درباره اش قصه های زیادی ساخته اند،صدایش آدم ها را جادو میکند. هرکس صدای آن را بشنود افسون میشود و به دنبالش میشورد.آقای اسفندی معلمی است که تازه به روستا آمده. او میخواهد بداند آیا صدای زنگ بیابانی واقعا آدم ها را افسون میکند
پارک وحشت هنوز هم پایگاه مجموعه ترس و لرز است.اما دیگر «تفریح گاه»قهرمان هایش نیست.در شرایط جدید و با وجود جاناتان چیلر،ظاهرا«ترس گاه»(برایش)اسم مناسب تری است؟ سام خیلی دلش میخواهد یک حیوان خانگی داشته باشد،اما حیف که پدر و مادرش فکر میکنند او به اندازه کافی مسئولیت سرش نمیشود.سام برای اینکه حس مسئولیتش را ثابت کند.عصرها در یک مغازه موش فروشی کار میگیرد.چیزی نمیگذرد که متوجه میشود آن موش های کوچک و دوست داشتنی متواند تبدیل به هیولاهای دوست نداشتنی بشوند! یعنی ممکن است همه اینها زیر سوغاتی باشد که از پارک وحشت با خودش آورده؟
مجموعه ترس و لرز واقعا پشت خواننده را می لرزاند. در هر یک از داستان های این مجموعه با چند دختر و پسر کنجکاو و شجاع آشنا می شوید و پا به پای آنها ماجراهای ترسناکی را پشت سر می گذارید. اردو قرار است محل تفریح باشد، اما سارا از اردوی کلدیک متنفر است. آب دریاچه غلیظ و تهوع آور است و او با هم اتاقی هایش مشکل دارد، دختر ها از او بدشان می آید. سارا تصمیم می گیرد وانمود کند غرق شده است، تا همه دلشان برایش بسوزد. اما نقشه اش دقیقا آن طور که می خواهد پیش نمی رود. چون زیر آب سرد دریاچه، یک نفر مواظب اوست. برایش کمین کرده یک نفر که چشم های آبی کم رنگی دارد و بدنش شفاف است
مجموعه ترس و لرز تازگی ها پایگاهی برای خودش انتخاب کرده که تفریحگاه قهرمان های داستان هایش باشد:«پارک وحشت»یا ترسناک ترین پارک تفریحی دنیا!اما حیف که... میگویند عکس گویا تر از کلام است،به خصوص اگر با یک دوربین شیطانی گرفته شده باشد که بتواند اتفاقات بد آینده را پیش بینی کند. آینده جولی زیاد قشنگ نیست.آینده هرکس دیگری هم که جولی از او عکس بگیرد،وحشتناک است. رفتن به پارک وحشت حال جولی را بهتر میکند.البته این تا وقتی است در تونل فریاد سقوط نکرده و گرفتار حمله گرم ها نشده.حالا نظر جولی عوض شده و فکر میکند پارک وحشت اصلا جای تفریح نیست. به پارک وحشت وارد شوید...
مجموعه ترس وارز واقعا پشت خواننده را می لرزاند..در هریک از داستان های این مجموعه با چند دختر و پسر کنجکاو و شجاع آشنا میشوید و پا به پای آنها،ماجراهای ترسناکی را پشت سر میگذارید. زاکی از حالا نویسندگی را تمرین میکند تا روزی نویسنده معروف داستان های ترسناک بشود.داستان جدید او درباره حباب هیولایی است که مردم شهر را می بلعد! یک شب،زاکی ماشین تحریری در یک عتیقه فروشی پیدا میکند و داستانش را با آن تایپ میکند.اما ماشین تحریر زاکی ویژگی عجیب و خطرناکی دارد؛هر صحنه تزسناکی که با آن تایپ میشود،اتفاق می افتد
مجموعه ترس و لرز واقعا پشت خواننده را می لرزاند. در هر یک از داستان های این مجموعه با چند دختر و پسر کنجکاو و شجاع آشنا می شوید و پا به پای آنها ماجراهای ترسناکی را پشت سر می گذارید. دوربین قدیمی ای که گرگ پیدا کرده ، درست کار نمی کنند. عکس هایش، یک جور دیگری هستند. وقتی گرگ با آن دوربین از ماشین نو پدرش عکس گرفت؛ ماشین را درب و داغان نشان داد و بعد پدرش با ماشین تصادف کرد. شاید این دوربین آینده را پیش بینی می کند و یا از این بدتر، آینده را به وجود می آورد! دوستان گرگ حرفش را باور نمی کنند. شاری او را وادار می کند در مهمانی اش از او عکس بگیرد. وقتی عکس ظاهر می شود شاری در عکسی نیست.... آیا قرار است شاری برای همیشه از صحنه بیرون برود؟
مجموعه ترس وارز واقعا پشت خواننده را می لرزاند..در هریک از داستان های این مجموعه با چند دختر و پسر کنجکاو و شجاع آشنا میشوید و پا به پای آنها،ماجراهای ترسناکی را پشت سر میگذارید. گیب در تونل های زیر زمینی و پیچ در پیچ یکی از اهرام مصر،سرگرم کشف و جستجوست.اما او تنها نیست؛غیر از خودش،کسی...یا چیزی در آن هرم است.
چه شکلیه صورتم؟ چشم چشم دو ابرو بازمیبینم خودم رو تو آینه رو به رو
مجموعه ترس وارز واقعا پشت خواننده را می لرزاند..در هریک از داستان های این مجموعه با چند دختر و پسر کنجکاو و شجاع آشنا میشوید و پا به پای آنها،ماجراهای ترسناکی را پشت سر میگذارید. مزرعه پدربزرگ و مادربزرگ جودی هیجان انگیز ترین جای دنیاست،با این حال جودی خیلی دوست دارد تابستان ها را آنجا بگذراند؛آخر،قصه های ترسناک پدربزرگ و پنکیک های شکلاتی مادربزرگ بی نظیر است. اما امسال تابستان،مزرعه واقعا عوض شده است.محصول ذرت کم شده،مادربزرگ و پدربزرگ خسته و بی حوصله اند.مترسک قبلی رفته و دوازده مترسک با صورت های زشت و شرور،جایش را گرفته اند.یک شب،جودی صحنه عجیبی میبیند،مترسک ها میجنبند و روی پایه هایشان پیچ و تاب میخورند. مترسک ها زنده میشوند
فيلو به ساعت نزديك شد و پرسيد:
آهاي ساعت، چرا تو وجود داري؟
ساعت جواب داد: «خوب گوش كن، پسرم. هر چيزي كه حركت مي كند، وجود دارد. تيك- تاك، تيك- تاك…»
فيلو پرسيد: «پس يعني وقتي من بي حركتم، وجود ندارم؟»
سوف، آستين فيلو را كشيد و گفت: «ساعت اصلا به تو نگفت چرا وجود دارد و حرف هاي مسخره اي هم زد. مثلا وقتي تو خوابي حركت نمي كني، اما وجود داري! واي، نگاه كن، يك مگس! اصلا چطور است برويم سراغ آن مگس؟