یک برنامه بدون شرمساری برای رسیدن به اهداف “من عاشق کسی هستم که بهخاطر خواستههایش شرمنده نیست و اجازه نمیدهد دیگران ناامید و منصرفش کنند.”
منظورم این نیست که این افراد هرگز نترسیدهاند، منظورم این نیست که هرگز در دام نظرات دیگران گرفتار نشدهاند؛ نه، آنها هم انسان هستند و مثل همه ما گاه دچار نبودِ اعتمادبهنفس شدهاند، اما وقتی نوبت عمل فرارسیده است، شک به دلشان راه نداده و دودل نشدهاند، فقط سرشان را پایین انداخته و بدون توجه به دیگران به کارشان ادامه دادهاند. مبارز بیپروا از نظر من یعنی این؛ یعنی حاضرید برای رسیدن به خواستهتان-هرچیزی که هست-تلاش کنید، و منتظر نماندهاید تا کسی آن را دودستی تقدیمتان کند و میدانید که این خواسته متعلق شماست و به آن دست خواهید یافت.
اتاق فرار
به اتاق فرار خوش آمدید. هدف بازی بسیار واضح است. زنده از اتاق فرار خارج شوید.
در دنیای لوکس اقتصاد، وینسنت، جولز، سیلوی و سَم در اوج موفقیت کاری خود هستند. آنها استاد دنیای معامله و تجارت شدهاند و موفقیتهایشان را جشن میگیرند ـ اما باید برای داشتن یک زندگی خیلی لوکس بهای آن را هم پرداخت کرد.
به اتاق فرار خوش آمدید. هدف بازی بسیار واضح است. زنده از اتاق فرار خارج شوید.
در دنیای لوکس اقتصاد، وینسنت، جولز، سیلوی و سَم در اوج موفقیت کاری خود هستند. آنها استاد دنیای معامله و تجارت شدهاند و موفقیتهایشان را جشن میگیرند ـ اما باید برای داشتن یک زندگی خیلی لوکس بهای آن را هم پرداخت کرد.
چند همکارِ اهل رقابت برای شرکت در یک چالش تیمسازی در قالب بازی اتاقِ فرار، وارد یک آسانسور میشوند و آمادهاند تا برتری خود را اثبات کنند. اما با خاموش شدن چراغها و قفل شدن درها خیلی زود مشخص میشود که با یک مسابقۀ معمولی سروکار ندارند: آنها در مسابقهای برای حفظ جان خود گیر افتادهاند.
همکارانِ گرفتار در تاریکی باید دشمنیهای خود را کنار بگذارند و برای حل سرنخهای مرموز با یکدیگر همکاری کنند. اما وقتی بازی تاریکترین اسرار تیم را افشا میکند، متوجه میشوند باید تاوان اعمال وحشتناکی را بپردازند که برای بالا رفتن از نردبان ترقی انجام دادهاند. با افزایش دمای داخل آسانسور و خطرناکتر شدن سرنخها، باید آخرین معما را حل کنند: چه کسی حاضر است برای زنده ماندن رقیبانش را بُکشد؟