یک برنامه بدون شرمساری برای رسیدن به اهداف “من عاشق کسی هستم که بهخاطر خواستههایش شرمنده نیست و اجازه نمیدهد دیگران ناامید و منصرفش کنند.”
منظورم این نیست که این افراد هرگز نترسیدهاند، منظورم این نیست که هرگز در دام نظرات دیگران گرفتار نشدهاند؛ نه، آنها هم انسان هستند و مثل همه ما گاه دچار نبودِ اعتمادبهنفس شدهاند، اما وقتی نوبت عمل فرارسیده است، شک به دلشان راه نداده و دودل نشدهاند، فقط سرشان را پایین انداخته و بدون توجه به دیگران به کارشان ادامه دادهاند. مبارز بیپروا از نظر من یعنی این؛ یعنی حاضرید برای رسیدن به خواستهتان-هرچیزی که هست-تلاش کنید، و منتظر نماندهاید تا کسی آن را دودستی تقدیمتان کند و میدانید که این خواسته متعلق شماست و به آن دست خواهید یافت.
خوشبختی لعنتی!
کتاب خوشبختی لعنتی - آیا کتاب های خودیاری واقعا موثرند؟ این سوالی بود که روزنامه نگار آزاد، ماریان پاور سی و شش ساله از خودش پرسید. قفسه های کتابخانه او پر از کتاب های خودیاری بود، اما تنها و مقروض در اتاقی اجاره ای زندگی یکنواختی را سپری می کرد.
کتاب خوشبختی لعنتی - آیا کتاب های خودیاری واقعا موثرند؟ این سوالی بود که روزنامه نگار آزاد، ماریان پاور سی و شش ساله از خودش پرسید. قفسه های کتابخانه او پر از کتاب های خودیاری بود، اما تنها و مقروض در اتاقی اجاره ای زندگی یکنواختی را سپری می کرد. عدم تناسب بین زندگی واقعی، خوشبختی و زندگی ایده آل که این کتاب ها نوید می دهند، او را به فکر فرو برد. حتی با خواندن کتاب من می توانم شما را ثروتمند کنم همچنان زیر بار قرض بود. تنها و مجرد بود، اگرچه کتاب مردان مریخی، زنان ونوسی را هم خوانده بود. کتاب بترس ولی انجام بده هم هیچ تأثیری بر افزایش اعتماد به نفسش نداشت. پس این خوشبختی لعنتی کجا بود؟ تا اینکه یک روز به این فکر افتاد که اگر جز خواندن صرف کتاب های خودیاری به توصیه هایشان عمل کند و به تعریف خودیاری و تکنیک های آن آگاه شود چه اتفاقی می افتد؟ آیا شادتر، سالم تر، لاغرتر و پولدارتر خواهد شد؟ آیا مرد ایده آل ش را پیدا خواهد کرد؟ « ماریان پاور » تصمیم می گیرد به مدت یک سال هر ماه یک کتاب خودیاری بخواند و موبه مو به توصیه هایشان عمل کند و...