وینی پو (مجموعه 4 کتاب بامزه در یک قاب)
سایر کتاب های همین ناشر
ارباب سایههای اهریمنی متوجه شده است كه لیف، باردا و جاسمین به دنبال هفت گوهر گمشدهای هستند كه از كمربند جادویی دلتورا ربوده شدهاند. او میداند كه اگر گوهرها روی كمربند برگردانده شوند، حكومت وحشتناكش مورد تهدید قرار میگیرد
روزی، روزگاری، شهری بود به نام مکه. در این شهر، مردی زندگی میکرد که نامش محمد بود. او پیامبر خدا بود. خداوند، محمد را انتخاب کرده بود تا مردم را راهنمایی کند. او آمده بود که راه درست زندگی کردن را به همه یاد بدهد...
«لباس جديد امپراتور»، «جوجه اردك زشت»، «بندانگشتي»، «دختر كبريتفروش» و «پري گلها» عنوان داستانهايي از هانس كريستين آندرسن هستند كه شايد مردم سراسر جهان آنها را شنيده يا خوانده باشند. اما كمتر ديده شده است كه كسي با همه قصههاي آندرسن آشنا باشد. اين كتاب نيز تنها 66 داستان شيرين از اين نويسنده بزرگ را دربر گرفته است كه بسياري از آنها از شاهكارهاي ادبيات كودك در جهان محسوب ميشوند.
در این کتاب، داستان دیگری از ماجراهای "تن تن "بازگو میشود .در این داستان که با تصاویری کارتونی تدوین شده، پروفسور کلکولس موفق به کشف بزرگی در زمینه مافوق
صوت میشود در پی آن، حوادث عجیبی روی میدهد از جمله شیشهها و وسایل شیشهای خانه به تدریج میشکند .سپس پروفسور دزدیده میشود .از همین رو، تن تن و کاپیتان
هادوک به جست و جوی او بر میآیند و در این راه حوادث و ماجراهایی پشت سر میگذارند که داستان براساس آن شکل گرفته است .
” کتی ” تصمیم می گیرد در انجام برخی از کارهای خانه مانند خرید کردن، به مادر خود کمک کند بنابراین آنها باهم به خرید می روند تا وسایلی را که نیاز دارند تهیه کنند. مادراَش سعی می کند با مطرح کردن یک سری سوالات، او را در انتخاب لوازم مورد نیاز اش راهنمایی کند و …
9 قصهی دلنشین از نویسندههای آشنا با دنیای رنگارنگ کودکانه که با قلمی شیرین، کودک و والد را با خود به سرزمین قصهها میکشانند و با قصههای شیرینتر از قند لحظات قندتر از شیرینی را برایتان رقم میزنند.
در این چند هزار سال که از زندگی بشر میگذرد، قصهها و افسانههای زیادی نوشته شدهاست، اما تعداد کمی از آنها باقی مانده و به این روزها رسیده است. این کتاب جزو یکی از این قصههای ماندگار و جذاب می باشد؛ قصههایی که هر بار میخوانیم، دریچهی تازهای از دنیای زیباییها به رویمان باز میشود.
مامان بیا، جیش دارم
فوریه خیلی کارم
لگن بیار زود برام
تا خیس نشه شلوارم
سفر بهخیر! مواظب باش!... گزارش هات رو به موقع ارسال کن! حتما، بیا بریم برفی! از آقای سردبیر هم خدافظی کن. براتون کارت پستال و خاویار میفرستم. به امید دیدار! میگن اونجا شپش زیاده! خدابخیر بگذرونه...
هر كتاب از مجموعهي "14 قصه، 14 معصوم" به شرح زندگي يكي از ائمه و معصومين(ع) اختصاص دارد. ويژگي اين داستانها زبان سادهاي است كه در آنها به كار رفته و به دليل همين سادگي بيان است كه همهي آنها براي كودكان دبستاني قابل درك و جذاب شدهاند. نويسنده ضمن رعايت سنديت وقايع تاريخي هر داستان، و ذكر نام دقيق شخصيتها، مكانها و تاريخها، سعي كرده است كه جنبهي داستاني اثر را نيز ناديده نگيرد تا علاوه بر بازنگري حوادث و شرح زيباييهاي زندگي اين چهارده معصوم، خواننده را به پيگيري هر داستان و مراجعه به كتاب بعدي تشويق كند.
کتاب زیبا بنویسیم پنجم دبستان از سری کتاب های قدیانی است که برای خوشنویسی و زیبا تر نوشتن مناسب است .
این مجموعه کتابها
بازی و آموزش را با هم می آمیزد تا به کودکان آگاهی دهد،آنها را از نظر به کارگیری لغات توانمند سازد،و حس مشاهده و کنجکاوی آنها را بهبود ببخشد.
این کتاب شامل چهار داستان پیرامون شخصیت کارتونی محبوب کودکان، یعنی پو و دوستانش می باشد که تصاویر به کار گرفته شده در آن به صورت سیاه و سفید می باشند. بنابراین کودک می تواند هم زمان با مطالعه ی هر قصه، تصاویر را به دلخواه رنگ آمیزی نماید. داستان هفالامپ که یکی از قصه های آمده در آن می باشد؛ در رابطه با روزی است که پو و دوستانش با شنیدن یک صدای نعره ی بلند همگی از خواب می پرند؛ آنها به سمت خانه ی رابیت می روند تا از او بپرسند صدای وحشتناک مربوط به چه چیزی است. رابیت بعد از کمی فکر کردن و با دیدن رد پایی بزرگ، می گوید این صدا و اثر پا مربوط به یک هفالامپ می باشد که آن طرف جنگل در کنار یک دره ی بزرگ به همین نام، زندگی می کنند.
مجموعه شعر و رنگ آمیزی (مجموعه ی 4 جلدی) نوشته ی مریم اسلامی است که توسط قدیانی در سال 1399 و 192 صفحه به بازار عرضه شده است.
در غار كارشری ویل، تونلی باز شده است كه هیولاها دسته دسته از آن بیرون میریزند. برای مقابله با كشتار و خشونت این موجودات شیطانی همه نیروها به میدان آمدهاند. حدود پانزده مرید از جمله كرنل، شارك و شارمیلا به فرماندهی برانابوس در محل جمع میشوند تا جلو این هجوم بیامان را بگیرند. آنها میدانند كه حتی اگر بتوانند تونل را مسدود كنند به زنده ماندن خودشان امیدی نیست.
مجموعه ی فسقلی ها دربرگیرنده ی سی جلد کتاب است که شخصیت اصلی هر یک از آن ها دختر یا پسر کوچولویی است که یک ویژگی یا عادتی منفی دارد:
لجباز است؛ زیادی غذا می خورد؛ بیش از حد تلویزیون تماشا می کند؛ خجالتی است؛ خبرچینی می کند؛ جیغ و داد راه می اندازد و...
این داستان ها به گونه ای هستند که خواننده خردسال از همان ابتدا، بدی رفتار شخصیت داستان را حس می کند و متوجه زشتی کارش می شود.
تنتن خبرنگار و ماجراجوی جوانی است كه به همراه سگ خود میلو، درگیر داستانهای هیجانانگیز، خطرناك و رازآلودی میشود و همیشه پرده از اسرار نهفته این داستانها برمیدارد. كاپیتان هادوك، دوقلوها، پروفسور تورنسل و... از دوستان همیشگی تنتن در این داستانها هستند.
کتاب «یک روز خوب» سومین جلد از مجموعه من خوشحالم است که توسط لی چن ون جینگ نوشته شده و توسط واحد ترجمه نشر قدیانی به زبان فارسی ترجمه شده است.
این کتاب شامل تصاویری است که موجب آشنایی کودکان با عناوین مختلف می شود. همچنین کودکان می توانند نام هر تصویر را به زبان فارسی و انگلیسی بخوانند.
چاپ نهم این کتاب در سال ۱۳۹۵ توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.
30 قصه 30 شب، مجموعه ی 365 قصه برای کودکان است که در 12 جلد منتشر شده است. به دلیل استقبال بسیار زیاد خوانندگان، هر 3 کتاب در یک مجموعه گرد آمده است. مجموعه ای برای فصل بهار، تابستان و همین طور برای پائیز و زمستان.
هواپیمای سنت اگزوپری، که برای شکستن رکورد پرواز بین پاریس و سایگون تلاش میکرد، در صحرای بزرگ آفریقا دچار نقص فنی شد و به ناچار در همان جا فرود آمد. همین سانحه دستمایه الهام شازده کوچولو شد که در آن شخصیت قهرمان داستان، خلبانی بی نام، پس از فرود در بیابان با پسر کوچکی آشنا میشود. پسرک به خلبان میگوید از اخترکی دور دست میآید و آنقدر آنجا زندگی کرده که روزی تصمیم میگیرد برای اکتشاف اخترکهای دیگر خانه را ترک کند. او هم چنین برای خلبان از گل سرخ محبوبش میگوید که دل در گرو عشق او دارد. خلبان و شازده چاهی را مییابند که آنها را از تشنگی نجات میدهد اما در نهایت شازده کوچولو...
111 قصه برای بچه های ماجراجو
روزی آدمکوچولوی زرنگی بود که کارش جاسوسی و دید زدن بود. اسم این آدمکوچولو پیتر پتر بود، چون پاهای فرزی داشت که وقتی حرکت میکرد صدای پیتپت میدادند. یک روز که پیتر پتر از جنگل میگذشت دو تا پسر را دید که زیر درخت خوابیده بودند. آفتاب تندی میتابید و پسرها هم راه درازی آمده بودند. آدمکوچولو یک علف برداشت و بینی آنها را قلقلک داد.