TOM GATES Excellent excuses
No school for two whole weeks! Now Tom has plenty of time for the good stuff, like finding new ways (so many!) to annoy his big sister, Delia.
TOM GATES Everythings AMAZING
"Fans won't be disappointed in this third installment, which is packed to the gills with humor and Tom's trademark doodles." -- Booklist Things are looking up for Tom Gates.
TOM GATES Everythings AMAZING
"Fans won't be disappointed in this third installment, which is packed to the gills with humor and Tom's trademark doodles." -- Booklist Things are looking up for Tom Gates. The school dance is coming, and his birthday, too! What could possibly put him in a bad mood? Well, the words math lesson, for one thing. And that annoying twit Marcus Meldrew at school. And Granny Mavis threatening to bake Tom's birthday cake (carrots!). Worst of all, can it be true that Tom's dad has volunteered to deejay the school dance wearing his wacky dinosaur costume
TOM GATES Excellent excuses
No school for two whole weeks! Now Tom has plenty of time for the good stuff, like finding new ways (so many!) to annoy his big sister, Delia.
تام گیتس از آن پسربچههای وروجکی است که استاد بهانه آوردن و از زیر کار در رفتن است.با اینکه معلمش هم از دست او جانش به لبش رسیده، از کارهایش خندهاش میگیرد. تام در زندگی دو چیز را خیلی دوست دارد: بیسکویت و شکلات! دوستی به نام درک هم دارد که اگر ولش کنی،میخواهد هر شب در خانهی او بماند و خوش بگذراند.
تام گیتس از آن پسر بچه های وروجکی است که استاد بهانه آوردن و از زیر کار در رفتن است.
با اینکه معلمش هم از دست او جانش به لبش رسیده ، از کارهایش خندهاش میگیرد.
تام در زندگی دو چیز را خیلی دوست دارد: بیسکویت و شکلات! دوستی به نام درک هم دارد که اگر ولش کنی ، می خواهد هر شب در خانهی او بماند و خوش بگذراند.
حتی با اینکه از خانهی ما فقط چهار دقیقه تا مدرسهام راه است، من بیشتر وقتها دیر میرسم به مدرسه.
معمولاً دلیلش این است که من و درِک (بهترین دوستم و همسایهی دیواربهدیوارمان) سر راه مدرسه کمی (خب، کلی) «گپ» میزنیم. بعضی وقتها دلیلش این است که حواس من پرت میشود به آدامسهای میوهای و ویفرهای کاراملی مغازه. هر از گاهی هم دلیلش این است که من یک کوه کارهای خیلی مهمتر دارم.
بَهبَه!
(از خوشحالی این که آخر نیمسالمان نزدیک است، پریدهام هوا!)
آقای فولِرمَن همینطور هِی آه میکِشد و اخم میکند و بعد هم چیزهایی مثلِ این میگوید:
کدوم بخش از «بگیرین بشینین» رو نمیفهمین؟
صندلیهاتون رو بلند کنین هُل بدین. قیژقیژ نکِشینشون زمین...
کتابهاتون رو نذارین رو کلهتون.
خودکار مالِ نوشتن و نقاشیه. برای چیه؟ ...
فکر کنم آقای فولِرمَن انتظار داشت همهی ما بگوییم ...
نوشتن و نقاشی آقا!
ولی برَد گَلُوِی به این نتیجه رسید که خودکارها میتوانند چوبطبلهای معرکهای هم باشند و...
این نقشهی عالیِ من است برای اینکه بتوانیم سگهای آدمخوار را بهترین گروهِ موسیقیِ کلِ عالَم کنیم!
بله!
چقدر ممکن است سخت باشد؟ (خیلی!)
کارهایی که الان میخواهم بکنم، اینهایند:
1. چند تا ترانهی دیگر بنویسم (دربارهی معلمها نه.)
2. یک ویدئوی تماشایی برای یکی از آهنگهایمان بسازم (راحت است.)
3. یک مقدار بخوابم. (سخت است وقتی سروصداهای بلند هِی آدم را بیدار میکنند.)
4. دِلیا را اذیت کنم. (ربطی به سگهای آدمخوار ندارد، ولی همیشه خوش میگذرد دیگر.)
واقعاً دلم نمیخواهد هیچکدامِ عکسهای بچگیام را بیاورم مدرسه. هیچوقت.
ولی آقای فولِرمَن گفت اگر یادمان برود، ایمیلِ یادآوری برای والدینمان میفرستد و این قضیه را خیلی خیلی وخیمتر میکند، چون مامان خیلی زیاد به ایمیلش سر میزند و درجا میرود معذبکنندهترین عکسهایی را که از بچگیام هست، پیدا میکند.
اینیکی نازه!
مامان: «ببین چقدر قشنگ روی کاسهی توالت نشستی تام.»
من: «اینیکی رو نفرست.»
مامان: «خیلی دیر گفتی.»
این که آدم دو جفت مادربزرگ و پدربزرگ داشته باشد، برای من که خیلی خوب جواب داده!
پاتالها خیلی از هدیهدادن خوششان میآید و دارند برنامهی یک گردش خانوادگی هم میچینند که قرار است خیلی تماشایی باشد.
دلیا هم میخواهد بیاید. (چرا واقعا؟)
من که همیشه میتوانم ندیدهاش بگیرم.
۱. میتوانید از این کتاب برای دررفتن از کارهای حوصلهسَربَری مثلِ ناخنگرفتن استفاده کنید.
۲. همین که این کتاب را دست بگیرید، بهنظر میآید مشغولِ کاری هستید.
۳. اگر مشغولِ خواندنش باشید، احتمالِ اینکه پدر و مادر و معلمها مزاحمتان بشوند، کمتر است. (این واقعیت اثبات شده.)
۴. وانمود کنید خواندنِ کتابه جزوِ مشقهای مدرسهتان است، حتی اگر نیست.
و ...
این کتاب ماجرای هیولاها، معما، یک جشنوارهی موسیقی، چیزهای گمشده، من، و مارکوس است (البته نه لزوماً به همین ترتیب)، و یک معلم کمکی خیلی سختگیر، ولی نگذارید این آخری از خواندن کتاب منصرفتان کند
این قیافهی مامان و بابا بود وقتی بهشان گفتم این هفته تعطیلات میانترم است. دوستهایم همه یا رفتهاند سفر یا گرفتار یک کارهاییاند و من هم چون نمیخواهم دِلیا بهم امر و نهی کند، کلی کار باحال برای خودم پیدا کردهام بکنم؛ کارهایی مثل نقاشی کشیدن، بازی کردن و ساختن هیولا از کرک. (چون هر کسی یکی از این هیولاها لازم دارد دیگر، نه؟)
تام هر کاری از دستش بربیاید میکند که توی دردسر نیفتد. ولی خب، بعضی وقتها اتفاقهایی پیش میآید که توی جدول امتیازهای کلاس سه تا صورتک ناراحت میگیرد. اگر تام یک صورتک ناراحت دیگر بگیرد ، آقای فولِرمَن اجازه نمیدهد در اردوی مدرسه شرکت کند!
این کتاب پر از داستان هایی هس که شما رو می خندونه
شهر اکفیلد یه نمایش بزرگ داره که همه دوست دارن توش شرکت کنن.
مخصوصا مارکوس. (اصلا چیز عجیبی نیست)
مامان و بابا به دلیا خیلی امر و نهی می کنن و این اصلا خوب نیست. و من فهمیدم اینکه بخوای با کلک یه اسکوپ بستنی کاراملی اضافه بگیری اصلا کار خوبی نیست.
ولی بالاخره نقاشی های من جز خارق العاده ترین ها شد.
بله!
میتوانم درسها را کلاً از ذهنم پاک کنم (چیزهای ناراحتکنندهای مثل مارکوس مِلدرو را هم) و تمرکزم را بگذارم روی کارهای خوبی مثل:
پیدا کردن راههای تازهای برای عصبانی کردن خواهرم دِلیا. (خیلی راههای زیادی!)
کشیدن نقاشی (نقاشیهایی که دِلیا را عصبانی میکند). ها ها!
تماشای تلویزیون و خوردن ویفر کاراملی.
خوردن ویفر کاراملی و تماشای تلویزیون.
و مهمتر از همه...
تمرین گروه موسیقی سگهای آدمخوار با درِک (که بهترین دوست من و همسایهی بغلیمان است)...
آقای فولرمن از تعجب خشکش زده که من را سر وقت توی کلاس میبیند.
میگوید: «چه غافلگیری قشنگی تام!»
و لبخند میزند.
(خیلی پیش نمیآید که آقای فولرمن لبخند بزند.)
بعد مارکوس برایم شکلک درمیآورد.
(خیلی پیش میآید که مارکوس شکلک دربیاورد.)
ولی امروز هیچچیزی نمیتواند حالم را بد کند!
جز این دو تا کلمه: «درس ریاضی».
بعد اوضاع بدتر هم میشود...
«درس ریاضی
معلم: خانم ورثینگتن».
بدتر هم...
اگر نوشتههایم به نظرتان یککم لرزان میآید،
دلیلش این است که همین الان
حسابی جا خوردم!
برای اینکه آرام بشوم،
دارم دنبال بیسکویتهای مخصوص مواقع اضطراری میگردم که همیشه زیر تختم قایم میکنم.
(الان هم که قطعاً یک موقع اضطراری است.)
آخیش! بهتر شد.
خیلیخُب، بگذارید برایتان توضیح بدهم چی شد. من توی حمام بودم و وانمود میکردم دارم دوش میگیرم، ولی مشغول خواندن کتاب مصورم بودم (عین همان کاری که خودتان هم میکنید دیگر).
بعد یکی شروع کرد خیلی محکم تقتق در زدن...
بعد مارک کلامپ حشره را پیشنهاد میکند.
کل این مدت را من دارم برای خودم فکر میکنم.
فکر میکنم چرا قیافهی آقای فولرمن جوری است که انگار هیچوقت هیچوقت خسته نیست.
شاید دلیلش این باشد که چشمهایش خیلی گنده و عریض و تیزند؟
آقای فولرمن واقعاً گندهترین چشمهای ورقلمبیدهی دنیا را دارد. دارم به همین فکر میکنم. فقط هم فکر نمیکنم ها.
واقعاً میگویمش، با صدای بلند:
«چشمهای ورقلمبیده!»
اینهمه برف یعنی مدرسه تعطیل. بله! حیف که مجبورم روزم را با مارکوس بگذرانم (که خیلی روی اعصاب است).بهنظر عموکِوین فکرِ خوبی است که به مناسبت پنجاهمین سالگرد ازدواج آفتابهای لببوم یک عکس خانوادگی بگیریم. (من که فکر میکنم اسمِ چنینچیزی را نمیشود گذاشت هدیه).دِلیا هم خیلی مشتاق عکس خانوادگی نیست.بداخلاق شده (یعنی قیافهاش هیچ تغییری نکرده دیگر).
عُق!عکس خانوادگی نه!
بابا پیشنهاد داد: «چهطوره که...بریم پیادهروی؟»
سؤالِ من این بود که: «پیادهروی؟ کجا؟»
بابا گفت: «یه جای قشنگ.»
من پیشنهاد دادم: «شکلاتفروشی قشنگه؟»
«نه تام، منظورِ من یه جایی مثلِ پارک بود.»
به بابا گفتم: «من اگه سگ داشتم، خیلی هم خوشحال میشدم بریم بیرون پیادهروی.»
بابا یادم انداخت که: «ما نمیتونیم سگ بیاریم چون دِلیا به سگ حساسیت داره.»
من هم زیرِلب گفتم: «من که ترجیح میدم سگ داشته باشم تا دِلیا دوروبَرم باشه.»
بابا حرفم را نشنید چون سرش گرمِ برداشتنِ یک تکه نخ بود از روی قفسه...
بعضیوقتها تصمیم گرفتن خیلی راحت نیست. بهخصوص وقتهایی که خواهر بداخلاقم دِلیا یکجور تهدیدآمیزی میآید سروقتم.
حرف نزن، کارت رو بکن!
مامان عزمش را جزم کرده کل خانه را مرتب کند. میگوید اگر نمیتوانم تصمیم بگیرم چه چیزهایی را رد کنم بروند، خودش جایم تصمیم میگیرد. فاجعه میشود ها!
خوشبختانه آفتابهای لببوم برای نجاتم سرمیرسند (بیشتر از یک بار هم)
پیشنهادهای من برای بهترینِ کلاس شدن
(متأسفانه خودم هیچکدام این کارها را نکردم.)
سرِ کلاسها بیدار بمانید. (کمک میکند دیگر!) دارم زور میزنم.
از معلمهایتان نقاشیهای خندهدار نکشید.
دوروبر قلدر کلاس نپلکید تا توی دردسر نیفتید.
نگذارید مامان و بابا چیزی توی دفتر گزارش تحصیلیتان بنویسند.
نگذارید خواهر بداخلااقتان بهتان امر و نهی کند.
(ربط مستقیمی به مدرسه ندارد، ولی باز مهم است!)
با دو بچهی شجاع،
یک جفت کفش پرندهی رؤیایی
و یک شرور خبیث
DIARY of a Wimpy Kid DOG DAYS
خانواده گرگ هفلی باید تابستان امسال پول های خود را بشمارند.
این بدان معناست که تعطیلات ساحلی وجود ندارد و تعداد زیادی "همراهی خانوادگی". که به نظر خیلی سرگرم کننده نیست. تنها چیز خوبی که گرگ باید منتظرش باشد تولدش است، اما حتی آن نیز به یک فاجعه ختم می شود.
راشل هالیس در کتاب دختر، عذرخواهی را متوقف کن، نویسنده پرفروش نیویورک تایمز و موسس یک شرکت رسانه ای چند میلیون دلاری، زنگ بیدارباشی به صدا در می آورد. او می داند که به بسیاری از زنان آموزش داده شده است که خود را در پرتو افراد دیگر - چه به عنوان همسر، مادر، دختر یا کارمند - به جای اینکه یاد بگیرند که چگونه هستند و آنچه را که می خواهند، تعریف کنند. با چالشی که برای زنان در همه جا وجود دارد که از رویاهایشان حرف نزنند، هالیس بهانههایی را برای رها کردن، رفتارهایی که باید اتخاذ کرد و مهارتهایی را که باید در مسیر رشد، اعتماد به نفس و باور به خود به دست آورد، شناسایی میکند.
کتاب «the BAD GUYS 4 Attack of the Zittens» را «آرون بلیبی» نوشته است. اون ها ترسناک و خطرناک هستند اما می خواهند از این به بعد قهرمان باشند. اون ها می خواهند با کارهای خوب شون، این رو به همه ثابت کنند. چه دلتون بخواد، چه دلتون نخواد، آماده باشید برای خوندن خنده دارترین، پر شر و شورترین و باحال ترین کتابی که تا حالا دیدید.
شرلوک هلمز از آپارتمان خود در خیابان بیکر، از قدرت استنباط خود در تعقیب عدالت و حقیقت استفاده می کند و به همراه همراه وفادارش دکتر واتسون به لندن مه آلود ویکتوریایی می رود. این مجموعه کلاسیک از داستانهای هولمز شامل بسیاری از محبوبترین کارهای کارآگاه است: هولمز در «ماجراجویی گروه خالدار» با یک مار سمی مواجه میشود که با انگشت شست گمشده در «ماجراجویی شست مهندس» مبهوت میشود و فریفته میشود. یک خواننده زیبای اپرا در "رسوایی در بوهمیا"، که هرگز یک بار هم جذابیت معروف خود را از دست نداد.
قرن ها پیش انسان ها توسط غول هایی به نام تاتیان تا مرز نابودی پیش می روند . آنهایی که باقی می ماند برای نجات جان خود و حفاظت در برابر تاتیان دیوار های بلندی می سازند و به مدت 100 سال آنجا زندگی میکنند تا زمانی که یک غول بزرگ پیدا می شود و دیوار را خراب میکند. غول ها دارای جثه های بزرگ و معمولا بین 3 تا 15 متر بوده اند آنها علاقه زیادی به خوردن انسان ها داشته اند. خیلی سخت زخمی میشدند یا از پا در می آمدند و می توانستند خود را بازیابی کنند .
کانکی خود را به خاطر حمله به دوستانش سرزنش می کند و تصمیم می گیرد به توصیه هایی که دیگران به او می دهند گوش دهد... تحقیقات کانکی و CCG به تدریج در حال کشف حقیقت در مورد غول ها، به ویژه هر چیزی که مربوط به مخلوط کردن DNA کانو و آزمایشات کانو است
پس از سال ها به عنوان یک مامور دوگانه تنها، Zeke سرانجام به بخشش های خوب جزیره زادگاهش پارادیس باز می گردد. با این حال، سپاه بررسی اجازه نمی دهد او با ارن - یکی دیگر از اجزای سلاح لرزان - ملاقات کند، از ترس اینکه کنترل این دو انفجاری غیرممکن باشد. در همین حال، مردم به بی اعتمادی آشکار ارتش به قهرمان خود ارن پاسخ بدی می دهند و بازداشت داوطلبان مارلیان به قیام دامن می زند. در میان آشفتگی، ارن اوضاع را به دست خود می گیرد...
کتاب هری پاتر و سنگ جادو(HARRY POTTER and the philosophers Stone)، از سری کتابهای هری پاتر جلد 1 اثر خانم جی.کی. رولینگ است. خانم رولینگ، شهرت خود را از مجموعه کتابهای هریپاتر بدست آورد. او در واقع یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان در حوزهی ادبیات فانتزی است. داستان کتاب، روایت پسری است به نام هری که تاکنون چیزی در مورد مدرسهی جادوگری هاگوارتز نشنیده تا زمانی که نامهای جلوی پادری خانه سقوط میکند.
THE 26-STOREY TREEHOUSE
اندی و تری خانه درختی 13طبقه ایشان را بیست و شش طبقه کرده اند و کلی وسایل جذاب دیگه به خانه درختیشان اضافه کرده اند.مانند اتاقک ضد جاذبه، دریاچه یخی، استادیوم گل بازی،مسیر اسکیت سواری و خیلی کارهای جذاب دیگه هم میکنند.
با تماشای اخبار، تاکمیچی هاناگاکی متوجه میشود که دوست دخترش از دوران راهنمایی، هیناتا تاچیبانا، مرده است. تنها دوست دختری که او تا به حال داشت به تازگی توسط یک گروه شرور به نام باند توکیو مانجی کشته شد. او در آپارتمانی با دیوارهای نازک زندگی می کند و رئیس شش سال کوچکترش مانند یک احمق با او رفتار می کند. بعلاوه، او یک باکره کامل و تمام عیار است
قرن ها پیش انسان ها توسط غول هایی به نام تاتیان تا مرز نابودی پیش می روند . آنهایی که باقی می ماند برای نجات جان خود و حفاظت در برابر تاتیان دیوار های بلندی می سازند و به مدت 100 سال آنجا زندگی میکنند تا زمانی که یک غول بزرگ پیدا می شود و دیوار را خراب میکند. غول ها دارای جثه های بزرگ و معمولا بین 3 تا 15 متر بوده اند آنها علاقه زیادی به خوردن انسان ها داشته اند. خیلی سخت زخمی میشدند یا از پا در می آمدند و می توانستند خود را بازیابی کنند .
آقای گرگ جرمش این است که تلاش کرده پیرزنها را بخورد، او از این که به عنوان یک مجرم خطرناک شناخته میشود، عصبانی است و خودش را فرد متشخصی میداند. دوستان او آقای پیرانا، آقای کوسه، آقای مار هم افراد محترمی هستند که مدتها به عنوان مجرمینی خطرناک و ترسناک شناخته شدهاند. جرم آنها هم فقط خوردن حیوانات و آدمهای مختلف است. آقای گرگ و دوستانش تصمیم میگیرند دور هم جمع شوند و باشگاه مثبتها را راهاندازی کنند و کاری کنند که دیگر باعث ترس و وحشت بقیه نشوند. برای شروع سعی میکنند یک گربه را از بالای درخت نجات دهند اما همهچیز طبق برنامهریزی آنها پیش نمیرود.
قتل های عجیبی در توکیو در حال رخ دادن هستند.
با توجه به مدرکی که در صحنه های جرم از خود جای می گذارند، پلیس گذارش داده است که این حمله ها نتیجه موجوداتی به نام غول هایی هست که انسان هارو می خورند.
به لطف راد ریس، ارن سرانجام از حقیقت وحشتناکی که در پس چگونگی دستیابی به قدرت تایتان خود و عمق جنایات پدرش نهفته است، میداند. پادشاه به دخترش هیستوریا دستور می دهد که ارن را بکشد و قدرت تایتان ها را به جایگاه واقعی خود بازگرداند، اما او راه خودخواهانه خود را انتخاب می کند: بقا. همانطور که غار در اطراف سپاه سروی فرو می ریزد، ارن باید در آخرین لحظه تصمیم دیگری بگیرد و زندگی همه دوستانش در تعادل باشد.
بخشی از کتاب TOM GATES GENIUS IDEAS: من توی حمام بودم و وانمود میکردم دوش میگیرم، ولی مشغول خواندن کتاب مصورم بودم .مثل شما که الان کتاب مصور میخوانید. بعد یکی خیلی محکم در زد.
BeeZUS AND RAMONA
داشتن خواهر کوچکی مانند رامونای چهار ساله برای بیزوس کویمبی همیشه آسان نیست. رامونا با تخیل وحشیانه، بی اعتنایی به نظم و اشتها برای هرج و مرج، کار را برای بیزوس سخت می کند که خواهر بزرگتر مسئولی باشد که می داند باید باشد.
در سرزمین امواج، ناروتو و هم تیمی هایش ساکورا و ساسوکه، همراه با حسی کاکاشی، برای محافظت از پل ساز تازونا و خانواده اش در برابر اراذل و اوباش اجیر شده گاتو تلاش می کنند. هنگامی که یکی از دوستان ناروتو در جنگ سقوط می کند، ناروتو با سخت ترین انتخاب زندگی خود روبرو می شود. او برای محافظت از دوستانش تا کجا پیش خواهد رفت؟ و آیا او آنچه را که برای قهرمان شدن لازم است دارد؟
سپاه سروی حکومت سلطنتی را سرنگون کرده و ظلم و ستم شاه را از بین برده است. مرحله بعدی: برای بازپس گیری وال ماریا، با کمک سنگ معدن فلزی تازه کشف شده و قدرت سخت شدن شگفت انگیز تیتان ارن حرکت کنید. اما همانطور که بشریت به هم نزدیک می شود، دشمنانش نیز فراتر از دیوارها متحد می شوند... حالا که هیولای تایتان به راینر و برتولت پیوسته است، آنها چه ویرانی به بار خواهند آورد؟
مانگای پرفروش به نتایج هیجان انگیزش نزدیک تر می شود. اسرار تایتان ها فاش می شود ... چه کسی از مرگ به دست غول ها و انسان ها فرار می کند؟
«خلاصه» ممکن است متعلق به نسخه دیگری از این عنوان باشد.
استیو جابز (steve jobs) یکی از موثرترین افراد در ایجاد تحول در عصر تکنولوژی بوده است. حتی منتقدینش هم باور دارند که او یک اسطوره است. با خواندن این میکروکتاب و شناخت استیو جابز واقعی شگفتزده میشوید و میخوانید که چرا اپل بدون استیو جابز بیمعنا بود.
مجموعه ای کامل از اسباب بازی های پسرانه! هواپیما کنترلی، کوادکوپتر، هلی کوپتر، ماشین کنترلی، انواع ماکت های فلزی موتور و ماشین و تفنگ های فضایی!!!
تو این بخش برای راحتی شما کاربر گرامی، تمامی محصولات به صورت تخصصی دسته بندی شده است.
لطفا ابتدا وارد شوید.
ورود به سیستم
یک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتمهای محبوب ایجاد کنید.
ورود به سیستم