بال هایم را باز می کنم (برای آن چه هستیم به خودمان افتخار می کنیم)

من عاشق مدرسه رفتنم. یعنی بیش‌تر روزها عاشقش هستم. اما بعضی روزها دلم می‌خواهد در خانه پیش تو بمانم، چون مدرسه رفتن غمگینم می‌کند. بعضی روزها مولی با رفتارهایش ناراحت یا عصبانی‌ام می‌کند و من ساکت می‌شوم. آیا می‌توانم صدایم را پیدا کنم؟

دوستان عزیز اجازه بفرمایید معرفی کنم: جناب بال‌دست. اما دوست‌هام بهم می‌گن خفاش! خفاش تنها پستانداری است که می‌تواند پرواز کند… یوهووو! هرچند بعضی پستاندارها هم می‌توانند سُر بخورند… اوووم! عادلانه نیست!

من عاشق مدرسه رفتنم. یعنی بیش‌تر روزها عاشقش هستم. اما بعضی روزها دلم می‌خواهد در خانه پیش تو بمانم، چون مدرسه رفتن غمگینم می‌کند. بعضی روزها مولی با رفتارهایش ناراحت یا عصبانی‌ام می‌کند و من ساکت می‌شوم. آیا می‌توانم صدایم را پیدا کنم؟

در کتاب ماجراهای تن تن جلد چهاردهم معبد خورشید تن‌تن و کاپیتان هادوک در شهری در پرو به‌دنبال دوستشان، پروفسور تورنسل، که در قسمت قبلی ماجراهای تن‌تن یعنی کتاب «هفت گوی بلورین» دزدیده شده بود، می‌گردند. تن‌تن و هادوک با تحقیق فراوان می‌فهمند که پروفسور در یک کشتی است و به‌دنبال راهی‌اند تا به کشتی برسند.