امروز فرانکلین از دندهی چپ از خواب بیدار شده است. هوا هم ابری و گرفته است و فرانکلین هم مرتب بد میآورد. پدرش علت ناراحتیاش را از او پرسید و تازه متوجه شد که چون دوست صمیمیاش رفته، اوقاتش تلخ است و اعصابش خرد و …
فرانکلین شلخته است
آقای موش کور میخواهد برود مسافرت و دنبال کسی میگردد که کارهای خانهاش را انجام دهد؛ فرانکلین اصرار میکند که کارها را به او بسپرند، اما فراموش میکند به باغچه آب بدهد! وقتی اقای مو کور از سفر برمیگردد، فرانکلین با ناراحتی به او میگوید که نتوانسته از عهدهی کارها بربیاید… .
از همین نویسنده
فرانکلین درخت می کارد
روز زمین پاک است و اقای هیرون به همه نهال اهدا میکند. اما فرانکلین نهال نمیخواهد بلکه یک درخت بزرگ میخواهد تا بتواند میان شاخههایش بازی کند. در راه برگشت به خانه، فرانکلین نهالش را گم میکند.
دوستان فرانکلین خیلی کارها بلدند؛ خرس میتواند از درخت بالا برود. شاهین میتواند پرواز کند و در آسمان اوج بگیرد. فرانکلین هم خیلی کارها بلد است، اما وقتی با دوستانش حرف میزند، یادش میرود چه کارهایی بلد است انجام بدهد. برای همین مجبور می شود به دوستانش دروغ بگوید. و این تازه شروع ماجراست…
فرانکلین لاکپشته خیلی با استعداد است و خیلی کارها بلد است. از میله ها تاب میخورد و خوب شنا میکند ولی بلد نیست خوب دوچرخه سواری کند برای همین خیلی ناراحت است و حاضر نیست دوباره تمرین کند تا دوچرخه سواری یاد بگیرد. ولی یک روز…
فرانکلین لاک پشت فعال و زرنگی است و دوستان زیادی دارد، اما موقع بازی به دوستانش دستور میدهد و مثل رئیسها رفتار میکند و آنها را ناراحت میکند. دوستانش هم تصمیم میگیرند دیگر با او بازی نکنند. فرانکلین از اینکه با بهترین دوستش، خرس، قهر کرده ناراحت است. برای همین خیلی فکر میکند تا اینکه…
فرانکلین با اینکه خیلی بااستعداد است اما از همهی لاکپشت ها کندتر است. همه از او میخواهند که کمی سریع تر کارهایش را انجام دهد ولی او نمیتواند. یک روز فرانکلین به خانهی دوستش خرس دعوت می شود و نباید دیر برسد چون آن روز برای خرس روز خاصی است. فکر میکنید واقعاً فرانکلین از همهی دوستانش کندتر است؟ آیا فرانکلین میتواند سر وقت به مهمانی برسد؟
آقای موش کور میخواهد برود مسافرت و دنبال کسی میگردد که کارهای خانهاش را انجام دهد؛ فرانکلین اصرار میکند که کارها را به او بسپرند، اما فراموش میکند به باغچه آب بدهد! وقتی اقای مو کور از سفر برمیگردد، فرانکلین با ناراحتی به او میگوید که نتوانسته از عهدهی کارها بربیاید… .
فرانکلین و دوستانش بازی فوتبال را خیلی دوست دارند ولی هیچوقت برنده نمیشوند. هرکدام ار همتیمیها مشکلی دارند: یکی دٌمش سنگین است، یکی گوشهایش بزرگ است، غاز هم یادش میرود در بازی فوتبال نباید از بالهایش استفاده کند. حتی یادشان میرود که باید باهم همکاری کنند و همه به سمت توپ حمله میکنند. بالاخره فرانکلین راهی پیدا میکند و …
وقتی خانوادهی فذتانکلین برای پیکنیک کنار برکه رفته بودند، تنگ ماهی فرانکلین از دست خواهرش میافتد و ماهی عزیزش در برکه رها میشود. فرانکلین نمیتواند خواهرش را ببخشد و هر دو ناراحتاند تا اینکه…
فرانکلین متوجه میشود که تولد مادرش نزدیک است. پس تصمیم میگیرد برای مادرش هدیهای گرانقیمت بخرد چون مادرش را خیلی دوست دارد. اما پولش به اندازهای نیست که بتواند کادوی خوبی برای مادرش بخرد. پس فرانکلین تصمیم میگیرد از تمام دوستهایش بپرسد آنها چه چیزی برای تولد مادرشان می خرند و نهایتاً خودش یک فکر عالی به ذهنش میرسد تا بتواند مادرش را خوشحال کند. شما میدانید کادوی فرانکلین به مادرش چیست؟
فرانکلین خیلی کارها بلد است. میتواند تا صد بشمارد و بند کفشهایش را ببندد. اما از توفان میترسد. وقتی که توفان میشود همهی بچهها می خواهند کاری کنند که فرانکلین آرام شود و دیگر از توفان نترسد. هرکدامشان داستانی سرهم میکنند تا اینکه…
فرانکلین و دوست بزرگتر
فرانکلین دوست دارد زودتر بزرگ شود و کارهایی را بکند که بچههای بزرگتر میکنند. ولی انگار کارهای بزرگترها خیلی هم ساده نیست. حالا فرانکلین می تواند مثل بزرگترها رفتار کند یا بهتر است برای بزرگ شدن عجله نکند؟
فرانکلین لاکپشتی باهوش است. یک روز در مدرسه آقای جغد از بچهها میخواهد که برای تکلیف روز بعد چیزی را که در محلهشان از همه بیشتر دوست دارند نقاشی کنند. هرکدام از دوستان فرانکلین چیزی را که دوست دارد، نقاشی میکند، اما فرانکلین هرچه فکر میکند نمیتواند تصمیم بگیرد چه چیزی را نقاشی کند چون او خیلی چیزها را در محلهشان دوست دارد. به هر جایی که نگاه میکند یاد دوستان و خاطراتش میافتد تا اینکه…
فرانکلین و کلاه دوچرخه سواری اش
فرانکلین با مادرش به مغازه میرود و یک کلاه ایمنی که رویش چراغ چشمکزن دارد انتخاب میکند و میخرد. روز مسابقه دوچرخهسواری فرانکلین خجالت میکشد کلاهش را سرش بگذارد چون میترسد دوستانش مسخرهاش کنند.
سایر کتاب های همین ناشر
کودکان در این کتاب جذاب با استفاده از کلمات و تصاویر زیبا میآموزند که آنها میتوانند قبل از صحبت کردن فکر کنند و سپس انتخاب کنند که چه بگویند و چگونه بگویند. با شیوههای ساده و مثبت میآموزند که چگونه به سخنان ناخوشایند دیگران پاسخ دهند و قدرت کلمهی «ببخشید» را درک کنند. در انتهای کتاب هم، فعالیتها و سرفصل های گفتوگو با کودک در خانه، مدرسه و مهدکودک پیشنهاد شده است.
هیچکس از جاش خوشش نمیآید چون او خیلی چغلی میکند؛ چغلی همکلاسی هایش، چغلی برادرش. اما یک شب جاش از خواب بیدار می شود و میبیند که زبانش دراز و زرد و پر از دانه های بنفش شده است و وای وای وای… بدجور میخارد… آیا جاش متوجه اشتباهش میشود؟
کتاب چغلی نکن با شوخطبعی، زیرکی و خلاقیت به والدین و آموزگاران کمک میکند تا با مسئلهی چغلی کردن، که موجب هدر رفتن وقت و انرژی بسیار زیادی سر کلاسهای درس میشود به درستی برخورد کنند. والدینی که با خبرچینی و چغلی کودک خود روبرو می شوند، میتوانند با استفاده از این کتاب، به شیوه ای سرگرم کننده فرزند خود را از «قوانین چغلی» آگاه کنند. اگر میخواهید تفاوت چغلی کردن و خبر دادن را به کودک بیاموزید، این کتاب را از دست ندهید!
عصبانیت چیست؟ چرا گاهی عصبانی میشویم؟ چطور از دست عصبانیت خلاص شویم؟ چطور میتوانیم به کسی که عصبانی است، کمک کنیم؟ روشهای مناسب برای بیرون ریختن عصبانیت چیست؟ در این کتاب با موقعیتهایی که موجب عصبانیت ما میشوند و روشهایی برای رفع آنها آشنا می شویم.
کلتوس و بوسیفوس که در درس خواندن دو قطب مخالف هم هستند، با هم درس میخوانند! بوسیفوس خیلی درس میخواند و برای هر امتحان دچار دلهره میشود، اما کلتوس فقط شب امتحان درس میخواند. با توجه به اینکه هر دو روش اشتباه است، مادر کلتوس «هشت گام شگفتانگیز» را به آنها میآموزد… با مطالعهی این کتاب کودکان متوجه می شوند که مهارتهای مطالعه هم در نمرات و هم در نگرش کلی آنها به زندگی تأثیرگذار است.
مهربانی چیست؟ چطور میتوانیم مهربان باشیم؟ چطور میتوانیم به دوستانمان کمک کنیم مهربان باشند؟ چطور مهربانی کردن باعث خوشحالی من میشود؟ در این کتاب با خصوصیات آدمهای مهربان آشنا می شویم و روشهایی را برای مهربانی کردن میآموزیم.
دربارهی دالی بازی (من می گم، تو می گی ... رنگ ها)
تصاویر جذاب و شعرهای شیرین مجموعه کتابهای من میگم، تو میگی کودک شما را سرگرم میکند و هم زمان کمک میکند تا او در کنار بازی، با مفاهیم و کلامات جدید آشنا شود.
وقتی خانوادهی فذتانکلین برای پیکنیک کنار برکه رفته بودند، تنگ ماهی فرانکلین از دست خواهرش میافتد و ماهی عزیزش در برکه رها میشود. فرانکلین نمیتواند خواهرش را ببخشد و هر دو ناراحتاند تا اینکه…
در کتاب دالی بازی اجازه با اجازه کودک یاد میگیرد در شرایط مختلف مانند هدیه گرفتن از کسی یا زمانیکه گرسنه نیست و چیزی را نمی خواهد بخورد…چه جوابی باید بدهد.
به اسباببازی خواهرت بی اجازه دست زدی؟
این مجموعه در قالب داستانهای جالب و با تصاویری جذاب و شخصیتهای دوستداشتنی و آموزش مهارتهای زندگی میپردازد که به صورت هفتعادت موثر به آنها اشاره شده است. با مطالعه این مجموعه کودکان میآموزند ابتدا هدف گذاری و سپس برنامهریزی کنند، تفکر برد-برد داشته باشند، به حرف دیگران خوب گوش کنند، اولویتهای زندگیشان را تعیین کنند در کار گروهی شرکت کنند و خودشان را همان طور که هستند قبول داشته باشند تا افرادی موفق باشند.
فرانکلین و دوستانش بازی فوتبال را خیلی دوست دارند ولی هیچوقت برنده نمیشوند. هرکدام ار همتیمیها مشکلی دارند: یکی دٌمش سنگین است، یکی گوشهایش بزرگ است، غاز هم یادش میرود در بازی فوتبال نباید از بالهایش استفاده کند. حتی یادشان میرود که باید باهم همکاری کنند و همه به سمت توپ حمله میکنند. بالاخره فرانکلین راهی پیدا میکند و …
اگر میتوانستی دماغی مثل دماغ جانوران داشته باشی، دماغ کدام جانور را برای خودت انتخاب میکردی؟ اگر دماغ خرگوش دم کوچک را انتخاب کنی، هروقت هیجانزده شوی، دماغت شروع به جنبیدن میکند. اگر دماغ مورچهخوار بزرگ را داشتی، میتوانستی از دماغ درازت به عنوان لولهی تنفس برای شنا در زیر آب استفاده کنی! و اگر دماغ فیل را داشتی، میتوانستی بادام زمینی کوچولو را با خرطوم از روی زمین برداری. در قلمرو جانوران انواع دماغهای شگفتانگیز یافت می شود، اما دماغ تو هم دست کمی از آنها ندارد!
فرانکلین متوجه میشود که تولد مادرش نزدیک است. پس تصمیم میگیرد برای مادرش هدیهای گرانقیمت بخرد چون مادرش را خیلی دوست دارد. اما پولش به اندازهای نیست که بتواند کادوی خوبی برای مادرش بخرد. پس فرانکلین تصمیم میگیرد از تمام دوستهایش بپرسد آنها چه چیزی برای تولد مادرشان می خرند و نهایتاً خودش یک فکر عالی به ذهنش میرسد تا بتواند مادرش را خوشحال کند. شما میدانید کادوی فرانکلین به مادرش چیست؟
آقای موش کور میخواهد برود مسافرت و دنبال کسی میگردد که کارهای خانهاش را انجام دهد؛ فرانکلین اصرار میکند که کارها را به او بسپرند، اما فراموش میکند به باغچه آب بدهد! وقتی اقای مو کور از سفر برمیگردد، فرانکلین با ناراحتی به او میگوید که نتوانسته از عهدهی کارها بربیاید… .
این بسته شامل 2 دسته کارت 50تایی است که بازی با آنها به دانشآموزان کمک میکند: کودکان با درک رابطهی علت و معلول، مهارتهای استدلال را در خود تقویت می کنند، همچنین با تقویت تشخیص تفاوتها، سبب افزایش مهارتهای بصری و تمرکز می شود که به تقویت استدلال قیاسی میانجامد.
فرانکلین خواهر کوچولویش را خیلی دوست دارد و همیشه با او بازی میکند. آنها دوست دارند با هم بازی کنند. اما آیا فرانکلین دوست دارد برادر بزرگتر باشد؟ آیا فرانلین اجازه میدهد که خواهرش با اسباببازیهایش بازی کند؟
فعالیت های این کتاب طوری طراحی شده است که باعث تقویت ماهیچه های کوچک انگشتان دست و هماهنگی چشم و دست کودک می شود و در نتیجه ی آن باعث تقویت مهارت های دست ورزی در کودکان می شود.
کتاب مهارت دست ورزی دو بخش دارد: در بخش اول کودک با استفاده از مواد و اشیای مختلف که در دسترس اند و همچنین دور ریختنی ها فعالیتهایی را خارج از کتاب انجام میدهد. این فعالیتها شامل خمیر بازی، رد کردن مهره از سوراخ، پیچاندن کاموا دور مداد و … است.
شروع یک توفان، وقتی لِوای از حقیقت خوشش نیاید، کمی هم دروغ سر هم میکند. یک روز مادرش برایش توضیح میدهد که دروغ گفتن اعتماد دوستانش به او را از بین میبرد و او را غمگین میکند.
«وقتی دروغی میگویی، خورشید قلبت تاریک میشود. بعد ابر دروغ ساخته میشود و روزت را ابری و غمگین میکند. هربار که دروغ دیگری میگویی، ابر دیگری ساخته می شود، و تا به خودت بیایی میبینی که در قلبت توفان شده است.»
بچه ها در حیاط بازی می کردند. به کلاس رفتند. تشنه شده بودند و آب خواستند. خانم مربی از پارچ در لیوان آنها آب ریخت. یکی از بچه ها گفت که آب خنک نیست. خانم مربی چند تکه یخ در پارچ آب انداخت. در همین موقع برای خانم مربی چای آوردند و روی میز گذاشتند. از چای او بخار بلند می شد.
فرانکلین با اینکه خیلی بااستعداد است اما از همهی لاکپشت ها کندتر است. همه از او میخواهند که کمی سریع تر کارهایش را انجام دهد ولی او نمیتواند. یک روز فرانکلین به خانهی دوستش خرس دعوت می شود و نباید دیر برسد چون آن روز برای خرس روز خاصی است. فکر میکنید واقعاً فرانکلین از همهی دوستانش کندتر است؟ آیا فرانکلین میتواند سر وقت به مهمانی برسد؟
فرانکلین و کلاه دوچرخه سواری اش
فرانکلین با مادرش به مغازه میرود و یک کلاه ایمنی که رویش چراغ چشمکزن دارد انتخاب میکند و میخرد. روز مسابقه دوچرخهسواری فرانکلین خجالت میکشد کلاهش را سرش بگذارد چون میترسد دوستانش مسخرهاش کنند.
بدن من مال من است. من خودم را دوست دارم، بدنم را هم همینطور. هیچکس حق ندارد من را قلقلک بدهد، مگر اینکه خودم بخواهم. هیچکس حق ندارد به من دست بزند، مگر اینکه خودم بخواهم. اگر کسی این کار را کرد…
کی؟ چی؟ کجا؟ این سه کلمه جادویی که بخش بزرگی از دانش انسان ها در دل آن پنهان شده است. همه آن چه را که تا کنون درباره شخصیت های بزرگ، رویدادهای مهم و مکان های شگفت انگیز خوانده اید فراموش کنید... این مجموعه به شما می گوید چرا.
مجموعه کی؟ چی؟ کجا؟ (تاج محل) به شما میگوید چرا این چنین است. وقتی از تاج محل حرف میزنیم از کجا حرف میزنیم؟ از یکی از عجایب هفتگانه جهان؟ از بزرگترین شاهکار مهندسی جهان باستان؟ از قلهای عجیب در سیارهای دور؟ یا جایی دیگر؟
فرانکلین بچه لاکپشتی است که خیلی کارها بلد است؛ مثلاً میتواند در لاک تنگ و تاریکش تنهایی بخوابد، البته اگر برایش قصه شبش را گفته باشند و چراغ خوابش را هم روشن کرده باشند و یک لیوان آب هم برایش گذاشتهباشند…فرانکلین موقع خواب، پتوی بچگی اش را هم بغل میکند تا خوابش ببرد اما یک شب نمیتواند پتویش را پیدا کند. حالا باید چه کار کند؟