قصه های دوست داشتنی دنیا 20 (شاهزاده ی قورباغه)
در همان موقع، قورباغه پريد داخل سالن و چرخيد و به كنار شاهزاده خانم رسيد. او با پرش بلندي روي ميز پريد. شاهزاده خانم جيغي كشيد.
قورباغه در بشقاب شاهزاده خانم پريد و گفت: «تو قول دادي. پس اجازه بده من از بشقاب طلايي تو غذا بخورم.»
شاهزاده خانم كه حالش بد شده بود، بشقاب را جلو قورباغه هل داد. بعد قورباغه زبان درازش را درون ليوان طلايي شاهزاده خانم كرد. او همه ي آب درون ليوان را خورد. او به شاهزاده يادآوري كرد: «اين قولي است كه خودت دادي.»
در همان موقع، قورباغه پريد داخل سالن و چرخيد و به كنار شاهزاده خانم رسيد. او با پرش بلندي روي ميز پريد. شاهزاده خانم جيغي كشيد.
قورباغه در بشقاب شاهزاده خانم پريد و گفت: «تو قول دادي. پس اجازه بده من از بشقاب طلايي تو غذا بخورم.»
شاهزاده خانم كه حالش بد شده بود، بشقاب را جلو قورباغه هل داد. بعد قورباغه زبان درازش را درون ليوان طلايي شاهزاده خانم كرد. او همه ي آب درون ليوان را خورد. او به شاهزاده يادآوري كرد: «اين قولي است كه خودت دادي.»