خرسی و موشی با هم میرن جنگل و با حیوونها، رنگها، خوراکیها و گیاههای توی جنگل آشنا میشن…
خرسی به موشی چی میگه؟
میگه ببین این همه رنگ
دنیا اگه رنگی نبود
نه دیگه شاد بود نه قشنگ!
کتاب مورد علاقه ی امی آن، ممنوع شده!
قهرمان سربه زیر و کتابخوان قصه ی ما، هرچه توی کتابخانه دنبال کتاب مورد علاقه اش میگردد، آن را پیدا نمیکند. کتابدار مهربان مدرسه میگوید این کتاب را از قفسه ها جمع کرده اند چون مادر یکی از دانش آموزها آن را برای مطالعه ی بچهها مناسب نمیبیند.
خبر جمع آوری کتابها، مثل بمب توی مدرسه صدا کرده! همیشه همه جای دنیا، آدمهایی هستند که خیال میکنند میتوانند به جای دیگران فکر کنند و تصمیم بگیرند!
داستان دختر نه ساله ای به نام ایمی که ناپدید شدن کتاب مورد علاقه اش از قفسه کتابخانه مدرسه شان آن هم به این دلیل که تعدادی از پدر مادرها آن را نامناسب تشخیص داده اند، او را به تصمیمی جدید وادار می کند، این که همه کتاب های ممنوعه را بخواند و حتی کاری مهم تر از آن، همه کتاب های ممنوعه را در کمد مدرسه اش جمع کند؛ اما ایمی با این کار باعث می شود در مدرسه درگیری و اتفاقات مختلفی بیفتد…
خرسی و موشی با هم میرن جنگل و با حیوونها، رنگها، خوراکیها و گیاههای توی جنگل آشنا میشن…
خرسی به موشی چی میگه؟
میگه ببین این همه رنگ
دنیا اگه رنگی نبود
نه دیگه شاد بود نه قشنگ!
مدت هاست که از حمله ی هیولاها به زمین می گذرد و بعد اتفاقات زیادی افتاده که هرکدام می توانند در این شرایط غیرعادی و عجیب و غریب باشند، مثلا اتفاقی که درست با شروع داستان هیولای کابوس رخ می دهد؛ در حالی که آخرین بچه های زمین در حال رقابت اند ناگهان از ایستگاه آتش نشانی صدای یک انسان به گوش می رسد و این بسیار دیوانه کننده است چون زمان زیادی است که بچه ها به غیر از صدای خودشان صدای هیچ انسان دیگری را نشنیده اند، شاید شرایط خطرناکی در انتظار جک و دوستانش است!
توضیح احساس تنهایی و درک آن برای کودکان کار سادهای نیست، حتی ما بزرگترها هم گاهی برای مواجهه با این حس با مشکل روبهرو میشویم، اما شعرهای لطیف این کتاب میتواند کودک را با حس تنهایی آشنا کند و به او بیاموزد که چطور انسان احساس تنهایی میکند و بهتر است چگونه با این حس برخورد کند.
این کتاب دربردارنده داستان پسری به نام زک و خانواده اش است که مدت هاست از زمین به سیاره ی نبولون مهاجرت کرده اند. امسال قرار است پژوهشکده چرخ دنده ها پذیرای نمایشگاه علوم بین کهکشانی باشد و در مدرسه ای که زک در آن درس می خواند برگزار شود؛ او می خواهد بهترین پروژه علمی را ارائه دهد تا بتواند جام امسال را برنده شود، اما مشکلاتی سر راهش قرار می گیرد که باید آن ها را از بین ببرد!
خانواده ی دانیل و اریکا بعد از یک ورشکستگی مالی، به ویرجینیای غربی سفر کرده و در محله ای ساکن شده اند که درباره ی آن داستان های عجیبی وجود دارد. نزدیک به پنجاه سال پیش در همین خانه، دختری به نام «سلین» توسط «عمه خانم» -که هر پنجاه سال یک بار، دختری را می رباید- ربوده شده است. داستان یک روح، شرح خواندنی و جذاب اسارت اریکا در چنگ عمه خانم و تلاش برادرش دانیل برای نجات اوست. دانیل باید علاوه بر نجات اریکا، طلسم عمه خانم را هم بشکند تا پس از این، او نتواند هیچ دختری را به اسارت درآورد. انگیزه ی عمه خانم در به اسارت درآوردن دختربچه ها چیست؟ آیا دانیل و اریکا موفق می شوند طلسم او را بشکنند؟
جایی که یک ساحره هست، سر و کلهی بقیهشان هم پیدا میشود! «زار» و «کاش» که یک زمانی از هم بدشان میآمد، بعد از اینکه شاهد معجزهی سنگ و جادو بودند، حالا باید تفاوتهایشان را کنار بگذارند و با هم متحد شوند؛ چرا که طلسمی شیطانی آزاد شده و مردم و سرزمینشان در خطر است. فقط این دو نفر میتوانند از پسِ مقابله با این طلسم بربیایند، اما این یعنی آنها مجبورند پا به سرزمین ناشناخته بگذارند... که چیزی از آن خطرناکتر وجود ندارد!
قصر كه به تازگي كارهاي عجيب و غريبي مي كند، برجي را كه شاهدخت سيلي، شاهزاده لولاث، لايلا و رالف در آن پناه گرفته اند، از اسلين به آركوور باشكوه مي آورد. آن ها كه در دنيايي جديد و متفاوت پاگذاشته اند، بايد براي بازگشت به خانه و نجات قصر، قسمت گمشده ي چشم متعلق به قلب قصر را پيدا كنند. جستجويي كه ماجراهاي هيجاني بسياري را برايشان رقم مي زند.
سوفی و آگاتا بعد از نجات خودشان و بقیه ی دانش آموزهای مدرسه ی خوبی وشرارت، از نبردی مرگبار علیه یکدیگر، دوباره به خانه بازگشته اند و قرار است تا خوشی زندگی کنند. اما زندگی یک افسانه نیست. روزی آگاتا مخفیانه آرزو میکند که ای کاش پایان خوش دیگری را در کنار شاهزاده تدروس انتخاب کرده بود. در همین هنگام، دروازه های مدرسه ی خوبی و شرارت به رویشان گشوده میشود. اما حالا، خوبی و شرارت دیگر دشمن یکدیگر نیستند و شاهدخت ها و شاهزاده ها هم تغییر کرده اند. در واقع، روابط تازه ای در مدرسه های جدید به وجود آمده و روسم قبلی ریشه کن شده است... .
الی، مالیک، توری و امبر که به تازگی فهمیده اند انسانهای شبیهسازی شده هستند و تمام زندگیشان در شهر سرینیتی حقیقت نداشته، حالا به دنیای واقعی رسیدهاند و میخواهند هر طور شده پروژهی اوسیریس را افشا کنند. اما آدمخوارهای بنفش در تعقیبشان هستند. آنها برای فرار از دستآدمخوارها مجبورند قانون را زیر پا بگذارند و بیاجازه وارد خانهها، هتلها و ماشینهای مردم شوند. آیا سرنوشت آنها این است به تبهکارانی که از رویشان شبیهسازی شده بودند، تبدیل شوند؟
بچهها برای فهمیدن حقیقت دربارهی این تبهکاران باید به سرینیتی برگردند و مدرکی برای اثبات حرفهایشان پیدا کنند اما آنجا با چیزی روبهرو میشوند که انتظارش را نداشتهاند...
این دفترخاطرات، برای بیان احساسات شما تهیه شده است. روش استفادهاش بسیار ساده است و فقط کافیست هر روز به یکی از سوالها جواب بدهید. این سوالها میزان خلاقیت شما را محک میزنند. به روز آخر سال که رسیدید، اصلاً نگران نباشید، چون این دفتر دو سال دیگر هم برایتان قابل استفاده است و میتوانید برگردید از اول در همان تاریخها، به سوالها جواب بدهید. فقط یادتان باشد که هر بار احساس و نظر واقعیتان را بنویسید تا در پایان سه سال ببینید جوابهایتان در گذر زمان چهقدر تغییر کرده. این روش بسیار خوبی است برای اینکه تغییراتتان را در گذر زمان ببینید و خودتان را بهتر بشناسید!
در اعماق جنگل تاریک، درختی تنومند و مخوف روییده؛ درختی که شاخههایش را در آسمان شب گسترانده. جادویی سیاه در اعماق ریشههای آن جریان دارد و بیش از صد سال است که در انتظار آمدن یکی از وارثان خاندان کریت است.
من (اِیبی) و دوستانم دور هم جمع شدهایم تا برای کار گروهی کلاسمان موضوعی انتخاب کنیم؛ ناگهان گردبادی میوزد و ما از داستان جادوگر شهر اُز سر درمیآوریم! در آنجا دوروتی را میبینیم که او هم مثل ما با گردباد از مزرعهاش به وسط این قصه آمده اما بسیار نگران است و میخواهد زودتر به خانهاش برگردد. اما این بار به خانه برگشتن چندان هم آسان نیست...
با من و دوستانم در این قصهی تازه همراه شو.
روزی از روزها یک بچه خرس توی جنگل چیزی پیدا کرد که پیش از آن هیچوقت شبیهش را ندیده بود!
درباره کتاب کارآفرین های کوچک با فکرهای بزرگ:
دوست داری هرچه زودتر خودت درآمدی داشته باشی و بتوانی با چیزهایی که در آنها توانایی و استعداد داری این کار را بکنی؟ خودت کارفرما و کارمند خودت باشی؟ درواقع دوست داری خودت یک کارآفرین موفق باشی؟ کسب درآمد فقط یکی از کارهایی است که کارآفرینها میتوانند انجام دهند. آنها میتوانند برای مشکلهای بزرگ راهحل پیدا کنند، به محیط زیست کمک کنند، الهامبخش جامعهشان باشند و روی لب آدمها هم لبخند بیاورند. به نظر ما، کارآفرینی یکی از باارزشترین کارهایی است که میتوانی انجام بدهی! هر کارآفرینی دوست دارد کارها را کمی متفاوتتر از بقیه انجام بدهد. این کتاب کمکت میکند بفهمی کدام راه به درد تو میخورد.
دو خط شاهنامه از ضحاک
اگر میخواهی پادشاه عجیب را بشناسی، بروی توی آشپزخانه ی سلطنتی اش ببینی چه خبر است، سوار شانههایش بشوی و دنیا را از چشم او تماشا کنی، با او بجنگی و توی کوه اسیرش کنی، پس این کتاب را بردار و بخوان.
قرار است شاهزاده ماگنولیا با شاهزاده گل عطسه صبحانه بخورد که... دیلینگ دیلینگ! زنگ خطر هیولاها! ولی چراگاه بزها پر از خرگوشهای کوچولوی دوست داشتنی است، نه هیولا، یعنی این خرگوشها میتوانند خطری برای بزها باشند و تبدیل به سرسختترین دشمن شاهزاده سیاهپوش شوند؟
برادران گریم هشداری برای سرزمین قصهها دارند!
آنها توسط ارتش فرانسه دزدیده شده و تحت فشار قرار گرفتهاند که راه دنیای قصهها را نشان دهند. ارتش فرانسه میخواهد به دنیای قصهها حمله کند.
برادران گریم مجبور میشوند راه را به ارتش نشان دهند اما فرشتهی مهربان کاری میکند که گذر از این مسیر دویست سال طول بکشد تا اهالی سرزمین قصهها وقت کافی برای آمادهشدن داشته باشند. حالا آن دویست سال تمام شده و ارتش میتواند به دنیای قصهها برود.
مایل می تواند به بقیه شوک الکتریکی وارد کند، تایلور ذهن افراد را میخواند و آنها را ریبوت میکند، گایلی یک آهنربای انسانی است، ابیگیل با استفاده از الکتریسیته درد را از انسان دور میکند... این شخصیتها به علاوهی چند نوجوان دیگر که هرکدام قدرت الکتریکی خاص خودشان را دارند، قهرمانهای مجموعهی «مایکل وی» هستند و باید با سازمانی که میخواهد از قدرت آنها برای اهداف شرورانه استفاده کند، مبارزه کنند. در این مسیر آنها با خطرات و اتفاقات غیرقابلپیشبینی بسیاری روبهرو میشوند و هرکدام با قدرت خاصشان موانع مختلف را از سر راه برمیدارند. «مایکل وی» مجموعهای است پر از فرازونشیب، ماجراجویی و رمزوراز برای نوجوانهایی که هیجان را دوست دارند.
كال بقيه روز نشست و با تمركز، ماسه جابه جا كرد. به جاي اينكه روش روز اولش را پيش بگيرد، هر ماسه اي را با تلاش جدا مي كرد، به زحمت بلندش مي كرد، با همه ي توان مغز خسته اش آن را هل مي داد و سر جايش مي گذاشت. آن روز كال به خودش اجازه داد آزمايش كند. او سعي كرد آرام تر به ماسه ها نزديك شود. سعي كرد به جاي اينكه ماسه ها را بلند كند، با ذهنش آن ها را بغلتاند. سعي كرد با هربار تمركز، تعداد بيشتري ماسه را جابه جا كند. او قبلا هم اين كار را كرده بود. روش او به اين شكل عمل مي كرد كه به جاي تمركز روي سيصد دانه شن جدا از هم، چند دانه شن را شبيه يك چيز واحد، مثلا ابر ماسه اي، تصور مي كرد.
این شما و این هم ستارهی منظومهی ما: خورشید! اگر دوست دارید بیشتر با خورشید آشنا شوید، با ما همراه باشید.
در مجموعه داستان ارواح قرن بیستم با این شخصیتها و بسیاری از شخصیتهای جذاب دیگر آشنا شوید:
ایموگینه جوان و زیباست و همهچیز را دربارهی فیلمهایی که تا به حال ساخته شده میداند. او مرده است؛ شبحِ افسانهای سالن سینمای رُزباد.
مجموعه ای کامل از اسباب بازی های پسرانه! هواپیما کنترلی، کوادکوپتر، هلی کوپتر، ماشین کنترلی، انواع ماکت های فلزی موتور و ماشین و تفنگ های فضایی!!!
تو این بخش برای راحتی شما کاربر گرامی، تمامی محصولات به صورت تخصصی دسته بندی شده است.
لطفا ابتدا وارد شوید.
ورود به سیستم
یک حساب کاربری رایگان برای ذخیره آیتمهای محبوب ایجاد کنید.
ورود به سیستم