با مجموعهی کلاس اولی، کتاب اولی کلید کتابخوانشدن کلاس اولیها در دست شماست. کودکانی که در ابتدای مسیر فارسیآموزیاند با خواندن کتابهای این مجموعه میتوانند گام به گام با آموزش حروف الفبا در کتاب فارسی اول دبستان، کتاب داستان مربوط به آن حروف را به تنهایی بخوانند. پس اگر میخواهید کودک کلاس اولیتان از همان ماههای اول لذت باسوادشدن را بچشد و اعتمادبهنفس بیشتری پیدا کند، از معجزهی داستانخوانی غافل نشوید.
قصه های یک جورکی 12 (فکرش را بکن این چیزها را درخیابان مالبری دیدم)
راستی اگر از شما بخواهند چیزهایی را که سر راهتان به مدسه دیدهاید تعریف کنید، چه میگویید؟ آخر پدر مارکو از او خواسته که حواسش را خوب جمع کند و وقتی به خانه برمیگردد هر چه را که سر راهش دیده، تعریف کند. طفلکی مارکو هِی نگاه میکند و نگاه میکند اما از جفت پاهایش که بگذریم توی خیابان مالبری چیزی نمیبیند جز یک دانه اسب خشک و خالی و یک گاری قراضه. این چیزها هم که تعریف کردن ندارد. پس تکلیف مارکو چه میشود؟ نگران نباشید، مارکو خیلی چیزها برای گفتن دارد اما…
سایر کتاب های همین ناشر
تا به حال دلتان خواسته که به چیز دیگری تبدیل شوید؟ شرط میبندم که آنچیز لاکپشت نبوده! این داستان دربارهی مردی خجالتی است که عاشق زنی مهربان شده است.
کمکم سر و کلهی لاکپشت هم در داستان پیدا میشود. آیا لاکپشتها میتوانند، مرد را به زن برسانند؟ چهطوری؟
نوسوادانِ کلاس اول، به تدریج که خواندن را میآموزند و با شکل حروف و صداها و کلمهها آشنا میشوند؛ خواند توانست نوشتههای سادهی غیردرسی را هم بدون کمک گرفتن از دیگران میخوانند.
حرف بی حرف! چشماتو ببند و تا ده بشمار!
آرتمیس از بعضی جهات هنوز مثل قبل تیز و نابغه است، اما انگار سایهای روی ذهنش افتاده. قبلا چیزهایی را می دید که بقیه نمی دیدند، اما حالا چیزهایی را می بیند که اصلا وجود خارجی ندارد! درگیری با جن و جادو به شدت ذهنش را به هم ریخته و حالا که روبات های ویرانگر به شهر زیرآبی آتلانتیس و جن و پری هایش حمله کردهاند، آرتمیس فاول شرور، خوب و دلرحم شده و نمی تواند با آن ها بجنگد!
کتابهای این مجموعه، داستانهایی جذاب و نقاشیهایی دوستداشتنی دارند. این کتاب کوچک هم در دست کوچولوها به خوبی جا میگیرند و هم در خاطرهی آنها تا سالها زندهاند.
هدف از انتشار مجموعه کتابهای خودم میخوانم ترویج کتابخوانی، افزایش لذت خواندن و ایجاد عادت به مطالعه در کودکان است.
نوسوادانِ کلاس اول، به تدریج که خواندن را میآموزند و با شکل حروف و صداها و کلمهها آشنا میشوند؛ خواند توانست نوشتههای سادهی غیردرسی را هم بدون کمک گرفتن از دیگران میخوانند.
آن شب، استینک خواب یک چیز لزج لب گنده ی گرد و قلنبه را دید که آهسته آهسته می خزید و می آمد تا سیاره ی زمین را بگیرد. وقتی بیدار شد، سعی کرد آن را عین پاک کردن گچ از روی تخته سیاه قدیمی از ذهنش پاک کند. اما حتی حلیم صبحانه اش شبیه صحنه ی حمله ی کپک غولی شده بود.
در تمام راه کلاس فوق العاده ی علوم، استینک نتوانست از فکر چیزهای کپک غولی بیرون بیاید. مثل چیزهای لیز. لزج. چسبناک. کپک غولی. مغز. گِل. لجن. ژله ی لرزانک.
به مرکز اکتشاف که رسید، یک نفر بیرون در منتظرش بود. و او کسی نبود جز… رایلی رُتنبرگر.
گاهی رایلی رتنبرگ ضدحال می شد. استینک امیدوار بود امروز یکی از آن روزها نباشد.
رایلی موی بافته اش را برای استینک تکان داد. بعد هم خندید و دندان افتاده اش را نشان داد.
ـ استینک! بیا اینجا! برای کلاس فوق العاده ی کپک لجنو حاضری؟
استینک گفت: «فکر کنم.»
رایلی گفت: «انگار زیاد هیجان زده نیستی. چی شده؟ از وقتی پروژه ی هواشناسی را تمام کردیم، منتظر این لحظه بودیم.»
استینک نمی خواست به رایلی بگوید که از یک فیلم کپک غولی قدیمی ترسیده. برای همین سعی کرد الکی لبخند بزند.
خود رابه آتش بزن و مترس!
شاید پدرم کاووس مرا به جنگ میفرستد تا از چالهای به چاه اندازد… شاید گرسیوز همنقشهی شومی در سر داشته باشد و بخواهد شمشیر بر زمین گذاریم تا شبانه شبیخون زند… انگار باید هر روز از آزمون آتشی بگذرم و بر لبهی تیغی راه روم که هر دو سویش پرتگاهی است پر از درندگان گرسنه و خونریز…
رنگین کمان کلاسیک 2 (جادوگر شهر از)
یعنی تاکنون پیش نیامده که شخصیت های ماندگار داستانی، همچون دوستانی صمیمی، در تمام طول زندگی همراهتان باشند؟ جادوگر شهر اُز شما را با سه شخصیت کاملا فراموش ناشدنی آشنا میکند. تپشهای قلبتان ناگهان شما را بهیاد هیزمشکن حلبی میاندازد که در آرزوی داشتن قلب میسوخت.
ویل و اونلین بعد از نبرد بزرگ با مورگاراث، به دست مزدوران اسکاندیایی گرفتار میشوند و مثل دو برده به سرزمین یخزده میروند.
هالت هم که عزمش را جزم کرده تا شاگردش را نجات دهد، تصمیم میگیرد هر طور شده، حتی با نافرمانی از دستور پادشاه، پی آن دو برود و به عهدش وفا کند. در این راه هوراس جنگجوی جوان و دوست ویل هم با هالت همرکاب میشود. اما ادامه راه به این سادگی نیست!
مگر دختری کوهنشین میتواند شاهزاده خانم شود؟
وقتی به میری خبر میرسد که شاهزاده قصد دارد همسرش را از میان دختران روستای آنها انتخاب کند، ناگهان زندگی سادهی او به هم میریزد.
میری از یک سو درگیر رقابتی شدید با دخترها میشود و از سوی دیگر باید با معلمی سختگیر کنار بیاید.
اما اکنون که آکادمی تصرف شده، میری باید به دنبال راهی برای نجات همکلاسیها و روستای عزیزش باشد.
آرتمیس فاوْل پسر سیزده سالهی نابغه و ماجراجو، در مدرسهی شبانهروزیاش، ایمیلی دریافت میکند. مافیای روسیه که پدر آرتمس را ربوده، در ازای آزادی او پول هنگفتی از آرتمیس درخواست کرده است. آرتمیس که با تمام وجود به پدرش عشق میورزد بیدرنگ دست به کار نجات او میشود؛ اما دشمن دیرینهاش، سروان «هالی شورت» نیروی ویژه پلیس در سرزمین جنها، مانع اوست. آیا آرتمیس باید با اجنهها درگیر شود یا راه دیگری وجود دارد…
هدف از انتشار مجموعه كتابهای خودم میخوانم ترویج كتابخوانی، افزایش لذت خواندن و ایجاد عادت به مطالعه در كودكان است.
نوسوادانِ كلاس اول، به تدریج كه خواندن را میآموزند و با شكل حروف و صداها و كلمهها آشنا میشوند؛ خواند توانست نوشتههای سادهی غیردرسی را هم بدون كمك گرفتن از دیگران میخوانند.
کمتر کودکی است که شعری از مصطفی رحماندوست از برَ نباشد یا کتابی از او در کتابخانهاش نداشته باشد.
رحماندوست اما این بار در تک تک شعرهای این مجموعه با خداوند بخشنده و مهربان حرف میزند و با زبانی صمیمی و دلنشین او را کودکانه نیایش میکند. تصویرسازیهای خلاقانهی نیلوفر میرمحمدی هم رنگ و نور و زیبایی این فضای شاعرانه را دوچندان کردهاند.
البته مار همان مار چند ساعت پیش نبود؛ دود دمش فروکش کرده بود و خودش هم مثل چوب، خشک و بی حرکت شده بود. پینوکیو اطمینان پیدا کرد که مار مرده. این شد که دست هایش را به هم مالید و بدون ترس و با خیال راحت آماده شد تا از روی مار بپرد، اما به محض اینکه خودش را آماده ی پریدن کرد مار مثل فنر از جا جست و عروسک چوبی را چنان ترساند که او از شدت ترس کله معلق زد و توی گل افتاد و بعد از آن، شلنگ تخته انداخت تا خودش را از مار دور کند، اما هول و هراس و دستپاچگی اش هرکسی را به خنده می انداخت. حتی مار را. مار چنان خنده اش گرفته بود که نمی توانست جلوی خودش را بگیرد. قهقهه هایی می زد که تمام تن و بدنش می لرزید و اینکه می گویند: فلانی از شدت خنده روده برشد، وصف حال مار نگون بخت بود که از شدت خنده روده بر شد و مرد.
جودی سر کلاس ناگهان میشنود که جنگلهای استوایی در خطر نابودی هستند. وقتی میفهمد که گونههای کمیاب طبیعت هم در خطرند ولی آدمها زبالهسازند،بیشتر میترسد و حالا جودی به فکر نجات دنیا افتاده است…
در این کتاب میمینی وسوسه میشود پولی را که در خانه پیدا کرده است برای خودش خرج کند. اما پول که مال او نیست!
در نیكلاس نیكلبی، چهره زشت فقر و بیعدالتی را به خصوص در حق كودكان نشان میدهد. اما او چون بسیاری از اندیشمندان اصلاحطلب واقعگرا، تلخی و شیرینی را به هم میآمیزد و رمان غمانگیزش را با رنگهایی شاد تزیین میكند. پدر نیكلاس ورشكست میشود و با مرگش، خانواده بیپناهش را تنها میگذارد. در این میان، رالف عموی شیاد نیكلاس به شرطی حاضر میشود سرپرستی این خانواده را بپذیرد كه نیكلاس معاون مدرسهای شبانهروزی شود، مدرسهای كه در حقیقت زندانی مخوف است.
در این کتاب برای رسیدن به هدفهای آموزشی، چیستانهایی طراحی شدهاند که موضوع آنها شامل مهمترین چیزهایی است که کودک با آنها سر و کار دارد.
مایههای هنری نیز از قالبهایی مانند شعر و تصویر فراهم آمده است. همچنین هر کتاب با طراحی ویژهای برش خورده است تا برای کودک دلپذیرتر باشد.
این مجموعه طرحهای لازم برای ساختن کاردستی تریلی، مینیبوس و کامیون را در اختیار بچهها میگذارد.
کاردستی یکی از جذابترین و آموزندهترین سرگرمیهای دنیاست.
مجموعه کتابهای «ماشین سازی،ماشین بازی» به کودکان کمک میکند تا علاوه بر آشنایی بیشتر با انواع وسایل نقلیه،اجزای هر یک را از دل کتابها بیرون بیاورند و به یکدیگر بچسبانند.
تام گیتس از آن پسربچههای وروجکی است که استاد بهانه آوردن و از زیر کار در رفتن است.با اینکه معلمش هم از دست او جانش به لبش رسیده، از کارهایش خندهاش میگیرد. تام در زندگی دو چیز را خیلی دوست دارد: بیسکویت و شکلات! دوستی به نام درک هم دارد که اگر ولش کنی،میخواهد هر شب در خانهی او بماند و خوش بگذراند.
مجموعه کتاب وگی ورجه نوشته جاناتان لاندن است. ناصر کشاورز این بار هم مثل مجموعهی میمینی با شعرهای شاد و دوستداشتنی کوچولوها و البته بزرگترها را عاشق کتاب خواندن میکند.
ترانههای شاد و تصاویر خیال انگیز مجموعه کتابهای «بچههای جینگیلی» خلاقیت کودکان را افزایش میدهند. در هر صفحه از کتابها یکی از بچهها، با لباس عروسکی مخصوص، نقش جدیدی را بازی میکند. در واقع فعالیتهایی چون آموزش حیوانات، میوهها، شغلها و… به تجربهای متفاوت و لذت بخش تبدیل میشوند.
دخترکی یتیم از خانهی قیم بیرحم خود میگریزد و در خانهی زوجی پناه میگیرد که نزدیک کلیسا زندگی می کنند. پسر اسقف پس از سالها نزد پدر خود بازمیگردد و این دو درگیر عشقی پرفراز و نشیب میشوند…