دم گربه به چه درد می خوره ؟
آقای گربه که از حرفهای بچهها گوشهایش سیخ شده بود، نمیدانست همان روز حادثه به محض فرار بچهها، شاهزادهی بستنی قبل از آنکه کاملاً بیهوش شود، چوب جادوییاش را در هوا چرخانده و …
اجیپور، مجیزور، لاترجیکور!
یک گرد جادویی نامرئی تمام شهر را پوشانده و وارد مغز بچهها شده، تا بچهها چیزهایی را بگویند که عجوزهها دوست دارند مردم بشنوند.
ماجراهای بامزهی یک آقایگربه که دیگر از آشغالگردی خسته شده و دلش میخواهد یک شغل درستوحسابی داشته باشد، بیشتر از همه دلش میخواهد رییس شود، اما شغلهای زیادی را امتحان میکند. بیخبر از این که چه نقشههایی برای دم نازنینش کشیدهاند. دُم آقای گربه در تمام شهر معروف میشود، اما چه بلاهایی که سرش نمیآید …