كال بقيه روز نشست و با تمركز، ماسه جابه جا كرد. به جاي اينكه روش روز اولش را پيش بگيرد، هر ماسه اي را با تلاش جدا مي كرد، به زحمت بلندش مي كرد، با همه ي توان مغز خسته اش آن را هل مي داد و سر جايش مي گذاشت. آن روز كال به خودش اجازه داد آزمايش كند. او سعي كرد آرام تر به ماسه ها نزديك شود. سعي كرد به جاي اينكه ماسه ها را بلند كند، با ذهنش آن ها را بغلتاند. سعي كرد با هربار تمركز، تعداد بيشتري ماسه را جابه جا كند. او قبلا هم اين كار را كرده بود. روش او به اين شكل عمل مي كرد كه به جاي تمركز روي سيصد دانه شن جدا از هم، چند دانه شن را شبيه يك چيز واحد، مثلا ابر ماسه اي، تصور مي كرد.
مجیستریوم 2 (دستکش مسی)
خشم زیادی سینه ی کال را شکاف می داد. تامارا یک آدم غیرقابل اعتماد و وحشتناک بود. کال انتظار داشت که دوستانش از دستش عصبانی شوند، اما توقع نداشت به او خیانت کنند. رگه های آتشین درد پایش را فرا گرفت. کال سر خورد و دو زانو به زمین افتاد. او فقط برای یک لحظه آرزو کرد ای کاش دو پای سالم داشت و می توانست دردش را فراموش کند. برای به دست آوردن سلامتی پاهایش، حاضر بود چه کاری انجام دهد؟ حاضر بود آدم بکشد؟حاضر بود ستون امتیازات ارباب شرور را نادیده بگیرد؟
از همین نویسنده
كال مي خواست جيغ بكشد. مي دانست كه بايد جيغ و داد كند، اما شوك و ترس نفسش را بريده بود. سايه مجددا حركت كرد و از پشت سنگ پر از پستي و بلندي سقف، پيچ و تابش باز شد. هرچه سر مي خورد و به خزه ي شب تاب نزديك تر مي شد، اميد واهي كال كه گمان مي كرد شايد آن سايه فقط بازي نور است، نااميدتر شد.
او يك عنصر هوايي بسيار بزرگ بود كه به سرعت حركت مي كرد و بعضي جاهايش اصلا شكل خاصي نداشت. شبيه يك مارماهي بسيار بزرگ از اعماق اقيانوس بود؛ البته اگر مارماهي ها در هر سمت بدن طويلشان دهان هاي بزرگ و پر از دنداني داشته باشند.
یک نسل قبل، چیزی نمانده بود جادوگری قدرتمند به نام کنستانتین مدن موفق به انجام کاری شود که تا پیش از آن هیچ جادوگری نتوانسته بود انجام بدهد: توانایی زنده کردن مردگان. او در این راه ناکام ماند... اما راهی برای زنده نگه داشتن خودش در بدن کودکی کمسنوسال به نام کالم هانت پیدا کرد.
کالم هانت در رویارویی با ذات خود، در طول دورهی چهارسالهی آموزش جادوییاش در مجیستریوم، به مبارزه با هرجومرج و شرارت برخاست و در نهایت لشکریان هرجومرج را در نبردی حماسی شکست داد.
سایر کتاب های همین ناشر
آمادهای که مغزت را حسابی به کار بیندازی و تفریح کنی و سرگرم شوی؟ پس این کتاب را باز کن! ماجراجوییهای جدید در انتظار تو است! سرگرمی، یادگیری و تقویت هوش! بشمارید، بخوانید، از هزارتوها رد شوید؛ تفاوت عکس ها را پیدا کنید و ده ها تمرین جذاب دیگر را کامل کنید.
درباره کتاب هنر خفن شدن :
از نظرت زندگی ناعادلانه است؟ عقیده داری در دنیای بیرحمِ تکالیفِ زیاد زندانی شدهای؟ احساس میکنی معلمها الکی بهت گیر میدهند؟ وقتی لباس موردعلاقهات را پیدا نمیکنی، به مادرت غر میزنی؟ فکرش را میکردم!
بله، بله، نوجوان هستی و از همهطرف تحت فشار... مدرسه، دوستان، تکالیف، امتحانات، معلمها، پدر و مادر، روابط، ظاهر و قیافه... خلاصه هر چیزی که فکرش را بکنی. چطور است به جای اینکه بنشینی و مدام نق بزنی، انگیزه و انرژی پیدا کنی و تصمیم بگیری متفاوت باشی؟ هنر خفن شدن به تو یاد میدهد چطور بهترینِ خودت باشی و چطور بفهمی بهترینِ خود بودن دقیقاً یعنی چه. یاد میگیری چطور در مدرسه، محیط کار و زندگیات فوقالعاده باشی.
اوتو پسربچهی باهوش و بااستعدادیست که بهزور در مدرسهی عالی فوق سری شرارت که مخصوص فرزندان افراد مجرم و باسابقه است، ثبتنام میشود. پس از ماجراهایی که او در پشت سر گذاشته، فکر میکند دیگر هیچ اتفاق هیجانانگیزی در این مدرسه در انتظار خودش و دوستانش نیست. اما وقتی میخواهند برای مراسم خاکسپاری پدر وینگ از مدرسه خارج شوند، اتفاقاتی میافتد که عجیب است. این بار سروکارشان به سایفر افتاده؛ بیرحمترین و بدجنسترین شرور تمام دورانهای مدرسهی عالی شرارت
مایکل می تواند به بقیه شوک الکتریکی وارد کند، تایلور ذهن افراد را میخواند و آنها را ریبوت میکند، گایلی یک آهنربای انسانی است، ابیگیل با استفاده از الکتریسیته درد را از انسان دور میکند… این شخصیتها به علاوهی چند نوجوان دیگر که هرکدام قدرت الکتریکی خاص خودشان را دارند، قهرمانهای مجموعهی «مایکل وی» هستند و باید با سازمانی که میخواهد از قدرت آنها برای اهداف شرورانه استفاده کند، مبارزه کنند. در این مسیر آنها با خطرات و اتفاقات غیرقابلپیشبینی بسیاری روبهرو میشوند و هرکدام با قدرت خاصشان موانع مختلف را از سر راه برمیدارند. «مایکل وی» مجموعهای است پر از فرازونشیب، ماجراجویی و رمزوراز برای نوجوانهایی که هیجان را دوست دارند.
به دادم برسین هیچ کس فکرشم نمیکرد این همه اتفاق توی یه تابستون بیفته! خداییش خودمم فکرشو نمیکردم!حتی بهترین دوستم لیو و حتی عزیزان دست اندرکار هنرستان ایربروک هم فکرشو نمیکردن!همون هنرستانی که قرار بود کلاس هفتم برم اونجا! دقت کنین : «قرار بود...» دقت کردین؟الکی که اسم کتاب قبلی رو نذاشته بودم «چه وضعیه بابا!» کلاس ششم تازه اولش بود....هنوز کلی از ماجراهام مونده!
عاشق ورزش یا تماشای مسابقههای ورزشی هستی؟ هیجان و روحیهی تیمی و حس پیروزی برایت مهم است؟ خب اگر اینطور است، میتوانی این عشق و علاقه را تبدیل کنی به شغل آیندهات! میپرسی کدام شغلها؟ ما کمکت میکنیم! در کتاب کار و بار من ورزش را دوست دارم (چه شغل هایی مرتبط با ورزش سراغ داری؟) 24 شغل مختلف ورزشی را معرفی کردهایم.
بن ریپلی شرور میشود وقتی بن از مدرسهی جاسوسی اخراج میشود سازمان تبهکار اسپایدر او را برای برنامهی آموزشیاش استخدام میکند. بن به امید اینکه بتواند بهعنوان یک جاسوس دوجانبه برای آدم خوبها کار کند، پیشنهاد اسپایدر را قبول میکند. همانطور که بن حدس زده بود. اسپایدر یک نقشهی بسیار بزرگ و شیطانی کشیده. آیا بن میتواند قبل از اینکه خیلی دیر شود. بفهمداسپایدر چه خیالی دارد؟ و آیا میتواند بدون اینکه شست اسپایدر خبردار شود، دستشان را برای آدم خوبها رو کند؟
در این کتاب از مجموعهی آدمهای معمولی دنیا را تغییر میدهند، به زندگی ماری کوری نگاهی میاندازیم. دانشمند بودن در قرن نوزدهم میلادی برای زنان کار آسانی نبود و موانع زیادی سر راهشان قرار داشت. ماری کوری هم از این قاعده مستنثنا نبود؛ اما راستش را بخواهید، هیچچیزی نمیتوانست برای او، علاقهاش به علم و اشتیاقش برای یادگیری مانعی ایجاد کند. ماری کوری از کودکی تلاش کرد و در نهایت به آنچه که میخواست رسید!
دنیا پر است از میلیونها گونهی حیوانی که همهشان خاص و بیهمتا هستند. اما خیلی از این حیوانات در حال انقراضند.
این کتاب ما را یک روز کامل با کرگدنها، ببرها، نهنگها، پانداها و بقیهی حیوانات همراه میکند و کمکمان میکند قدمی برای جلوگیری از ناپدیدشدن این حیوانات از روی زمین برداریم.
حالا که ما ساکنان دیگر سیارهی زمین هستیم باید قول بدهیم نگذاریم این گونهها غیبشان بزند. میتوانیم با کمک هم، آینده را تغییر دهیم.
در این کتاب از مجموعهی آدمهای معمولی دنیا را تغییر میدهند، به زندگی بیلی جین کینگ نگاهی میاندازیم. رفتار خانوادهی حمایتگرش و تلاشهای خود او را میبینیم و شخصیت مقاوم و عدالتطلب او را بهتر میشناسیم. او در کلاس پنجم با ورزش جذاب تنیس آشنا میشود و در تمام طول زندگیاش تلاش میکند از طریق شهرتش در ورزش، صدایش را به گوش همهی مردم دنیا برساند؛ و او خواستهای نداشته جز برابری زنها و مردها در کل دنیا.
اولین روز مدرسه است و سوفی بهجز دوتا کدو حلوایی که با خود به مدرسه برده، هیچ دوست دیگری ندارد. همه ی بچه ها کنجکاو شده اند و از سوفی درباره ی کدو حلواییاش سؤال میکنند. اِستیون همکلاسی سوفی، میخواهد با او دوست شود، اما سوفی میگوید من دوستهای خودم را دارم و به دوست تازه نیازی ندارم. ولی سوفی این را هم میدانست که دوستهای بامزهاش نمیتوانند مدت زیادی دوستش بمانند و نرم میشوند و صورتشان لکه لکه میشود…
این کتاب خاکستری است
خاکستری فقط دلش میخواست مابقی رنگها او را هم میان خودشان راه بدهند. اما آنها همیشه او را کنار میگذاشتند. پس خاکستری هم تصمیم گرفت کاری بکند کارستان و کتابی بنویسید که فقط ِ فقط خاکستری باشد. داستانش را اینطوری شروع کرد.
قرار است شاهزاده ماگنولیا با شاهزاده گل عطسه صبحانه بخورد که... دیلینگ دیلینگ! زنگ خطر هیولاها! ولی چراگاه بزها پر از خرگوشهای کوچولوی دوست داشتنی است، نه هیولا، یعنی این خرگوشها میتوانند خطری برای بزها باشند و تبدیل به سرسختترین دشمن شاهزاده سیاهپوش شوند؟
شاهزاده ماگنولیا حسابی هیجان زده است. اولین بار است که قرار است در یک نمایشگاه علوم شرکت کند. او میخواهد با خودش یک پوستر دربارهی رشد دانهها به نمایشگاه ببرد. یکی از دوستانش خانه ای برای موش کورها درست کرده، یکی دیگر آزمایشی درباره ی قانون فشار هوا ترتیب داده و یکی هم برج پتو ساخته است.
اما همینکه شاهزاده ماگنولیا پیش دوستانش میرود تا کاردستیِ آنها را ببیند، یکدفعه سروکلهی یک هیولا پیدا میشود. حالا شاهزاده خانمها باید از خودشان و نمایشگاه علوم محافظت کنند...
رنگ بازی (زندگی در مزرعه)
پررنگ کن، بعد رنگ کن!
در مزرعه گشت بزن، رنگ آمیزی کن و یاد بگیر.
در سلام دنیا (ماشین ها) همراه با ماشینهای مختلف سفر میکنیم و دربارهی آنها میخوانیم. با ماشینهای مختلفی مثل ماشین برقی، ماشین مسابقه، یدککش، کامیون و کلی ماشین متنوع دیگر آشنا میشویم، و یاد میگیریم هر کدام از آنها چه ویژگیهایی دارند و چه صدایی میدهند!
برو حمام خرگوشی
ای وای خرگوشی کثیف شده و باید حمام کند، ولی دلش نمی خواهد گوش هایش خیس شوند.
می توانی کمکش کنی؟
حوله و شامپو فراموش نشود!
در اعماق جنگل تاریک، درختی تنومند و مخوف روییده؛ درختی که شاخههایش را در آسمان شب گسترانده. جادویی سیاه در اعماق ریشههای آن جریان دارد و بیش از صد سال است که در انتظار آمدن یکی از وارثان خاندان کریت است.
سرگرد شروود اصلا خوش حال به نظر نمي اومد. همه مون رو بدو بدو فرستاد كلبه ش تا مراحل بازجويي رو شروع كنه.
وقتي داشتيم مي رسيديم به كلبه ي منحوسش، با خودم فكر كردم سرگرد شروود چه جور شكنجه هايي واسه اعتراف گرفتن از مظنونينش به كار مي بره…
كه يهو… تق! يهو ديدم يه كله م كه چسبيده به ديوار.
ديلاق آروم گفت: «گفتم كه بهتره اون روش رو بالا نياريم.» كه يهو شترق! يه سيلي محكم خورد وسط صورتش.
ديكتاتور داد زد: «صحبت نباشه! افتاد؟»
گفتم: «بله قربان.» كه يهو شترق!
«گفتم صحبت نباشه! افتاد؟»
داستان ها دنیا را تغییر می دهند (من سوپرمن هستم !)
من سوپرمن هستم
و به خوبی درون تو باور دارم .
كال مي خواست جيغ بكشد. مي دانست كه بايد جيغ و داد كند، اما شوك و ترس نفسش را بريده بود. سايه مجددا حركت كرد و از پشت سنگ پر از پستي و بلندي سقف، پيچ و تابش باز شد. هرچه سر مي خورد و به خزه ي شب تاب نزديك تر مي شد، اميد واهي كال كه گمان مي كرد شايد آن سايه فقط بازي نور است، نااميدتر شد.
او يك عنصر هوايي بسيار بزرگ بود كه به سرعت حركت مي كرد و بعضي جاهايش اصلا شكل خاصي نداشت. شبيه يك مارماهي بسيار بزرگ از اعماق اقيانوس بود؛ البته اگر مارماهي ها در هر سمت بدن طويلشان دهان هاي بزرگ و پر از دنداني داشته باشند.
رادر بزرگ تام،به تازگی دانشمند خبیثی شده که میخواهد روی یک ماهی قرمز آزمایشاتی انجام دهد.مارک با آزمایشات خبیثش ماهی قرمز توی یک گنداب سمی و سبزرنگ مسموم میکند.تام به همراه دوستش پرادیپ،ماهی قرمز را با شوک باتری به زندگی باز می گردانند و از آن به بعد اسم ماهی را فرانکی میگذارند.اما فرانکی دیگر یک ماهی معمولی نیست،او تبدیل به یک ماهی قرمز زامبی با قدرت هیپنوتیزم کننده شده...و میخواهد انتقام بگیرد!
«جورجیا کاچادورین» دلش میخواد توو مدرسهی راهنمایی هیلزویلج، توو همهی کارهایی که داداشش گند زده، موفق باشه. حتی به ریف قول داده که خیلی زود یکی از محبوبترین دخترهای مدرسهشون میشه! اما خرابکاریهای ریف اونقدر زیاده که هیچکس حاضر نیست حتی یه بار به جورجیا فرصت بده. تازه، ریف یواشکی گروه موسیقی جورجیا رو برای مراسم مدرسه ثبتنام کرده و الان جورجیا خیلی نگرانه، چون میترسه جلوی پرنسسهایی که همهی بچههای مدرسه ازشون حساب میبرن، آبرو ریزی بشه..