کتاب حاضر، دربردارنده سه کتاب آزمون های مرگ، کوهستان شبح و شاهزاده اشباح جلدهای4، 5 و 6 از مجموعه «قصه های سرزمین اشباح» می باشد.
نبرد با شیاطین (جلدهای 3 و 4)
از همین نویسنده
دارن شان به خانه برمیگردد و آنجا برایش جهنم میشود. سرنوشت قصد نابودی او را دارد و گویی با نابودی او، اختیار همه چیز به دست ارباب تاریكیها میافتد. اما این ارباب تاریكیها كیست؟
دارن شان زمانی مثل همه پسرهای همسن خودش زندگی میكرد. اما او برای نجات جان دوستش از مرگ، قبول كرده است كه زندگیش را به دست شبحی خونخوار بسپارد. دارن همراه شبح به سیرك عجایب میرود و دستیار او میشود. بازیگرها و كاركنان عجیب این سیرك او را در جمع خودشان میپذیرند، اما... مرد گرگی، یكی از وحشتناكترین موجودات روی زمین، از قفس آزاد میشود و دارن و دوستش را تعقیب میكند. آیا دارن این بار هم میتواند جان دوستش را نجات بدهد؟
دارن شان پسری است كه همه گمان میكنند مرده است. اما او دستیار شبحی به نام آقای كرپسلی شده است. دارن و آقای كرپسلی راه دشواری را پشت سر میگذارند تا خود را به كوهستان اشباح، مقر همه اشباح جهان برسانند. هر كدام از ساكنان این كوهستان چند صد سال زندگی كرده و همیشه درگیر مبارزهای مرگبار بودهاند. آنها میخواهند شبحوارههای خونآشامی را نابود كنند كه سرچشمه همه پلیدیها و شرارتها هستند. اما در این ملاقات حیرتانگیز، دارن واقعیت دیگری را نیز درمییابد. او میپذیرد كه در آزمونی مرگبار شركت كند...
دارن شان پسری كه همه گمان میكنند مرده، اما در واقع دستیار یك شبح شده است، به كوهستان اشباح میرود. در كوهستان، او برای اثبات لیاقتش، شركت در آزمونهای مرگباری را میپذیرد و در چهارمین آزمون شكست میخورد. دارن نگران مجازاتی است كه برایش در نظر میگیرند و در همین زمان متوجه میشود كه یكی از دوستانش به قبیله اشباح خیانت كرده است. اگر خائن رسوا نشود، قبیله از میان میرود و اگر دارن بخواهد دیگران را از این توطئه باخبر كند، باید مجازات شكست در آزمونها یا همان مرگ را بپذیرد.
دارن شان شاهزاده اشباح، برای انجام ماموریتی كوهستان اشباح را ترك میكند كه شاید به مرگ او ختم شود. او یكی از برگزیدگانی است كه باید به تعقیب ارباب شبحوارهها برود. اگر او را نابود كند، پیروز است و اگر شكست بخورد، قبیله اشباح را به كام مرگ میبرد.
دارن شان آزمونهای دشواری را پشت سر گذاشته و به شاهزادگی قبیله اشباح پذیرفته شده است. اما او اكنون باید با آزمونهای دیگری مواجه شود كه بیشتر به كابوس میمانند. بازگشت به مدرسه، پیدا كردن جنایتكاران خونآشامی كه در تاریكی شب انسانهای بیگناه را میكشند، یافتن ارباب شبحوارهها، و از همه دردناكتر، رویارویی دوباره با تلخیهای گذشته، از جمله این آزمونهای كابوس مانندند
دارن شان شاهزاده اشباح، به خاطر مردمش باید در مبارزهای خونبار شركت كند. دشمنان اصلی او، شبحوارهها، با نفرات بیشتر، حیلههای رذیلانهتر و سركشتر از همیشه دست به كار شدهاند. در این میان، پلیس و مردم وحشتزده نیز او و دوستانش را عامل كشتارهای هولناك شهر میدانند. چه چیزی در انتظار آنهاست؟ مرگ یا پیروزی؟
گروبز از پیشگویی یونیسوان وحشت دارد. كرنل نابینا شده و بك در دست لرد لاس است. هر روز تونلهای بزرگتری گشوده میشود و هیولاها دستهدسته از راه میرسند. در سراسر دنیا، مردم با هیولاها میجنگند، به دست آنها كشته میشوند یا از چنگالشان میگریزند. ولی این تعقیب و گریز بیامان تا كجا ادامه مییابد؟ اگر گروبز و كرنل نتوانند بك را نجات دهند و نیروی نهایی كاگاش را آزاد كنند، بر سر زمین چه میآید؟ آیا كاگاش میتواند یا میخواهد نتیجه جنگ را تغییر دهد یا نیرویی فراتر از آن باید پا به میدان گذارد؟
درویش بعد از مبارزهاش در قلمرو لرد لاس، هنوز پریشان است. او به شهرکی سینمایی دعوت میشود تا در ساخت فیلمی تخیلی و ترسناک درباره موجودات شیطانی همکاری کند. گروبز و بیلـای نیز همراهش میروند. دنیای سینما بچهها را مبهوت میکند، اما گروبز به وقایعی پی میبرد که هیچ فیلمی نمیتواند به اندازه آنها خونبار و هولناک باشد. چه کسی حرفهای گروبز را باور میکند؟
در غار كارشری ویل، تونلی باز شده است كه هیولاها دسته دسته از آن بیرون میریزند. برای مقابله با كشتار و خشونت این موجودات شیطانی همه نیروها به میدان آمدهاند. حدود پانزده مرید از جمله كرنل، شارك و شارمیلا به فرماندهی برانابوس در محل جمع میشوند تا جلو این هجوم بیامان را بگیرند. آنها میدانند كه حتی اگر بتوانند تونل را مسدود كنند به زنده ماندن خودشان امیدی نیست.
اگر بك به كسي بيش از حد نزديك شود، ناخواسته خاطرات و افكار او را جذب ميكند. او از كشف اين واقعيت به وحشت ميافتد. ولي وحشت واقعي را زماني تجربه ميكند كه به عمارت قديمي گريديها حمله ميشود. دليل حمله و هويت مهاجمان نامشخص است. در همين گير و دار، حادثه ديگري رخ ميدهد كه با هيولاها و قلمرو دموناتا ارتباطي ندارد، ولي مريدهاي كهنهكار را به ميدان ميكشاند و آنها را با حقيقتي رو در رو ميكند كه در كابوسهايشان نيز تصورش را نميكردند. حقيقتي از جنس مرگ.
گروبز، شارك و میرآ و نه مرید دیگر به یكی از پایگاههای لمبها میروند. تا مطمئن شوند آیا آنها با لرد لاس و هیولاهای دموناتا همدست شدهاند یا نه. در پایگاه، مردی به نام آنتونی برایشان میگوید كه تحقیقات جدید مربوط به گرگنمایی در جزیرهای دورافتاده صورت میگیرد. مریدها با همراهی آنتونی به جزیره میروند، ولی آنجا با حقایق و خطرات جدیدی رو به رو میشوند. گروبز برای نجات جان افرادش باید تصمیمی بگیرد كه نمیداند چه تاوانی در پی دارد
کرنل فلک همچنان در کنار برنا بوسی و مریدان دیگر است که مجبور میشود راه تازهای را در پیش گیرد. او با حقیقتی غیر قابل انتظار مواجه میشود و خود را در بنبستی هولناک میبیند. در هیاهویی پر از وحشت، ناامیدی و سوءظن باید تصمیم بگیرد که بماند و به مبارزه با هیولاها ادامه دهد یا بازگردد و تا ابد از چنگ آنها بگریزد. آیا گروبز یا بک میتوانند راه دیگری پیش رویش بگذارند؟
سایر کتاب های همین ناشر
این کتاب، حاوی قصه هایی ساده و مصور است. کودک خردسال به راحتی این قصه ها را درک می کند و به دلیل جذابیت و ...
روزي، روزگار خواهر و برادري با هم زندگي مي كردند. با آنكه سال هاي زيادي از عمرشان گذشته بود. هيچ كدام ازدواج نكرده و بچه اي نداشتند. اسم خواهر «ماريلا» و اسم برادر «ماتيو» بود. ماتيو ديگر پير شده بود و نمي توانست كارهاي مزرعه را به تنهايي انجام دهد. براي همين آنها از پرورشگاه شهرشان خواستند كه پسربچه اي را به آنها بدهد. يك روز وقتي ماتيو به ايستگاه قطار رفت تا آن پسربچه را به خانه بياورد، با دختر بچه اي رو به رو شد. دختربچه موهاي قرمزي داشت و كيفي در دست گرفته بود.
بهترین قصه های دنیا 7 (سیندرلا)
تصويرهاي برجسته و جدا از صفحههاي كتاب، تماشاي آنها را جالبتر كرده است. ديدن اين نقاشيهاي برجسته، به اندازهي خواندن خود داستان، جذاب و سرگرمكننده است
تنتن خبرنگار و ماجراجوی جوانی است كه به همراه سگ خود میلو، درگیر داستانهای هیجانانگیز، خطرناك و رازآلودی میشود و همیشه پرده از اسرار نهفته این داستانها برمیدارد. كاپیتان هادوك، دوقلوها، پروفسور تورنسل و... از دوستان همیشگی تنتن در این داستانها هستند.
در میان تمام شعرهای شاهنامه، قصه های آن از همه شیرین تر و جذاب تر هستند. قصه هایی مثل ضحاک و فریدون، کاوه آهنگر، زال و رودابه، رستم و اسفندیار و...
این مجموعه سعی کرده است با زبانی ساده و تصویرهایی زیبا، بچه را با این قصه های باشکوه و ماندگار آشنا سازد و دریچه ای باشد تا آن ها با دنیای زیبا و شگفت انگیز شاهنامه آشنا شوند.
این مجموعه با توجه به مهمترین مسائل کودکان تهیه شده است.از ویژگی های این کتاب این است كه می تواند به عنوان یكی از بهترین شیوه های آموزشی در اختیار اولیا و مربیان قرار گیرد
مجموعهی مصور «فسقلی ها» نوشته «تونی گراس» توسط جمعی از مترجمان به فارسی برگردانده شده است.
مجموعه فسقلی ها دربرگیرنده سی جلد کتاب است که شخصیت اصلی هر یک از آها دختر یا پسر کوچولویی است که یک ویژگی یا عادتی منفی دارد: لجباز است؛ زیادی غذا میخورد؛ بیش از حد تلویزیون تماشا میکند؛ خجالتی است؛ خبرچینی میکند؛ جیغ و داد راه میاندازد و ... .
این داستان ها به گونهای هستند که خواننده خردسال از همان ابتدا، بدی رفتار شخصیت داستان را حس می کند و متوجه زشتی کارش می شود. مجموعه مصور فسقلی ها توسط انتشارات «قدیانی» برای کودکان پیش دبستانی و سال های اول و دوم دبستان منتشر شده و در اختیار آنان قرار گرفته است.
در استخر شنا»، «سوار شدن به هواپیما»، «در آرایشگاه»، «در مهدكودك»، «تولد نوزاد جدید»، «روز اثاث كشی»، «در مطب دكتر»، «در دندانپزشكی»، «در بیمارستان» و «اولین روز مدرسه» عنوان ده كتاب از مجموعه «اولین تجربه های تو» هستند كه به صورت منفرد و همچنین به شكل مجموعه ای با جلد سخت منتشر شده اند. در هر یك از این داستانها، كودكی كه شخصیت اصلی داستان است موضوعی را برای نخستین بار تجربه میكند. شرح هر یك از این ماجراها، بچه ها را با نكاتی آشنا میكند كه همگی آنها را تجربه كرده اند یا به زودی تجربه میكنند
اين مجموعه، شش كتاب مستقل "دندانم را مسواك ميزنم"؛ "به همه سلام ميكنم"؛ "اسباببازيهايم را جمع ميكنم"؛ "خودم لباسم را ميپوشم"؛ "خوردنيها را دوست دارم" و "خودم به دستشويي ميروم" را در بر ميگيرد و از ويژگيهايي برخوردار است كه ميتوانند به عنوان يكي از بهترين شيوههاي آموزشي در اختيار اوليا و مربيان قرار گيرد. از جملهي اين ويژگيها، اشاره به مهمترين مسائل كودكان است؛ مسائل و مشكلاتي كه به نوعي مشكل بزرگترها هم هست.
بلدی بسازی ؟ (کشتی های جنگی) طوری طراحی شده که در آن کودکان در حین بازی مهارت یادگیری و تمرکز خود را افزایش داده و با الگوهایی پیش فرض می توانند اشکال مختلفی را با تا کردن، برش زدن، و چسباندن ایجاد نمایند.
علاءالدين پسر فقيري است كه وارد چاهي جادويي ميشود و در آنجا چراغي جادويي را مييابد... تصويرهاي برجسته و جدا از صفحههاي كتاب، تماشاي آنها را جالبتر كرده است. ديدن اين نقاشيهاي برجسته، به اندازهي خواندن خود داستان، جذاب و سرگرمكننده است.
سرگذشت دخترکی یازده ساله است که از یتیم خانه به مزرعه گرین گیبلز می آید تا زندگی جدیدی را آغاز کند. او هر روز ...
دارن شان شاهزاده اشباح، برای انجام ماموریتی كوهستان اشباح را ترك میكند كه شاید به مرگ او ختم شود. او یكی از برگزیدگانی است كه باید به تعقیب ارباب شبحوارهها برود. اگر او را نابود كند، پیروز است و اگر شكست بخورد، قبیله اشباح را به كام مرگ میبرد.
در زمانهای خیلیخیلی دور، پادشاهی بود که دلش میخواست همیشه لباسهای خوب بپوشد. خیاطهای مخصوص شاه، هر روز یک لباس تازه برای او میدوختند
تاتی کوچولوها مجموعه ای از تصاویر جذاب کودکان همراه با جمله هایی کوتاه و آهنگین می باشد. سادگی و ضرباهنگ شعرگونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند. انتشارات قدیانی کتاب تاتی کوچولوها را همراه با شعرهای ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا روانه بازار کتاب کرده است. همچنین این مجموعه در ده جلد جداگانه نیز به چاپ رسیده است
اثر حاضر دوره پنجاه جلدی از شیرین ترین قصه های جهان است. داستان هایی مصور از افسانه های فرهنگ عامه و برخی از نویسندگان برتر ادبیات کودک و نوجوان جهان است.
هیچ چیزی در مورد دهانه ی غار نمی دانست؛ جز اینکه راهی است که می توان از آن به جایی دیگر رفت. او هیچ مکان دیگری را نمی شناخت. بنابراین دهانه ی غار برای او دیوار بود؛ دیوار روشنایی. در حالی که خورشید در بیرون غار می تابید، این دیوار برای او خورشید دنیایش بود. آن دیوار روشنایی او را به طرف خودش می کشید؛ مثل شمعی که شب پره ای را مجذوب خود می کند. او مثل همیشه سعی می کرد به آن دست یابد. حیات به سرعت در درونش پر و بال می گرفت و او را به طرف آن دیوار روشنایی می کشید. حس کنجکاوی اش به او می گفت آن دیوار روشنایی راهی برای بیرون رفتن از غار است؛ راهی که مقدر شده بود توله گرگ خاکستری در ان قدم بگذارد. اما خودش از این امر آگاه نبود. او حتی نمی دانست دنیایی بیرون از غار هم وجود دارد.
تنتن خبرنگار و ماجراجوی جوانی است كه به همراه سگ خود میلو، درگیر داستانهای هیجانانگیز، خطرناك و رازآلودی میشود و همیشه پرده از اسرار نهفته این داستانها برمیدارد. كاپیتان هادوك، دوقلوها، پروفسور تورنسل و... از دوستان همیشگی تنتن در این داستانها هستند.
یکی بود، یکی نبود، دشت سرسبزی بود. در گوشهی این دشت بزرگ بزبز قندی با هفت بزغالهاش به خوبی و خوشی زندگی میکرد