مجموعه نبرد هیولاها، داستانی است پرماجرا و فانتزی، جهانی بین واقعیت و خیال، ماجراهایی که توسط هیولاهای مختلفی به وجود می آید. این هیولاها با طلسم شیطانی جادوگری وحشی مسلح شده اند، سرزمینی را که روزگاری از آن مراقبت می کردند، نابود می کنند. اما ساکنان آن سرزمین به جنگ با هیولاها برمی خیزند.
نبرد هیولاها 52 (نقره ای، گرگ وحشی)
کارهای شیطانی مالول حد و مرزی ندارند!
او از جادوی سیاهش استفاده کرده است تا نقره ای، گرگ وفادار النا را به هیولای ترسناکی تبدیل کند. آیا تام و النا میتوانند دوستشان را نجات دهند یا برای همیشه نقره ای را از دست میدهند؟... .
از همین نویسنده
مجموعه نبرد هیولاها، داستانی است پرماجرا و فانتزی، جهانی بین واقعیت و خیال، ماجراهایی که توسط هیولاهای مختلفی به وجود می آید. این هیولاها با طلسم شیطانی جادوگری وحشی مسلح شده اند، سرزمینی را که روزگاری از آن مراقبت می کردند، نابود می کنند. اما ساکنان آن سرزمین به جنگ با هیولاها برمی خیزند.
داستان هایی جذاب که در سرزمینی خیالی به نام «آوانتیا» اتفاق میافتند؛ شش هیولا از این سرزمین دفاع میکنند… ناگهان هیولاها طلسم می شوند و سرزمین “آوانتیا” را که روزی از آن دفاع می کردند، نابود میکنند؛ حالا پسری مبارز تلاش می کند سرزمین آوانتیا را نجات دهد.
تام باید هیولاهای سحرآمیز آوانتیا را از طلسمی شیطانی آزاد كند. او با شمشیر و سپری كه آدوارو جادوگر به او داده است. به راه میافتد تا با آركتا، غول كوهستان، رو به رو شود. آیا تام میتواند كشورش را از نابودی نجات دهد
سایر کتاب های همین ناشر
آنی شرلی دخترکی کک مکی است که موهای سرخی دارد و در یتیمخانه بزرگ شده است. او باهوش است، قوه تخیل بی حد و مرز دارد و با امید و پشتکار و مهربانی های ساده اش، سعی می کند زندگی جدیدی را آغاز کند.
هرچند برای ورود به این دنیای تازه باید سختی های بسیاری را پشت سر بگذارد، ولی آینده در نظرش آن قدر زیبا و امید بخش است که برای رسیدن به آن با هر مشکلی کنار می آید و با هر شرایطی سازگار می شود.
این کتاب داستان آنی شرلی را در خانه رویاها روایت می کند.
مجموعه 15 جلدی فسقلی ها
مجموعهی مصور «فسقلیها» نوشتهی «تونی گراس» توسط جمعی از مترجمان به فارسی برگردانده شده است. در کتاب حاضر، 15 جلد این مجموعه در یک مجلد تدوین شده است. مجموعهی فسقلیها دربرگیرندهی 15 جلد کتاب است که شخصیت اصلی هر یک از آنها دختر یا پسر کوچولویی است که یک ویژگی یا عادتی منفی دارد.
تنتن خبرنگار و ماجراجوی جوانی است كه به همراه سگ خود میلو، درگیر داستانهای هیجانانگیز، خطرناك و رازآلودی میشود و همیشه پرده از اسرار نهفته این داستانها برمیدارد. كاپیتان هادوك، دوقلوها، پروفسور تورنسل و... از دوستان همیشگی تنتن در این داستانها هستند.
علاءالدين پسر فقيري است كه وارد چاهي جادويي ميشود و در آنجا چراغي جادويي را مييابد... تصويرهاي برجسته و جدا از صفحههاي كتاب، تماشاي آنها را جالبتر كرده است. ديدن اين نقاشيهاي برجسته، به اندازهي خواندن خود داستان، جذاب و سرگرمكننده است.
روزي، روزگار خواهر و برادري با هم زندگي مي كردند. با آنكه سال هاي زيادي از عمرشان گذشته بود. هيچ كدام ازدواج نكرده و بچه اي نداشتند. اسم خواهر «ماريلا» و اسم برادر «ماتيو» بود. ماتيو ديگر پير شده بود و نمي توانست كارهاي مزرعه را به تنهايي انجام دهد. براي همين آنها از پرورشگاه شهرشان خواستند كه پسربچه اي را به آنها بدهد. يك روز وقتي ماتيو به ايستگاه قطار رفت تا آن پسربچه را به خانه بياورد، با دختر بچه اي رو به رو شد. دختربچه موهاي قرمزي داشت و كيفي در دست گرفته بود.
-لباس جدید پادشاه - در زمان های خیلی خیلی دور، پادشاهی بود که دلش می خواست همیشه لباس های خوب بپوشد. خیاط های مخصوص شاه، هر روز یک لباس تازه برای او می دوختند. روزی رسید که خیاط های او دیگر نتوانستند لباسی با شکل تازه برایش بدوزند. پادشاه خودخواه عصبانی شد و فریاد زد: من قبلا این لباس را پوشیده ام! مگر نمی دانید که من هیچ وقت یک لباس را دوبار نمی پوشم.
یک روز دو آدم حقه باز به قصر شاه آمدند و گفتند جناب شاه، ما از راه خیلی دوری به اینجا آمده ایم تا شما را راضی کنیم. ما بافنده هایی هستیم که کار خود را خیلی خوب بلد هستیم. ما می توانیم پارچه عجیبی ببافیم. این پارچه مخصوص، طوری است که آدم های احمق نمی توانند آن را ببینند. پادشاه گفت: هووووم… چه جالب! این طوری می توانم بفهمم که کدام یک از وزیرانم با هوش و کدام یک احمقند.
دوستانش همیشه به او می گویند: سلام خال خالی ،نوش جان! اما خال خالی صبح ها جواب هیچ را نمی دهد. برای رفتن به جایی که قرار گذاشته،آرام و بی صدا حرکت می کند.خال خالی سگی است که نه لانه ای دارد و نه صاحبی. با این حال احساس خوشبختی می کند.
هیچ چیزی در مورد دهانه ی غار نمی دانست؛ جز اینکه راهی است که می توان از آن به جایی دیگر رفت. او هیچ مکان دیگری را نمی شناخت. بنابراین دهانه ی غار برای او دیوار بود؛ دیوار روشنایی. در حالی که خورشید در بیرون غار می تابید، این دیوار برای او خورشید دنیایش بود. آن دیوار روشنایی او را به طرف خودش می کشید؛ مثل شمعی که شب پره ای را مجذوب خود می کند. او مثل همیشه سعی می کرد به آن دست یابد. حیات به سرعت در درونش پر و بال می گرفت و او را به طرف آن دیوار روشنایی می کشید. حس کنجکاوی اش به او می گفت آن دیوار روشنایی راهی برای بیرون رفتن از غار است؛ راهی که مقدر شده بود توله گرگ خاکستری در ان قدم بگذارد. اما خودش از این امر آگاه نبود. او حتی نمی دانست دنیایی بیرون از غار هم وجود دارد.
دخترك مهربان و شادابي است كه با پدربزرگش در كوههاي آلپ زندگي ميكند. اما او را به فرانكفورت ميبرند تا "كلارا"، دختر بيماري را كه هميشه روي صندلي چرخدار نشسته و همدمي غير از مستخدمها، معلم سرخانه و زن عبوسي به نام خانم "رتن ماير" ندارد، از تنهايي درآورد. با ورود هايدي به خانه مجلل كلارا، اتفاقاتي رخ ميدهد كه براي كلارا فوقالعاده هيجانانگيز و براي خانم رتن ماير غير قابل تحمل است. اما هايدي ميخواهد از آن خانه بزرگ شهري بگريزد و به كوهستان برگدد...
کتاب حاضر جدیدترین راهنمای دیکته ی شب دوم دبستان است که بر مبنای کتاب های فارسی دوم دبستان ویرایش سال 1395 فراهم آمده است .
در تهیه ی این راهنما ، که ساختار کتاب را دارد ، تلاش شده است علاوه بر متن های کاربردی املا ، برای هر درس تمرین هایی ارائه شود که توجه دانش آموز را هرچه بیشتر به نکات املایی و دستوری جلب کنند ، همه ی دانش آموزان پایه دوم دبستان والدینی که مایلند در تقویت " مهارت نوشتن " به فرزندانشان یاری دهند .
کتاب حاضر جدیدترین راهنمای دیکته ی شب سوم دبستان است که بر مبنای کتاب های فارسی سوم دبستان ویرایش سال 1398 فراهم آمده است .
در تهیه ی این راهنما ، که ساختار کتاب را دارد ، تلاش شده است همه ی رویکرد های جاری در نظام آموزش کشور در نظر گرفته شود و اثری متفاوت و نو پدید آید که در زمینه ی خواندن و نوشتن ، به نیاز های امروز دانش آموزان و والدین آن ها ، که مایل اند در این امر مشارکت داشته باشند پاسخ دهد .
مجموعه اي از داستان هاست به روايت شاگا هيراتا، بن زلس و برادران گريم، ترجمه جمعي از مترجمين و چاپ انتشارات قدياني (كتاب هاي بنفشه). قصه هايي خواندني، عبرت آموز، كهن و شيرين با تصاويري جذاب و ديدني براي مطالعه تمام دبستاني ها و بلند خواني و قصه گويي براي كودكان 5 تا 7 سال. ده داستان مهيج، دلنشين و دوست داشتني كه با نثري ساده و ملموس براي كودكان و نوجوانان روايت شده اند.
اگر بك به كسي بيش از حد نزديك شود، ناخواسته خاطرات و افكار او را جذب ميكند. او از كشف اين واقعيت به وحشت ميافتد. ولي وحشت واقعي را زماني تجربه ميكند كه به عمارت قديمي گريديها حمله ميشود. دليل حمله و هويت مهاجمان نامشخص است. در همين گير و دار، حادثه ديگري رخ ميدهد كه با هيولاها و قلمرو دموناتا ارتباطي ندارد، ولي مريدهاي كهنهكار را به ميدان ميكشاند و آنها را با حقيقتي رو در رو ميكند كه در كابوسهايشان نيز تصورش را نميكردند. حقيقتي از جنس مرگ.
مجموعه نبرد هیولاها، داستانی است پرماجرا و فانتزی، جهانی بین واقعیت و خیال، ماجراهایی که توسط هیولاهای مختلفی به وجود می آید. این هیولاها با طلسم شیطانی جادوگری وحشی مسلح شده اند، سرزمینی را که روزگاری از آن مراقبت می کردند، نابود می کنند. اما ساکنان آن سرزمین به جنگ با هیولاها برمی خیزند.
حسنی به زحمت چشم هایش را باز کرد. خمیازه ای کشید و گفت: «سلام!» باباجان گفت: «سلام به روی ماهت! حسنی جان... زود برو از سر کوچه یک کیلو پیاز بخر و زود برگرد. خانم جان می خواهد برای ظهر کوفته قلقلی درست کند.» حسنی غرغری کرد و از جا بلند شد و گفت: «اوه... حالا کو تا ظهر!» باباجان به او چشم غره رفت. حسنی هم دیگر حرفی نزد. شال و کلاه کرد و از خانه بیرون دوید. هوا خیلی خوب بود و حسنی فکر کرد که تا ظهر زمان زیادی است. به سرش زد که راه را دور بزند و از کوچه باغی برود.
هر كتاب از مجموعهي "14 قصه، 14 معصوم" به شرح زندگي يكي از ائمه و معصومين(ع) اختصاص دارد. ويژگي اين داستانها زبان سادهاي است كه در آنها به كار رفته و به دليل همين سادگي بيان است كه همهي آنها براي كودكان دبستاني قابل درك و جذاب شدهاند. نويسنده ضمن رعايت سنديت وقايع تاريخي هر داستان، و ذكر نام دقيق شخصيتها، مكانها و تاريخها، سعي كرده است كه جنبهي داستاني اثر را نيز ناديده نگيرد تا علاوه بر بازنگري حوادث و شرح زيباييهاي زندگي اين چهارده معصوم، خواننده را به پيگيري هر داستان و مراجعه به كتاب بعدي تشويق كند.
کتاب زیبا بنویسیم از سری کتاب های انتشارات قدیانی است که برای خوشنویسی و زیبا تر نوشتن مناسب است .
ماری کوچولو هر روز خاله بازی میکند. امروز دوست دارد، مامان بازی کند.
گروبز از پیشگویی یونیسوان وحشت دارد. كرنل نابینا شده و بك در دست لرد لاس است. هر روز تونلهای بزرگتری گشوده میشود و هیولاها دستهدسته از راه میرسند. در سراسر دنیا، مردم با هیولاها میجنگند، به دست آنها كشته میشوند یا از چنگالشان میگریزند. ولی این تعقیب و گریز بیامان تا كجا ادامه مییابد؟ اگر گروبز و كرنل نتوانند بك را نجات دهند و نیروی نهایی كاگاش را آزاد كنند، بر سر زمین چه میآید؟ آیا كاگاش میتواند یا میخواهد نتیجه جنگ را تغییر دهد یا نیرویی فراتر از آن باید پا به میدان گذارد؟