اریک آرتوربلر (1903-1950) رماننویس و روزنامهنگار پر آوازهی انگلیسی با نام نویسندگی جورج اورول شناخته می شود. او در شهر موتیهاری از ایالتهای هندوستان متولد شد ووقتی یک ساله بود، مادرش او و خواهر بزرگترش را به انگلستان برد. این نویسنده را بیشتر با دو رمان قلعهی حیوانات و 1984 میشناسند. رمان قلعهی حیوانات در سال 1945 میلادی در انگلستان منتشر شد و در اواخر دههی 1950 میلادی به شهرت رسید. گروهی از حیوانات. در اقدامی آرمان گرایانه و انقلابی، آقای جونز را از مزرعهاش فراری میدهند تا برابری و رفاه را در آن برقرار سازند، اما ایجاد تغییر به این سادگیها نیست.
کلکسیون کلاسیک 26 (قلعه حیوانات)
گروهی از حیوانات، در اقدامی آرمانگرایانه و انقلابی، آقای جونز را از مزرعهاش فراری میدهند تا برابری و رفاه را در آن برقرار سازند، اما ایجاد تغییر به این سادگیها نیست.
از همین نویسنده
آقای جونز مالک مزرعه مانر به اندازهای مست بود که شب وقتی در مرغدانی را قفل کرد از یاد برد که منفد بالای آن را هم ببندد. تلو تلو خوران با حلقه نور فانوسش که رقص کنان تاب میخورد... .
سایر کتاب های همین ناشر
نوسوادانِ کلاس اول، به تدریج که خواندن را میآموزند و با شکل حروف و صداها و کلمهها آشنا میشوند؛ خواند توانست نوشتههای سادهی غیردرسی را هم بدون کمک گرفتن از دیگران میخوانند.
میمینی توپش را به دوستانش نمیدهد. آنها هم او را تنها میگذارند و میمینی پی میبرد که نباید دوستانش را این طور از دست بدهد. حالا او باید چه کار کند تا بچهها دوباره با او دوست شوند.
هدف از انتشار مجموعه کتابهای خودم میخوانم ترویج کتابخوانی، افزایش لذت خواندن و ایجاد عادت به مطالعه در کودکان است.
نوسوادانِ کلاس اول، به تدریج که خواندن را میآموزند و با شکل حروف و صداها و کلمهها آشنا میشوند؛ خواند توانست نوشتههای سادهی غیردرسی را هم بدون کمک گرفتن از دیگران میخوانند.
در این کتاب میمینی متوجه میشود که زیاده روی در خوردن شیرینی باعث دندان درد میشود.
یتیمخانه نود و هشت بچه دارد که دختر هفده ساله جروشا ابوت،از همه بزرگتر است. او از صبح تا شب سر پاست تا دستورات رئیس عصبانی پرورشگاه را اجرا کند. او با همهی تلخیها، قلمی شیرین دارد و خوب مینویسد. یکی از اعضای هیئت امنای پرورشگاه تصمیم میگیرد او را به دانشگاه بفرستد و تنها خواسته اش اینکه جروشا برایش نامه بنویسد.
هدف از انتشار مجموعه کتابهای خودم میخوانم ترویج کتابخوانی، افزایش لذت خواندن و ایجاد عادت به مطالعه در کودکان است.
نوسوادانِ کلاس اول، به تدریج که خواندن را میآموزند و با شکل حروف و صداها و کلمهها آشنا میشوند؛ خواند توانست نوشتههای سادهی غیردرسی را هم بدون کمک گرفتن از دیگران میخوانند.
پدر ویتو کورلئونه با شخصی در دهکده درگیر میشود و آن شخص به مافیا شکایت میبرد. پدر حاضر به زانو زدن در مقابل کدخدای محلی مافیا نمیشود و او را در حضور مردم به قتل میرساند.
یک هفته بعد نیز جسد خودش را پیدا میکنند، تفنگچیان مافیا به دنبال ویتوی جوان به پرسوجو میافتند؛ چرا که احتمال میدهند ویتو بعدها به خوانخواهی پدر برخیزد. اقوام ویتوی دوازده ساله نیز او را مخفیانه به آمریکا میفرستند.
در این کتاب میمینی وسوسه میشود پولی را که در خانه پیدا کرده است برای خودش خرج کند. اما پول که مال او نیست!
اسمش چیه؟ مجموعهای است از 52 شعر. این سرودهها مثل هیچانهها، تخیلاتی آهنگیناند که برمبنای ویژگیهای بازیهای کودکانه و برای رشد و سامان بخشیدن به تخیل بیمرز خردسالان و درک بهتر آنها از هستی و آفریدهها سروده شدهاند.
توماس وارد بیش از دو سال با موجودات دنیای تاریکی مبارزه کرده است. او شاگرد محافظ بوده و با خطراتی عجیب برخورد کرده و زنده مانده است. اینبار چشم خونی منطقه را تهدید میکند و هر چیزی را که سر راهش قرار بگیرد، از بین میبرد. توماس باید پیش استاد پرتوقع و سختگیز دیگری مهارتهای رزمی را فراگیرد. اما آیا او میتواند از پس خشمخونی برآید؟
مگر دختری کوهنشین میتواند شاهزاده خانم شود؟
وقتی به میری خبر میرسد که شاهزاده قصد دارد همسرش را از میان دختران روستای آنها انتخاب کند، ناگهان زندگی سادهی او به هم میریزد.
میری از یک سو درگیر رقابتی شدید با دخترها میشود و از سوی دیگر باید با معلمی سختگیر کنار بیاید.
اما اکنون که آکادمی تصرف شده، میری باید به دنبال راهی برای نجات همکلاسیها و روستای عزیزش باشد.
جودی و دوستانش انجمنی مخفی تشکیل میدهند. تنها شرط عضویت در این انجمن این است که قورباغهای روی دستت جیش کند!
جودی و دوستانش برای تهیهی نقشهای دربارهی شهر، خانواده و انجمنی که عضوش هستند، وارد ماجراهای جالب و بامزهای میشوند…
پپا مطمئن است که باید مثل دوستش، پدرو کوچولو، عینک بزند. بابای پدرو عینکساز است و پپا و مامان پیش او میروند تا چشمهای پپا را آزمایش کند.
دوست داری همراه او به عینکسازی بروی و ببینی آنجا چه اتفاقی برای پپا میافتد؟
جشن تولد را فراموش کنید، سایهی پلید آمده! صیاهی هیجانانگیزترین داستان مجموعهی سیپتیموس هیپ است. شخصیتهای جدیدی در این کتاب ظاهر میشوند که توطئهای پیچیده را پیچیدهتر میکنند.
گرگشاه، دشمن خرگوشهای دمپنبهای است. برای همین اسم خرگوشها را از همهی کتابها خط میزند و از میمون عکاس میخواهد تندتند از او عکس بگیرد تا عکسهای گرگ شاه، و فقط او، سراسر جنگل و در و دیوار خانهها را بپوشاند.
ولی آیا به این راحتیها میشود خرگوشهای دمپنبهای را از صفحهی روزگار پاک کرد؟
بیدی دختر دوازده سالهای است بسیار باهوش و متفاوت؛ دختری کنجکاو، عاشق عدد 7 و گیاهان. اما یک روز فاجعهای برایش اتفاق میافتد: پدر و مادرش همزمان در حادثهی رانندگی کشته میشوند.
و حالا این بیدی است که باید تنهای تنها با زندگی جدیدش روبهرو شود…
اولین غولی که چشمش بهت بیفته، با دو تا انگشت میگیردت و میخوردت!
غول بزرگ مهربان از آن غولهایی نیست که استخوان آدمها را قرچ و قورچ میجوند. او غولی مهربان و بیآزار است و سوفی از این بابت شانس آورده، چون اگر به جای او، غولهایی مثل خون تو شیشهکن، گوشت قلنبهخور و یا… دزدیده بودندش تا حالا یک لقمهی چپ شده بود!
اما سوفی دلش مثل سیر و سرکه میجوشد. نگرانیاش این است که غولهایی میخواهند بروند انگلستان و همهی بچههای کوچولو موچولوی خوشگل را بیندازند بالا و قرچ و قورچ.
جودی دمدمی یک «انگشتر حالنما» جایزه میبرد. هر کس نگین انگشتر را فشار دهد، رنگ نگین عوض میشود و انگشتر حالش را نشان میدهد.
جودی میخواهد به کمک این انگشتر، آیندهی دیگران را پیشگویی کند. جالب اینکه بعضی از پیشگوییهایش درست از آب در میآید!
در کتاب پنیر داداش ماسته حرف میمینی راسته دروغ میمینی در ماجرای شکستن ظرف شیرینی برملا میشود و دردسر تازهای درست میکند.
مثل نامهای ولی
توی هیچ پاکتی
جا نمیشوی
جعبهی جواهری
قفل نیستی ولی
وا نمیشوی
مثل میوه خواستم بچینمت
میوه نیستی، ستارهای
از درخت آسمان جدا نمیشوی
داستانهای رولد دال،لحنی صمیمی، شخصیتهایی دوستداشتنی و پایانهایی نامعلوم دارند.
هدف از انتشار مجموعه كتابهای خودم میخوانم ترویج كتابخوانی، افزایش لذت خواندن و ایجاد عادت به مطالعه در كودكان است.
نوسوادانِ كلاس اول، به تدریج كه خواندن را میآموزند و با شكل حروف و صداها و كلمهها آشنا میشوند؛ خواند توانست نوشتههای سادهی غیردرسی را هم بدون كمك گرفتن از دیگران بخوانند.
من از دست شما وزوزیها چی کار کنم؟
وای! غرش من گم شده!
چرا نمیتوانم گره دمم را باز کنم؟
پس من کی یاد میگیرم که تاب بخورم؟
پس این خرطوم گنده به چه دردی میخورد؟
کی گفته که من شیر تنبلم؟
جین ایر دختری زیبا و جوان به عنوان معلم سرخانه به عمارت اشرافی آقای دوچستر میرود. خیلی زود بین این دو رابطهای عاشقانه شکا میگیرد. اما افشای رازهایی از زندگی گذشتهی دوچستر و سرنوشت همسرش این رابطه را بر هم میزند. جین ایر از آنجا میرود،اما خاطرهی عشق دوچستر آسودهاش نمیگذارد.