احساسات من (اگر دوستش نداشته باشم چی ؟)
در مورد کتاب احساسات من (اگر دوستش نداشته باشم چی ؟):
وقتی مامان و بابا و دنیز میخواستند به خانه نو اسبابکشی کنند، دنیز خیلی نگران شده بود. نگران اینکه خودش و گربهاش خانه نو را دوست نداشته باشند و گربهاش از آنجا فرار کند، مدرسه جدیدش را دوست نداشته باشد و خلاصه خیلی چیزهای دیگر…
آنقدر نگران شده بود که نمیتوانست بخوابد تا اینکه با بابابزرگش درباره اینکه چقدر نگران است حرف زد…
در مورد کتاب احساسات من (اگر دوستش نداشته باشم چی ؟):
وقتی مامان و بابا و دنیز میخواستند به خانه نو اسبابکشی کنند، دنیز خیلی نگران شده بود. نگران اینکه خودش و گربهاش خانه نو را دوست نداشته باشند و گربهاش از آنجا فرار کند، مدرسه جدیدش را دوست نداشته باشد و خلاصه خیلی چیزهای دیگر…
آنقدر نگران شده بود که نمیتوانست بخوابد تا اینکه با بابابزرگش درباره اینکه چقدر نگران است حرف زد…