دنیا خیلی بهم ریخته است. حملهی پیشیهای زامبی گوشتخوار بد بود اما بدتر از آن حملهی هاپوهای زامبی، اسب کوچولوهای زامبی، خرگوشکهای زامبی و... است که به زامپیشیها اضافه شدهاند. آنها همه چیز را نابود میکنند و به همه حمله میکنند. تمام این اتفاقات زیر سر دکتر مربای خبیث است. گروه بچه مثبتها به کمک مامور روباه متوجه شدهاند دکتر مربا به ماه فرار کرده است. آنها میخواهند یک موشک قرض بگیرند و با آن به ماه سفر کنند تا دکتر مربا را بگیرند.
سریال چهار سابقه دار قسمت 12 (یکی؟!)
چه بلایی سر آقای مار اومده؟ واقعاً رفته توی دارودستهی ارباب تاریکی؟
آقای مار چطوری صاحب این نیروهای خَفَنمَفَن و شیطانی شده؟
انگاری بقیهی رفقا هم چیزی نمیدانند، البته مثل همیشه... مأمور روباه که شاخ همهی خفنهاست، از بقیه بیشتر میدونه!
فعلاً که مار حسابی رفته توی پوست شیطون
و مثل تمام اونهایی که قدرتهای شیطانی دارند، یه شنل سیاه کشیده روی کلهاش
این سریال مصور پرفروش نیویورک تایمز برای طرفداران داستانهای سریالی و حتی مصور حکم یک گنج را دارد. کتاب سریال سابقه دارها با عنوان فرعی ماموریت تمام عیار داستانی دنباله دار است که دست از سر شما بر نمی دارد. مدام در تقلا خواهید بود تا سری جدید آن چاپ شود و از ادامه ماجرا سر در بیاورید. کتاب سرشار از شوخی های شیطنت آمیز و شرارت های جنون انگیز است . آرون بلبی کتابهای بسیار پرفروش و دوست داشتنی برای کودکان نوشته است. او خالق سه سریال فوق العاده موفق برای کودکان است - پرفروش ترین کتاب های The Bad Guys ، Pig the Pug ، و Thema The Unicorn. در سال 2018 اعلام شد که اقتباس سینمایی The Bad Guys در انیمیشن DreamWorks با همکاری آرون به عنوان تهیه کننده اجرایی پروژه در دست ساخت است. کتاب های آرون برنده جوایز بسیاری از جمله 9 جایزه REAL ، یک جایزه کتاب INDIE برای کتاب کودک سال شده است. سابقه دارها برای یک ماموریت نجات دیگر برمی گردند. این اون یک نفر است.
از همین نویسنده
کتاب «the BAD GUYS 4 Attack of the Zittens» را «آرون بلیبی» نوشته است. اون ها ترسناک و خطرناک هستند اما می خواهند از این به بعد قهرمان باشند. اون ها می خواهند با کارهای خوب شون، این رو به همه ثابت کنند. چه دلتون بخواد، چه دلتون نخواد، آماده باشید برای خوندن خنده دارترین، پر شر و شورترین و باحال ترین کتابی که تا حالا دیدید.
خبر بد؟ دنیا رو به پایان است. خبر خوب؟ Bad Guys بازگشته اند تا آن را نجات دهند! مطمئناً، آنها ممکن است مجبور شوند یک موشک "قرض بگیرند". و ممکن است چیز بدی در یکی از لباسهای فضایی وجود داشته باشد. و آقای Piranha miiiight بیش از حد بوریتو لوبیا خورده است. زنده ماندن از این ماموریت ممکن است تنها یک گام کوچک برای انسان باشد، اما این یک جهش بزرگ برای افراد بد است.
کتاب «چهار سابقه دار» را «آرون بلیبی» نوشته است. اون ها ترسناک و خطرناک هستند اما می خواهند از این به بعد قهرمان باشند. اون ها می خواهند با کارهای خوب شون، این رو به همه ثابت کنند. چه دلتون بخواد، چه دلتون نخواد، آماده باشید برای خوندن خنده دارترین، پر شر و شورترین و باحال ترین کتابی که تا حالا دیدید.
بدها به طرز عجیبی ابرقدرت ها را به دست آورده اند! اما قدرت آنها ممکن است معیوب باشد. آنها فقط می توانند کارهایی مانند باد کردن شلوار خود را در ملاء عام انجام دهند. دقیقاً آن چیزی نیست که شما آن را مهارت های کالیبر قهرمان می نامید.
آماده باشید برای خوندن خندهدارترین، پُرشَر و شورترین و باحالترین کتابی که تا حالا دیدهاید.
وقت ملاقات با چهار سابقهدار رسیده...
- همه به شاهزاده مارمالاد درود میفرستند!
- همه به عظمت شیطانی او تسلیم میشوند!
- همه جلوی شکوهِ لولوپیهای لوبیاییِ او زانو میزنند!
- نه... مثل اینکه... اینطوریها هم نیست!
- شاید که چهارسابقهدار و دخترهای بد پوزهشون به خاک مالیده شده باشه،
- اما معنیاش این نیست که اونها آروم گرفته باشند.
چهار سابقه دار دنیا را از دست هیولای مارمالاد نجات دادند و همه غرق در جشن و شادی هستن به جز آقای مار.
اون اصلا حوصلهی این بزن و بکوب رو نداره ! اما… !!!
نه ! نه ! اون خیلی قوی شده و فکرهایی شومی توی سرشه ! میخواد دوازه رو باز کنه !
وقتش رسیده که با خوندن قسمتِ سوم چهار سابقهدار از خنده رودهبُر شین!
چهار سابقهدار قراره روزِ خیلی گندی داشته باشن!
این داستان رو از دست ندید!
اینقدر خندهداره که شلوارتون رو خیس میکنید!
بفرمایید!
این هم جلد چهارم چهار سابقهدار!
اونقدر میخندی که اشک از چشمت دربیاد!
اونقدر میخندی که رودهبُر شی! (اصلاً هم مهم نیست کدوم یکی رو انتخاب میکنی؟ رودهبُرشدن یا چشمهای اشکی!)
فقط چهار سابقهدار رو در حملهی گامبیها از دست نده!
هِی بچهجون! دیگه وقتش شده که بریم پارک ژوراسیک!
چون قسمت هفتم سریال چهار سابقهدار اومده! بزن بریم!
ببینید، رُفقا! این که چی شد و چطوری این تغییرها رو کردید مهم نیست.
چیزی که مهمه اینه که اگه بتونید نیروهاتون رو خوب کنترل کنید،
میتونیم ارتش ترسناک بیگانهها رو شکست بدیم.
دروغ چرا؟ اوضاع اصلاً خوب نیست...
سلام به همه. بله، من دکتر مارمالادم! من از صبح داشتم تو این ککدونی چیزهای قشنگقشنگ پچپچ میکردم و گرگ هم ثابت کرد که خیلی خیلی پسر حرفگوشکن و معرکهای تشریف داره. اما آقای مار این مهمونی منه. متاسفانه باید ازت بخوام جمع و جور کنی بری پی کارت.
سایر کتاب های همین ناشر
چه بدشانسی گندهای! وقتی رفتیم مدرسه، دوشیزهپُشتپَرپَری خیلیخیلی ناراحت بود. «بچهها! من یک خبر بد دارم. گردنبند عزیزم، همان گردنبند قدیمی که برای روز عروسی در نظر گرفته بودم … گم شده!» انجمن مخفی برنامهریزی عروسی، بعد از مدرسه، در لانهدرختی ما یک جلسهی فوری برگزار کرد. حالا ما کارآگاهان مخفی برنامهریزی عروسی بودیم.
بفرمایید!
این هم جلد چهارم چهار سابقهدار!
اونقدر میخندی که اشک از چشمت دربیاد!
اونقدر میخندی که رودهبُر شی! (اصلاً هم مهم نیست کدوم یکی رو انتخاب میکنی؟ رودهبُرشدن یا چشمهای اشکی!)
فقط چهار سابقهدار رو در حملهی گامبیها از دست نده!
خانوادهی سلطنتی چهار نفرهای در قلعهای وسطِ شهر زندگی میکنند. همهی آنها از تاجگذاشتن متنفرند. هربار از تاجگذاری فرار میکنند و به دریا و کوه و آتشفشان میروند. شاهزادهکوچولوهای بامزه، آلیس و لوییسکوچیکه، به هر بهانهای دنبالِ بازیکردن هستند و بوزومخملی، فیلِ گندهی عروسکیشان را همهجا با خودشان میبرند.
اینبار نوبت باباست که...
زمین مورد حمله فضاییها قرار گرفته است! شما این بار نه در نقش زمینیها بلکه در نقش فضاییها بازی میکنید و باید به سرعت و قبل از رقبای خود هدف مورد نظر روی زمین را به چنگ آورید! پاتک یک بازی هیجانی و سرعتی است که در آن بازیکنان باید در عین تمرکز و دقت، سریعا یکی از احجام بازی را که در کارت رو شده دیده نمیشود بردارند. این احجام عبارتند از مرغ، روبات، میز، آباژور و صندوقچه. سرعت بالای حل مساله، به همراه دقت لازم برای حل آن، این بازی را به یک تجربهی پرهیجان وشاداب تبدیل میکند که در عین حال برای افزایش قدرت تمرکز و تحلیل تصویر نیز بسیار مفید است. بازی پاتک یک بازی مهمانی حساب میشود که قوانین بسیار کمی دارد و قابل بازی کردن برای 2 تا 8 نفر است. کارتهای سوال بازی در دو دسته ساده و پیشرفته هستند و این امکان را به بازیکنان میدهند تا درجه سختی مورد نظر خود را انتخاب کنند. این بازی برای گروه سنی بالای هشت سال تا بزرگسالان قابل بازی کردن است.
مرتب نگهداشتن اتاق از خیلی از مشکلات جلوگیری میکند. اگر پدر و مادری وارد اتاقی بشوند و ببینند همهچیز مرتب و منظم است، اصولاً شک نمیکنند. خب البته پدر و مادرهایی هم هستند، مثل مال من، که همیشه یک چیزی پیدا میکنند.
اسم من «تالولا»ست. من کشتهمُردهی خونآشامها هستم. یک وبلاگ دارم به نام «دختر خونآشام» و یک انجمن مخفی به نام «انجمن مخفی هیولاها». یک راز بزرگ هم دارم. رازی که فقط من و «مارکوس» میدانیم. من و «مارکوس» خونآشامهای شرور و مرگبار را شکست دادیم!
تاریخ مستطاب کفش
آلاستار قرمز، کتانی سفید، گیوه، کفش پاشنهدار،
گالش، صندل، چکمه...
یک دنیا قصه پشت هر کدام از این کفشها هست.
هزار سال است خاکستر میبارد و هیچ گلی شکوفه نمیزند. هزار سال است اسکاها با تیرهروزی به بردگی کشیده میشوند. هزار سال است که لرد فرمانروا قدرت مطلق را در دست دارد؛ فرمانروایی شکستناپذیر که نهایت وحشت را حاکم کردهاست. امید مدتهاست از دست رفته و حتی خاطرهای هم از آن باقی نماندهاست؛ درست در همین موقع، نیمهاسکایی ترسو و دلشکسته، امید را در جهنمیترین زندان لرد فرمانروا پیدا میکند. کِلسیر «برانگیخته» میشود و قدرتهای یک مِهزاد را مییابد. او دزدی است با خصلت رهبری ذاتی و اکنون هدفی جز شکست لرد فرمانروا ندارد. کلسیر رؤیایش را برملا میسازد؛ سرنگونی معبود ظالم.
بازی فکری آمون رع :والیان مصر برای جلب رضایت ایزد حاصلخیزی (آمون) پیشکشهایی را به معبد آمون میبرند. آمون برکتی به رود نیل میبخشد که باعث افزایش رزق و روزی میشود و زمین داران میتوانند افتخار ساختن هرمهای بیشتری را ولایتهای تحت تملک خود کسب کنند. آمون رع نسخهی ایرانی بازی Amun-Re: The Card Game اثر طراح شناخته شده Reiner Knizia است.
یکدفعه چشمش به زنی افتاد که با چادری سفید رویش را محکم پوشانده بود. چشمهای زن برق میزد و بینی بزرگ و گُلیاش از صورتش بیرون زده بود. نرگس از ترس جیغ کشید، پایش لرزید و از بالای پلهها افتاد پایین. زن مثل سایهای شناور از کنارش گذشت و از پلهها بالا رفت. نرگس جیغ کشید: «تو کی هستی؟ کجا میری؟» و دستش را دراز کرد وچادر زن را گرفت و کشید. چادر روی زمین افتاد. هیچکس میان چادر نبود
مامان گفت برایش مثلِ روز روشن بوده که من توی خانهی آنها قشقرق به پا میکنم. بابا هم بهم گفت ای پنیِ قشقرق و یکی از آن خندههای غازیاش را سر داد. دیسی هم گفت:
همهاش تقصیرِ توئه، پنلوپه جونز! تو یه ابلهِ تمامعیاری!
گفتم: «من ابله نیستم. من قربانیِ شرایط شدهام.»
تا آمدیم کیک بخوریم، مامانبزرگ گفت که اول من و دوقلوها برایش کمی ساز بزنیم. قبل از زدن دوباره کمی دلشوره گرفتم چون هر وقت فلوت میزنم، اتفاق عجیبوغریبی میافتد. ژاکوب گفت که آهنگ دزدان دریایی کارائیب را بزنیم. اول من شروع کردم به فوتکردن توی فلوتم. چون فکر کردم وقتی دوقلوها شروع کنند به زدن، بههرحال کسی هیچ صدای دیگری را نمیشنود. و همین هم شد. سیمون آنقدر محکم زد روی طبلش که دستهاش شکست. و شیپور ژاکوب هم صدای فیلی را میداد که در حال جانکَندن بود.
تان جی ها 4 (جولای نوراختر)
قرنهاست که ابزاربانها و قراولها از دروازههای اسرارآمیز مادر، منبع قدرتی باورنکردنی، محافظت میکنند. اما حالا دروازههای مادر در حال مرگاند و هورس و بقیهی ابزاربانها میدانند که دروازههای ضعیفشده نیرویی خطرناک ساطع میکنند که جهان را خواهد بلعید و تمام ساکنانش را نابود خواهد کرد.
میخواستم برای سامانتا یک پیام بفرستم. با وجود اینکه چشمهای سامانتا نمیدید، ولی میتوانست پیام مرا بخواند. گوشیاش از این گوشیهای هوشمند مخصوص نابینایان است.
با اینکه که یک بار از مرگ حتمی بالای صخره نجاتش داده بودم، سامانتا هنوز هم باورش نمیشد میتوانم پرواز کنم...
دربارهی داسی دایناسی 7 (ابر فیلی)
داسيدايناسي سبز کوچولو ميخواهد براي خالهاش يک نقاشي بکشد. يک ابر سفيد در آسمان ديده که شبيه بزغاله است. آيا داسيدايناسي نقاشي قشنگش را ميکشد؟ با مداد سفيد بايد چهجوري روي کاغذ سفيد ابر کشيد؟
۱. میتوانید از این کتاب برای دررفتن از کارهای حوصلهسَربَری مثلِ ناخنگرفتن استفاده کنید.
۲. همین که این کتاب را دست بگیرید، بهنظر میآید مشغولِ کاری هستید.
۳. اگر مشغولِ خواندنش باشید، احتمالِ اینکه پدر و مادر و معلمها مزاحمتان بشوند، کمتر است. (این واقعیت اثبات شده.)
۴. وانمود کنید خواندنِ کتابه جزوِ مشقهای مدرسهتان است، حتی اگر نیست.
و ...
آنجلا ثراگمورتون با اوقاتتلخی گفت: «اگر میخواهی فردا به مریخ بروی، باید شب زود بخوابی.»
برای یک بار هم که شده،
جنابِ تام کاری را که از او خواسته بودند، انجام داد.
ولی آنجلا اصلاً نتوانست بخوابد.
بعد از صبحانه، به جنابِ تام سفارش کرد که مراقب خودش باشد،
و بعد فضانورد کوچولو و شجاعش را بدرقه کرد.
اِوا بالقلنبه در سرزمین درختی با خانوادهاش و لوسی بهترین دوست دنیا زندگی میکند. او در مدرسهی جغدی بالادرختی درس میخواند و کلی ماجراهای جالب و باحال برایش پیش میآید که حیف است شما ندانید. شنبه جشنِ تولد اِوا است! او برای يک مهمانی بالشی بزرگ برنامهريزی میکند. در اين مهمانی تماشای فيلم، بوفهی بستنی، اتاقِ عکاسی و خيلی چيزهای ديگر هم هست. اِوا ديگر طاقت ندارد! همهی دوستهايش هم خيلی هيجانزده هستند. البته... به جز سو. سو میگويد نمیتواند بيايد. آيا اِوا میتواند سر دربياورد چرا سو به مهمانی نمیآيد؟ آن هم برای مهمانی بالانگيزِ او!
خَر… خَر… خَربزه نه خَره و نه بُزه یه میوهی شیرینه پوستش یهکم چروک و چینواچینه توی دلش تُخمهی دوندون داره فَت و فراوون داره! و یکعالمه شعر و ترانهی جذاب، شیرین و خواندنی که کودکان را با میوههای خوشمزه آشنا میکند. کی فکرش را میکرد که خرمالو، طالبی و گلابی هم شعر داشته باشند
عصیانگران اتحادیهای از اعجوبهها هستند -انسانهایی دارای تواناییهای برتر- که از دل خرابیهای تمدنی فروریخته برخاستهاند و صلح و نظم را از زیر سلطهی آشوب دوباره برپا ساختهاند. آنها به عنوان قهرمانان عدالت، به نماد امید و دلاوری برای همگان تبدیل شدهاند... مگر برای اشراری که موجبات سقوط آنها را فراهم آوردهاند.
نُوا برای نفرت از عصیانگران دلیل خاص خودش را دارد و در پی انجام مأموریتی انتقامجویانه علیه ایشان است. به هدفش که نزدیک میشود، با آدرین آشنا میشود، جوانی از اعضای عصیانگران که به عدالت -و به نوا- اعتقاد دارد. اما نوا با شروری عهد وفاداری دارد که قادر است هر دو را نابود کند.
One, Two، شال و کلاه من کو؟
Three, Four، کوچه شد از برف، پُر
Five, Six, Seven, Eight، بریم رو برفها اسکیت
?Are you ready، .Yes, I am
در مجموعه کتابهای «انگلارسی» کودک با خواندن و شنیدن شعرهای دلنشین و جذاب، با زبان انگلیسی آشنا میشود و کلمههای زیادی یاد میگیرد. با این مجموعه، کودک هم از شعر خواندن لذت میبرد و هم شوق یادگیری زبان انگلیسی در او بیدار میشود.
مشقهایت را بنویس! اتاقت را جمعو جور کن! سبزی بخور! …
هر قدر سبکسنگین میکنم، راه دیگری به ذهنم نمیرسد: مامانم را میفروشم!
این کتاب ماجرای هیولاها، معما، یک جشنوارهی موسیقی، چیزهای گمشده، من، و مارکوس است (البته نه لزوماً به همین ترتیب)، و یک معلم کمکی خیلی سختگیر، ولی نگذارید این آخری از خواندن کتاب منصرفتان کند
- همه به شاهزاده مارمالاد درود میفرستند!
- همه به عظمت شیطانی او تسلیم میشوند!
- همه جلوی شکوهِ لولوپیهای لوبیاییِ او زانو میزنند!
- نه... مثل اینکه... اینطوریها هم نیست!
- شاید که چهارسابقهدار و دخترهای بد پوزهشون به خاک مالیده شده باشه،
- اما معنیاش این نیست که اونها آروم گرفته باشند.