مدرسه تعطیل شده و مایلز و نایلز رفتهن تو مخفیگاه جنگلی که پر از کتاب و سرگرمی و بازیه. اونا یه حقهای میبندن و پرچم گروهان پاپا رو که فرماندهش جاش بارکینه کِش میرن. جاش قلدر قسم میخوره پرچمش رو پس بگیره و بینشون نبردی در میگیره. ولی از اونجا که فقط حقهبازها میدونن که نبرد رو کجا باید تموم کرد، این جاشه که خودش رو خراب و مضحکه میکنه. بخونین تا بدونین «حقهبازی مال پرزورها نیست!» و «ظرافت هنر خیلی واسه انگشتهای زمخت این نکبت زیاده!» یعنی چی.
من باهوش هستم !
من باهوش هستم !
کلوچهی شیرین داستان ما فکر میکند که باهوش نیست. تا اینکه یک روز خانم معلم گفت برای جلسهی بعد باید چیزی خلق کنند. کلوچه چیزهای مختلفی را امتحان کرد اما در هیچکدام نتیجه نگرفت. تا اینکه فکری به ذهنش رسید!
من باهوش هستم !
کلوچهی شیرین داستان ما فکر میکند که باهوش نیست. تا اینکه یک روز خانم معلم گفت برای جلسهی بعد باید چیزی خلق کنند. کلوچه چیزهای مختلفی را امتحان کرد اما در هیچکدام نتیجه نگرفت. تا اینکه فکری به ذهنش رسید! و ...
چطور میتوانی بهترینِ خودت باشی؟ شاید باید پیدا کنی به درد چه کاری میخوری و برایش تلاش کنی. موافقی؟
از همین نویسنده
سایر کتاب های همین ناشر
آدم های معمولی دنیا را تغییر می دهند (من لوسیل بال هستم!)
در این جلد از مجموعهی آدمهای معمولی دنیا را تغییر میدهند، داستان زندگی لوسیِل بال را میخوانیم. زن سختکوشی که از کودکی عاشق اجرای نمایش طنز بود و به هنر عشق میورزید. او در طول زندگیاش تلاش کرد تا به اهدافش برسد و در نهایت به عنوان یکی از زنان کمدین مشهور دنیا شناخته شد.
مدرسه تعطیل شده و مایلز و نایلز رفتهن تو مخفیگاه جنگلی که پر از کتاب و سرگرمی و بازیه. اونا یه حقهای میبندن و پرچم گروهان پاپا رو که فرماندهش جاش بارکینه کِش میرن. جاش قلدر قسم میخوره پرچمش رو پس بگیره و بینشون نبردی در میگیره. ولی از اونجا که فقط حقهبازها میدونن که نبرد رو کجا باید تموم کرد، این جاشه که خودش رو خراب و مضحکه میکنه. بخونین تا بدونین «حقهبازی مال پرزورها نیست!» و «ظرافت هنر خیلی واسه انگشتهای زمخت این نکبت زیاده!» یعنی چی.
در مجموعه داستان ارواح قرن بیستم با این شخصیتها و بسیاری از شخصیتهای جذاب دیگر آشنا شوید:
ایموگینه جوان و زیباست و همهچیز را دربارهی فیلمهایی که تا به حال ساخته شده میداند. او مرده است؛ شبحِ افسانهای سالن سینمای رُزباد.
جایی که یک ساحره هست، سر و کلهی بقیهشان هم پیدا میشود! «زار» و «کاش» که یک زمانی از هم بدشان میآمد، بعد از اینکه شاهد معجزهی سنگ و جادو بودند، حالا باید تفاوتهایشان را کنار بگذارند و با هم متحد شوند؛ چرا که طلسمی شیطانی آزاد شده و مردم و سرزمینشان در خطر است. فقط این دو نفر میتوانند از پسِ مقابله با این طلسم بربیایند، اما این یعنی آنها مجبورند پا به سرزمین ناشناخته بگذارند... که چیزی از آن خطرناکتر وجود ندارد!
با اتفاق افتادن پايان هيولايي دنيا، جك به همراه ديگر دوستانش براي ساخت رساله ي هيولا دست به ماجراجويي هاي هيجاني و معمايي مي زنند. آن ها با دنبال كردن هر موجود عجيبي كه تابستان گذشته وارد دنيا شده، از آن عكس مي گيرند و اطلاعاتي درباره ضعف ها، قدرت ها، محل زندگي و ديگر خصوصيات هيولا براي ثبت در رساله به دست مي آورند.
«مارپیچ آتشین» ماجرای ایزد آپولو، ایزد خورشید، موسیقی، شعر، و کمانداری است که پدرش، زئوس او را به زمین تبعید کرده، و به عنوان تنبیه به نوجوانی دست و پا چلفتی و خپل به نام لِستر تبدیل شده است. حالا تنها راه بازگشت آپولو به کوه المپ و ثابت کردن خود به پدرش، و برگرداندن جایگاه حقیقی خود این است که چند پیشگو را از دست نیروهای تاریکی آزاد کند. بعد از موفقیت در اردوگاه دورگهها و نجات نیمهایزدان از شر امپراتوران خونخوار روم در آمریکای شمالی، حالا او باید به همراه دوستانش به آمریکای جنوبی برود. لِستر به همراه مِگ مککافری و دوست نیمهانسان-نیمهبز خود، «گرُوِر آندروود» به هزارتوی مخوفی پا میگذارد تا به دنبال پیشگوی اریتره بگردد و او را نجات دهد؛ پیشگویی که به زبان معما صحبت میکند...
دو خط شاهنامه از ضحاک
اگر میخواهی پادشاه عجیب را بشناسی، بروی توی آشپزخانه ی سلطنتی اش ببینی چه خبر است، سوار شانههایش بشوی و دنیا را از چشم او تماشا کنی، با او بجنگی و توی کوه اسیرش کنی، پس این کتاب را بردار و بخوان.
خرس داره فکر میکنه به این که یک شام بپزه دوستاشو دعوت بکنه به یک غذای خوشمزه...
در این کتاب از سری آدمهای معمولی دنیا را تغییر میدهند، به زندگی نیل آرمسترانگ نگاهی میاندازیم. زندگی او را از دوران کودکیاش در مزرعه تا روزهایی که یک مهندس و بعد خلبان شد دنبال میکنیم. با او همراه میشویم، از تمام قدمهای کوچکی که در زندگی برداشته و گاهی منجر به شکست شده تا آن قدمهایی که روی کُرهی ماه گذاشت.
جورج و هارولد بچه های بدی نیستند، فقط خیلی پر تحرک و شیطانند؛ و متاسفانه گاهی به خاطر شوخی هایی که با دیگران می کنند به دردسر می افتند. معلم جدی علومشان، پرفسور پوپی زیرشلواری، دانشمند نابغه ای است؛ ولی آنقدر اسمش احمقانه است که هیچ جا او را جدی نمی گیرند. و هر وقت کسی به اسم او می خندد او دیوانه می شود. خب جورج و هارولد این بار هم به خاطر کتاب هایشان در چنگ پرفسور دیوانه و اختراعاتش افتادند. چه کسی می تواند آن ها را نجات دهد ؟ به نظر این کار کاپیتان زیر شلواری است.
داستاني علمي و كودكانه درباره ي دختربچه اي به نام زويي كه هميشه پس از شنيدن صداي زنگ جادويي همراه مادر و گربه اش ساسافراس، به كمك حيوان جادويي كه درخواست كمك كرده مي رود. اما حالا مشكل جديدي پيش آمده، آب نهر آلوده شده و جان اسب هاي دريايي و موجودات جادويي جنگل به خطر افتاده است. زويي بايد حيوانات را از خطر مرگ نجات دهد.
آمادهای که مغزت را حسابی به کار بیندازی و تفریح کنی و سرگرم شوی؟ پس این کتاب را باز کن! ماجراجوییهای جدید در انتظار تو است! سرگرمی، یادگیری و تقویت هوش! بشمارید، بخوانید، از هزارتوها رد شوید؛ تفاوت عکس ها را پیدا کنید و ده ها تمرین جذاب دیگر را کامل کنید.
دروغ های بزرگ خطرناک اند. و اگر قرار باشد به ازای هر دروغ بزرگ، با یک حقیقت بزرگ مواجه شویم می توانند خطرناک تر هم بشوند!
در رنگ بازی (حیوانات) ، کودک با پررنگ کردن خطوط دور هر تصویر، دست گرفتنِ مداد را بهتر یاد میگیرد و دقتش بالا میرود. با اسم و شکل حیوانات به شکلی ساده آشنا میشود و هرکدام از حیوانات را چه مطابق با واقعیت و چه بر اساس تخیل خود رنگ میکند.
این جلد از مجموعهی خط و نشان، مناسب کودکان 5 تا 6 سال است. بچهها میتوانند فعالیتهای متنوعی مثل حل هزارتو، معماهای تصویری، هوش و ریاضی و تشخیص شباهت و تفاوتها را انجام دهند و با رنگآمیزی خلاقیت خود را محک بزنند. هدف اصلی کتاب بر این است که کودک بتواند تنوع فعالیتها را درک کند و هرکدام را به خوبی انجام دهد. تمرینهای این جلد به نسبت جلد اول، از پیچیدگی بیشتری برخوردار است و برای دورههای آمادگی پیش از دبستان توصیه میشود.
پسری به نام جرمایا را در خود جای داده، پسری که وقتی تقریبا نه ماهه بوده در یک شرکت کامپیوتری پیدا می شود؛ والت که حالا پدر اوست وقتی که نوبت قهوه درست کردنش بوده جرمایا را پیدا می کند. جرمایا تا به حال به خاطر شغل پدرش به شهرهای مختلفی سفر کرده، او در نواختن فلوت ریکوردر حرفه ای است و همه چیز را درباره بیسبال می داند، اما به خاطر عمل قلبش اجازه بازی کردن ندارد، پس تصمیم می گیرد مربی بیسبال شود. وقتی آن ها برای کار والت وارد شهر قله تپه می شوند، شهری که تیم بیسبال معروفی دارد، متوجه می شوند که مردم کم کم در حال ناامیدی از بیسبال هستند و حالا جرمایا می خواهد از تمام توانش استفاده کند تا امید را به شهر و به تیم بیسبال برگرداند.
«کاپیتان زیرشلواری» نام مجموعه داستانهایی است که اتفاقاتش را مدیر یک مدرسه و دو شاگرد دبستانی شرور رقم میزنند. مدیر مدرسه تصادفی به دست این دو پسربچهی شیطان هیپنوتیزم شده و کارهای عجیبوغریب میکند. هرچند جورج و هارولد، اولینبار از هیپنوتیزم کردن مدیر سختگیر و بداخلاق مدرسه خوشحال به نظر میرسند، اما این کار بعدها برایشان دردسرهای بزرگی درست میکند. نویسنده کتاب براساس آنچه از گذشته خودش تعریف میکند در دوران تحصیل شاگرد بازیگوشی بوده و همیشه آرزو داشته یک نفر ماجراهایی را که توی ذهنش بوده تصویر کند، اما چون کسی آرزویش را برآورده نمیکند تصمیم میگیرد خودش دستبهکار شود.
آنها در افسانههایش به هیچ شاهزادهای احتیاج نداشتند!
بن ريپلي، دانش آموز 13 ساله ي دست و پاچلفتي و علاقه مند به اتفاقات جنايي و محرمانه در آكادمي جاسوسي آژانس اطلاعات مركزي پذيرفته شده، او كه تابه حال جز درس خواندن، كار ديگري نكرده است، با ورود به مدرسه ي جاسوسي، ماجراهاي عجيب و بامزه اي را پشت سر مي گذارد و تمام تلاشش را براي مامور مخفي شدن به كار مي گيرد.
رادر بزرگ تام،به تازگی دانشمند خبیثی شده که میخواهد روی یک ماهی قرمز آزمایشاتی انجام دهد.مارک با آزمایشات خبیثش ماهی قرمز توی یک گنداب سمی و سبزرنگ مسموم میکند.تام به همراه دوستش پرادیپ،ماهی قرمز را با شوک باتری به زندگی باز می گردانند و از آن به بعد اسم ماهی را فرانکی میگذارند.اما فرانکی دیگر یک ماهی معمولی نیست،او تبدیل به یک ماهی قرمز زامبی با قدرت هیپنوتیزم کننده شده...و میخواهد انتقام بگیرد!
جورج و هرولد توی سالن مطالعه بودن که اون پیام وحشتناک رو از بلندگو ها شنیدن: «جورج بیرد و هرولد هاچینز، لطفا هرچه سریع تر خودتان را به دفتر مدیر معرفی کنید.»
هرولد با ناراحتی گفت: «ای وای. گرفتنمون!»
جورج گفت: «عمرا! یادت باشه، اتفاقی که دیروز افتاد تقصیر ما نبود! کار ما نبود، اتفاق بود!»
ولی آقای کراپ چندان موافق نبود.
مدت هاست که از حمله ی هیولاها به زمین می گذرد و بعد اتفاقات زیادی افتاده که هرکدام می توانند در این شرایط غیرعادی و عجیب و غریب باشند، مثلا اتفاقی که درست با شروع داستان هیولای کابوس رخ می دهد؛ در حالی که آخرین بچه های زمین در حال رقابت اند ناگهان از ایستگاه آتش نشانی صدای یک انسان به گوش می رسد و این بسیار دیوانه کننده است چون زمان زیادی است که بچه ها به غیر از صدای خودشان صدای هیچ انسان دیگری را نشنیده اند، شاید شرایط خطرناکی در انتظار جک و دوستانش است!
رنگ بازی (زندگی در مزرعه)
پررنگ کن، بعد رنگ کن!
در مزرعه گشت بزن، رنگ آمیزی کن و یاد بگیر.