نگهبانان گاهول 4 (محاصره)
کلاد که به آب برخورد کرد، صداي جلزوولزی آمد و بعد حلقههای بخار به هوا بلند شدند. سيمون، جغد ماهیخوار قهوهای، هيچوقت چنين چيزی نديده بود. جغدی که مثل تکهای زغالِ آتشسوزي جنگلی برق میزد، درون برکه افتاده بود. يکی از آن جغدهای زغالگير بود؟ ولی زغالگيرها کارشان را بلد بودند. هر جغد زغالگيري میتوانست بیآنکه بسوزد کارش را انجام بدهد که واقعاً شاهکار بود. جغد ماهیخوار قهوهای درست سر بزنگاه با چنگالهايش آن جغد مرموز را گرفت، ولی با ديدن صورت جغد سنگدانش يخ کرد؛ صورتش ترکيب کريهی بود از...
کشمکش در قلمرو جغدها بالا گرفته، نيروهاي شرّ با محافظان خير به جنگ برخاستهاند. کلاد که از رويارويي با سورن خشمگين است و عشق به قدرت تمام وجودش را پر کرده است، همراه گروه خود (پاکزادها) به درخت گاهول کبير حمله میکند. جغدهای شريفی که آنجا زندگی میکنند بايد با تمام وجود بجنگند تا از خودشان و شرافتشان محافظت کنند.
از سوي ديگر، بزرگان درخت گاهول کبير، سورن را فراخواندهاند و او را برای مأموريت به جايی فرستادهاند که خيال نمیکرد هرگز دوباره آنجا را ببيند: «آکادمي سنتايگی مخصوص جغدهای يتيم». سورن و همراهانش بايد برای جاسوسي وارد سنتايگی شوند و بعد از تمامشدن کارشان، بدون جلب توجه بيرون بيايند. سورن يک بار از زندان سنگی سنتايگی فرار کرده است و اگر قرار باشد صلح برگردد، او بايد دوباره فرار کند...