کلمنتین، دختر شیطان و بازیگوش دبستانی، از دوستش دلخور میشود، با او آشتی میکند، استعدادش گل میند، در مسابقهی مدرسه شرکت میکند، گاهی حسودی برادر کوچکش را میکند، و هر روز هزار و یک اتفاق عجیب و غریب برایش میافتد.
مراسم بزرگداشت روز سازنده بهترینها را در دهکدهی وِمیکیها پدید آورده است... بهترین کیک، بهترین سبد گل و بهترین موسیقی... اما وقتی اشتباه پانچلو مراسم روز جشن را خراب میکند، اهالی دهکدهی ومیکیها به...
شما همواره از نظر خداوند ارزشمند هستید. این داستان، سرگذشت کودک درون هر کدام از ماست، تا باور کنیم کسی وجود دارد که بدون توجه به ظاهر، داراییها یا مهارتهایمان به ما عشق میورزد تا با اطمینان به عشق او ارزش وجودی خود...
جمعآوری جعبه و توپ در شهر مُد شده بود! جعبههای رنگارنگ و توپهای فانتزی اما تو خالی. همهی اهالی دهکدهی وِمیکیها مشغول جمع کردن جعبه و توپ بودند؛ همه بهجز پانچلو. پانچلو هم برای اینکه از دیگران عقب نیفتد، سعی...
«بینی سبز! چقدر احمقانه» پانچلو با خودش فکر کرد داشتن بینی سبز او را سریعتر، باهوشتر یا قویتر نمیکند، بلکه فقط او را شبیه بقیهی مردم دهکده میکند. چطور ممکن است کسی بخواهد بینیاش را رنگ کند، در حالی که ایلای...
هر یک از کتابهای این مجموعه، از طریق شعر و با استفاده از عروسکی که داخل کتاب تعبیه شده است، اخلاق و رفتارهای خوب را به کودکان آموزش میدهد؛ برای مقال: غرغر نکنند، مغرور نباشند، به دوستانشان کمک کنند، تنبلی نکنند و......
هر یک از کتابهای این مجموعه، از طریق شعر و با استفاده از عروسکی که داخل کتاب تعبیه شده است، اخلاق و رفتارهای خوب را به کودکان آموزش میدهد؛ برای مقال: غرغر نکنند، مغرور نباشند، به دوستانشان کمک کنند، تنبلی نکنند و......
هفتهی گذشته برای جورج و هرولد یه هفتهی معمولی بود، اما دیروز توی مدرسه بدجوری افتادن تو دردسر. امروز هم یه هیولای پلید فوقالعاده قدرتمند ساختن!این هیولا یه زن بدجنسه که یه لباس تبهکاری از جنس خز مصنوعی پوشیده!...
جورج و هرولد توی سالن مطالعه بودن که اون پیام وحشتناک رو از بلندگو ها شنیدن: «جورج بیرد و هرولد هاچینز، لطفا هرچه سریع تر خودتان را به دفتر مدیر معرفی کنید.» هرولد با ناراحتی گفت: «ای وای. گرفتنمون!» جورج گفت: «عمرا!...