قصر كه به تازگي كارهاي عجيب و غريبي مي كند، برجي را كه شاهدخت سيلي، شاهزاده لولاث، لايلا و رالف در آن پناه گرفته اند، از اسلين به آركوور باشكوه مي آورد. آن ها كه در دنيايي جديد و متفاوت پاگذاشته اند، بايد براي بازگشت به خانه و نجات قصر، قسمت گمشده ي چشم متعلق به قلب قصر را پيدا كنند. جستجويي كه ماجراهاي هيجاني بسياري را برايشان رقم مي زند.
رنگ بازی (دایناسورها)
در رنگ بازی (دایناسورها)، کودک با پررنگ کردن خطوط دور هر تصویر، دست گرفتنِ مداد را بهتر یاد میگیرد و دقتش بالا میرود. دایناسورهایی با شکلهای مختلف را میبیند و هرکدام از آنها را متناسب با خلاقیت خود رنگ میکند.
در رنگ بازی (دایناسورها)، کودک با پررنگ کردن خطوط دور هر تصویر، دست گرفتنِ مداد را بهتر یاد میگیرد و دقتش بالا میرود. دایناسورهایی با شکلهای مختلف را میبیند و هرکدام از آنها را متناسب با خلاقیت خود رنگ میکند.
سایر کتاب های همین ناشر
و یکدفعه شدند هشتتا... طفلکی پلوتو! وقتی بهش خبر میدهند که دیگر سیاره نیست، حالش خیلی بد میشود. اصلاً نمیتواند باور کند. احساس میکند گم شده، همه تنهایش گذاشتهاند و آواره و بیخانمان شده است. اما پلوتو به جای تسلیم شدن، به راهش ادامه میدهد! حالا باید در یک سفر دور و دراز، کهکشان را بگردد تا خانهی خودش را پیدا کند!
حالا آنقدر بزرگ شدهای که راز بزرگ زندگی را بدانی. این راز به تو قدرت جاودانگی خواهد داد. جادویی که در تمام تاریخ وجود داشته؛ ولی فقط تعداد کمی از آدمها آن را میدانند: کسانی که پردیتا میشناختند و کسانی که کتاب زمانه ی جادو 4 (پایان بی پایان) را خواندهاند. اکنون به تو میگویم راز زندگی بیپایان این است که ...
درباره ی کتاب آشوب مدام 2 (پرسش و پاسخ):
تاد هیویت، آخرین پسر باقیمانده در پرنتیستاون است؛ مستعمرهای کوچک در دنیای تازه که انسانها بهتازگی در آن ساکن شدهاند. پرنتیستاون شبیه شهرهای دیگر نیست. صدا شبیه میکروبی به جان آدمهای شهر میافتد و همه میتوانند فکرهای یکدیگر را بشنوند.
حالا تاد در هیون، که حالا اسمش را گذاشتهاند نیوپرنتیستاون، اسیر افراد شهردار شده اما جز نگرانی برای وایولا فکری در سر ندارد. تاد را همراه شهردار پیشین هیون، که لِجِر نام دارد، در برج ساعت شهر زندانی میکنند. لجر میگوید اهالی هیون داروی صدای ذهن را کشف کردند اما...
مدرسه جاسوسی 9 (ماموریت دریایی)
به لطف مدرکی که بن ریپلی در جریان پرونده ی قبلی به دست آورد سیا رد موری هیل دشمن قسم خورده اش را در آمریکای مرکزی پیدا کرده و معتقد است او خیال دارد سوار امپراتور دریاها بزرگترین کشتی تفریحی جهان شود که سفرش به دور دنیا را آغاز کرده است.
هانسل داخل جهنم ايستاده بود و به اطرافش نگاه مي كرد. او در جايي شبيه غار بود. مخروط هاي سنگي از سقف كوتاه و سنگين جهنم آويزان بودند و از مخروط ها مايع قرمز رنگي چكه مي كرد. اما با وجود سقف، هيچ ديواري آنجا نبود. هانسل مي توانست هروقت كه اراده مي كرد، هر طرف را ببيند. آنجا كه هانسل ايستاده بود، جلوي پايش هزاران مسير قرار داشت. مسيرهايي كه از ميليون ها ميليون دهانه ي آتشفشاني پر از آتش مايع و جوشان مي گذشتند. يكي از دو شيطانكي كه راهنماي هانسل بودند، گفت: «باحاله، نه؟» بعد هانسل را از بين گودال هايي از آتش گذراند و به طرف جاده اي كه مثل زغال نيم سوخته مي درخشيد، راهنمايي كرد.
این کتاب دربردارنده داستان پسری به نام زک و خانواده اش است که مدت هاست از زمین به سیاره ی نبولون مهاجرت کرده اند. امسال قرار است پژوهشکده چرخ دنده ها پذیرای نمایشگاه علوم بین کهکشانی باشد و در مدرسه ای که زک در آن درس می خواند برگزار شود؛ او می خواهد بهترین پروژه علمی را ارائه دهد تا بتواند جام امسال را برنده شود، اما مشکلاتی سر راهش قرار می گیرد که باید آن ها را از بین ببرد!
این شما و این هم ستارهی منظومهی ما: خورشید! اگر دوست دارید بیشتر با خورشید آشنا شوید، با ما همراه باشید.
«من در ورزش مهارتی ندارم!» یا «میدانم که نمیتوانم تمرینهای ریاضی را حل کنم...» یا «من همیشه واقعاً با امتحانات مشکل داشتم و دارم...»
آیا این جملات برایتان آشناست؟
اگر فکر میکنید که نمیتوانید کاری را انجام دهید، احتمال اینکه اصلاً برای انجامش هیچ اقدامی هم نکنید خیلی زیاد است. اما اگر بفهمید واقعاً میتوانید در ریاضیات، یا ورزش یا امتحانهایتان خوب عمل کنید چه؟ درحقیقت، اگر بتوانید در هر کاری که تمرکزتان را روی آن میگذارید و ذهنتان را برایش آماده میکنید، سرآمد باشید چه؟ این کتاب حتماً میتواند به شما در انجام این کارها کمک کند.
آدم های معمولی دنیا را تغییر می دهند (من لئوناردو داوینچی هستم!)
من لئونارد. داوینچی هستم
و باور دارم که ایده های جدید زیبا هستند.
درباره کتاب مدرسه جاسوسی 8 (غافل گیری بزرگ):
حالا که اسپایدر شکست خورده، بن ریپلی مشتاق است زندگی عادیاش را از سر بگیرد، اما یک نفر اتاق کنفرانس بغلی را منفجر میکند. در کمال تعجب بن، مهاجم کسی نیست جز اریکا هِیل، کارآموزی که بن بیش از هرکس دیگری برایش احترام قائل است. مأموریت جدید بن اثبات این مسئله است که اریکا جاسوس دوجانبهای نیست که علیه آمریکا فعالیت میکند.
ولی او این بار با دشمنانی روبهروست که قبلاً هرگز با آنها برخورد نداشته است: دوستانش. چطور میتواند موفق شود وقتی حتی نمیداند به چه کسانی میتواند اعتماد کند؟
در این کتاب از سری آدمهای معمولی دنیا را تغییر میدهند، به زندگی نیل آرمسترانگ نگاهی میاندازیم. زندگی او را از دوران کودکیاش در مزرعه تا روزهایی که یک مهندس و بعد خلبان شد دنبال میکنیم. با او همراه میشویم، از تمام قدمهای کوچکی که در زندگی برداشته و گاهی منجر به شکست شده تا آن قدمهایی که روی کُرهی ماه گذاشت.
مدت هاست که از حمله ی هیولاها به زمین می گذرد و بعد اتفاقات زیادی افتاده که هرکدام می توانند در این شرایط غیرعادی و عجیب و غریب باشند، مثلا اتفاقی که درست با شروع داستان هیولای کابوس رخ می دهد؛ در حالی که آخرین بچه های زمین در حال رقابت اند ناگهان از ایستگاه آتش نشانی صدای یک انسان به گوش می رسد و این بسیار دیوانه کننده است چون زمان زیادی است که بچه ها به غیر از صدای خودشان صدای هیچ انسان دیگری را نشنیده اند، شاید شرایط خطرناکی در انتظار جک و دوستانش است!
یچچیز نمیتواند «پیتر» و «پکس» را از هم جدا کند. هیچچیز. حتی جنگ!
بن ریپلی یک سال برای اینکه جاسوس خفنی شود
آموزشدیده و از انواع و اقسام خطرات جان سالم به دربرده. برای همینالان که تابستان از راه رسیده، خود را برای تعطیلات آماده کرده. ولی ظاهراً از تعطیلات خبری نیست، چون کار جاسوسهای تحت آموزش تمامی
ندارد و تهدیدات اسپایدر، یک سازمان جاسوسی دشمن، مانند گرمای تابستان غیرقابلاجتناب است. آیا بن میتواند هویت مخفی ... و
خونسردیاش را حفظ کند؟
من (اِیبی) و دوستانم دور هم جمع شدهایم تا برای کار گروهی کلاسمان موضوعی انتخاب کنیم؛ ناگهان گردبادی میوزد و ما از داستان جادوگر شهر اُز سر درمیآوریم! در آنجا دوروتی را میبینیم که او هم مثل ما با گردباد از مزرعهاش به وسط این قصه آمده اما بسیار نگران است و میخواهد زودتر به خانهاش برگردد. اما این بار به خانه برگشتن چندان هم آسان نیست...
با من و دوستانم در این قصهی تازه همراه شو.
رادر بزرگ تام،به تازگی دانشمند خبیثی شده که میخواهد روی یک ماهی قرمز آزمایشاتی انجام دهد.مارک با آزمایشات خبیثش ماهی قرمز توی یک گنداب سمی و سبزرنگ مسموم میکند.تام به همراه دوستش پرادیپ،ماهی قرمز را با شوک باتری به زندگی باز می گردانند و از آن به بعد اسم ماهی را فرانکی میگذارند.اما فرانکی دیگر یک ماهی معمولی نیست،او تبدیل به یک ماهی قرمز زامبی با قدرت هیپنوتیزم کننده شده...و میخواهد انتقام بگیرد!
آدم های معمولی دنیا را تغییر می دهند (من لوسیل بال هستم!)
در این جلد از مجموعهی آدمهای معمولی دنیا را تغییر میدهند، داستان زندگی لوسیِل بال را میخوانیم. زن سختکوشی که از کودکی عاشق اجرای نمایش طنز بود و به هنر عشق میورزید. او در طول زندگیاش تلاش کرد تا به اهدافش برسد و در نهایت به عنوان یکی از زنان کمدین مشهور دنیا شناخته شد.
برادر تازه متولد شدۀ استیو به بیماری مادرزاد و نادری مبتلاست که جانش را تهدید می کند و این موضوع باعث نگرانی او و خانواده اش شده است. استیو پس از گزیده شدن توسط زنبور، خواب می بیند موجودی فرشته مانند که درواقع یک زنبور ملکۀ رازآلود است، به او می گوید که می تواند حال بچه را بهتر کند!
حدس بزنید این بار کجاییم! آینهی جادویی من و برادرم، جونا (بهعلاوهی گربهمان، شازده) را به داستان موطلا و سه خرس فرستاده. خیلی باحال است! اینجا فرنی برای چشیدن داریم؛ همینطور صندلی برای نشستن و تخت برای چرت زدن! ولی موطلا حسابی به دردسر افتاده و اگر کمکش نکنیم، شاید تا ابد اینجا گیر بیفتیم.
درباره کتاب کارآفرین های کوچک با فکرهای بزرگ:
دوست داری هرچه زودتر خودت درآمدی داشته باشی و بتوانی با چیزهایی که در آنها توانایی و استعداد داری این کار را بکنی؟ خودت کارفرما و کارمند خودت باشی؟ درواقع دوست داری خودت یک کارآفرین موفق باشی؟ کسب درآمد فقط یکی از کارهایی است که کارآفرینها میتوانند انجام دهند. آنها میتوانند برای مشکلهای بزرگ راهحل پیدا کنند، به محیط زیست کمک کنند، الهامبخش جامعهشان باشند و روی لب آدمها هم لبخند بیاورند. به نظر ما، کارآفرینی یکی از باارزشترین کارهایی است که میتوانی انجام بدهی! هر کارآفرینی دوست دارد کارها را کمی متفاوتتر از بقیه انجام بدهد. این کتاب کمکت میکند بفهمی کدام راه به درد تو میخورد.
پسری به نام جرمایا را در خود جای داده، پسری که وقتی تقریبا نه ماهه بوده در یک شرکت کامپیوتری پیدا می شود؛ والت که حالا پدر اوست وقتی که نوبت قهوه درست کردنش بوده جرمایا را پیدا می کند. جرمایا تا به حال به خاطر شغل پدرش به شهرهای مختلفی سفر کرده، او در نواختن فلوت ریکوردر حرفه ای است و همه چیز را درباره بیسبال می داند، اما به خاطر عمل قلبش اجازه بازی کردن ندارد، پس تصمیم می گیرد مربی بیسبال شود. وقتی آن ها برای کار والت وارد شهر قله تپه می شوند، شهری که تیم بیسبال معروفی دارد، متوجه می شوند که مردم کم کم در حال ناامیدی از بیسبال هستند و حالا جرمایا می خواهد از تمام توانش استفاده کند تا امید را به شهر و به تیم بیسبال برگرداند.
در کتاب راهنمای دیوانه نشدن از دست مامان و بابا: دلیل تمام درگیریهای اصلی والدین و نوجوانان بیان شدهاند، از علت حساسیت بیش از حد والدین به نظم و ترتیب و گوشی بگیر تا این که نمیگذارند هر چقدر بچهها دلشان میخواهد بخوابند و انگار کلاً از مرحلهی ’همه چیز‘ پرتاند.