دوست ندارم بزرگ شوم !
قورباغه اصلا دلش نمیخواهد بزرگ شود، اصلا احتیاجی به قدِّ بلند ندارد. دلش نمیخواهد که با پاهای کشیده، بلنـد بپرد و قورباغهدرختیها را ببیند. او از کودکیاش بسیار لذت میبرد. از همه بدتر، اگر او بزرگ شود دیگر نمیتواند با دوست خوکش در چالهها گِلبازی کند.
. این داستان با زبان طنز به کودکان میآموزد که اگر خود واقعیشان باشد، بسیار شگفتانگیز هستند. قطعا این داستان هر کودکی را که دوست ندارد بزرگ شود میخنداند، مخصوصا آنهایی که در کلاسشان کوچکتر از همه هستند، البته همه با «دوست ندارم بزرگ شوم» میخندند.
قورباغه اصلا دلش نمیخواهد بزرگ شود، اصلا احتیاجی به قدِّ بلند ندارد. دلش نمیخواهد که با پاهای کشیده، بلنـد بپرد و قورباغهدرختیها را ببیند. او از کودکیاش بسیار لذت میبرد. از همه بدتر، اگر او بزرگ شود دیگر نمیتواند با دوست خوکش در چالهها گِلبازی کند.
. این داستان با زبان طنز به کودکان میآموزد که اگر خود واقعیشان باشد، بسیار شگفتانگیز هستند. قطعا این داستان هر کودکی را که دوست ندارد بزرگ شود میخنداند، مخصوصا آنهایی که در کلاسشان کوچکتر از همه هستند، البته همه با «دوست ندارم بزرگ شوم» میخندند.
سایر کتاب های همین ناشر
این مجموعهی ده جلدی با رویکردی ملایم و غیرمستقیم، موضوعات و مسائل عمیق انسانی را به کودکان انتقال میدهد، به مسائل عاطفی و هیجانی پیش روی کودکان میپردازد و زمینه ای فراهم میکند تا احساسات و احیانا مشکلاتی که در طول زندگی ممکن است برای آنها پیش بیاید، راحتتر در فضای خانواده و دوستان به بحث گذاشته شود.
کارتون های خواندنی (سرمای خفته) السا قدرت جادویی داشت و با برف هرچیزی درست میکرد.
السا ملکه شد. یکبار که او از دست آنا عصبانی شد، نتوانست قدرتش را کنترل کند و همهجا یخ زد. السا به کوهستانی خیلی دور فرار کرد.
السا و آنا دوباره با هم دوست میشوند؟
مهم نیست چقدر بزرگ باشی یا کوچک، مهم شجاعت است، اینکه چقدر دل و جرأت داشته باشی صدای درونت را به گوش بقیه برسانی. موش کوچولوی جنگل ما پیش خودش فکر میکند خیلی ریزهمیزه است، هی غصه میخورد که چرا نمیتواند نعره بزند. موشی دیگر نمیخواهد دستدست کند، دلش را به دریا میزند و میرود سراغ آقاشیره! خُب راستش خیلیخیلی دلش میخواهد نعرهزدن یاد بگیرد و این تنها راه است. شما هم اگر میدیدید باورتان نمیشد!!!!! چهطور میشود که این دو تصمیم میگیرند باهم دوست شوند!؟!
ریچل برایت (Rachel Bright) با نثری زیبا و جیم فیلد (Jim Field) با تصاویری جذاب و سرزنده درس مهمی به کودکان میدهند: «مهم نیست چقدر بزرگ باشیم، همهی ما میتوانیم به رؤیاهایمان برسیم فقط باید آنقدر شجاع باشیم که به دنبال آنها برویم.»
مغز من و رنگ آمیزی، کتابی است که به تقویت تواناییهای مغز کمک میکند. این کتاب در شرایطی که دچار فشار و استرس هستید، قادر به کنترل هیجانات خود نیستید و یا خلاقیت خود را از دست دادهاید، میتواند به شما کمک کند.
مجموعه «باشگاه مغز کودک» برای والدین و معلمانی است که باور دارند، یادگیری و سرگرمی برای کودکان باید در کنار هم باشد. ما در این مجموعه به دنبال آن هستیم تا به کودکان یاد دهیم چگونه از عملکردهای متعدد مغزی خود (مانند توجه و حافظه) استفاده کرده و تمرینات این مجموعه را حل کنند؛ تمریناتی که بهصورت هدف دار، پله پله و به تدریج از آسان به دشوار چیده شده اند و در هر پله کودک را با چالش جدیدی مواجه میسازند.
تو فقط شبیه خودت هستی!
بدن شگفتانگیزت قسمتهای زیادی دارد که میتوانی آنها را ببینی، احساسشان کنی و تکانشان بدهی. قسمتهای دیگری هم هست که نمیتوانی آنها را ببینی! آنها در اعماق بدنت هستند.
همهی قسمتهای بدنت، چه کوچک و چه بزرگ، دست به دست هم میدهند تا تو خاصترین آدم دنیا باشی...
این مجموعه با رویکردی ملایم و مستقیم، به مسائل هیجانی پیشروی کودکان میپردازد و زمینهای فراهم میکند تا احساسات و مشکلات آنها، راحتتر در فضای خانواده و دوستان به بحث گذاشته شود.
شونا آینز، نویسندهی این کتابها و متخصص روانشناسی بالینی و جنایی، سالها است در زمینهی کمک به کودکانی که در شرایط دشوار قرار دارند، کار میکند.
باستِر مون سالن نمایش بزرگ و قشنگی داشت.
باستر میخواست راهی پیدا کند تا یک عالمه تماشاچی به سالنش بیایند. پس یک مسابقهی خوانندگی راه انداخت. اتفاق بدی افتاد و سالن نمایش درب و داغون شد.
«گاندی» که یک مرد جوان هندی بود، در روزگار خود میدید که چطور دولتمردان بریتانیا با مردمِ کشورش ناعادلانه رفتار میکنند. او که نمیتوانست نابرابریها را بپذیرد، یک راه خارقالعاده برای مبارزهکردن پیدا کرد: اعتراض در کمالِ آرامش و صلح! او از آفریقای جنوبی به هندوستان رفت؛ جایی که در آن یک انقلابِ بدون خشونت را رهبری و کشورش را از زیر بار قوانین بریتانیایی آزاد کرد.
گاندی اگرچه ظاهر آرام و خونسردی داشت، توانست به آرامی همهچیز را در هندوستان تغییر دهد و بعدها روی جنبشهای حقوق اجتماعی در سرتاسر دنیا تأثیر بگذارد. او ثابت کرد که حتی کوچکترین افراد هم میتوانند قدرتمندترین باشند!
«هلن کلر» وقتی خیلی کوچک بود، یک بیماریِ نادر گرفت و این بیماری او را نابینا و ناشنوا کرد. او ناگهان متوجه شده بود که دیگر نه میتواند ببیند و نه چیزی را بشنود و برای همین ارتباط برقرار کردن با دنیای بیرون و اطرافیان برایش تقریباً ناممکن شده بود.
وقتی هلن شش ساله بود، با فردی آشنا شد که زندگیاش را برای همیشه عوض کرد؛ معلمش، «آن سالیوان». با کمکهای خانم سالیوان، هلن یاد گرفت که چطور با زبان اشاره صحبت کند و خط بریل را بخواند. او که حالا میتوانست خودش را به دیگران ثابت کند، در بزرگسالی به یک فعال اجتماعی تبدیل شد و مردم را به جنگ با ناتوانیها و دیگر مشکلات تشویق میکرد.
رِمی موش کوچولویی بود که آرزو داشت سرآشپز شود.
یک روز، یک آدم لانهی موشها را پیدا کرد. آنها با قایقهای نجات فرار کردند. رمی بقیهی موشها را گم کرد و گذرش افتاد به یک رستوران معروف. باباجانگو همهجا را زیرپا گذاشت تا پسرش را پیدا کند.
ویلف داستان بچه گرگی است که به اندازه ی خودش قوی است، اما دوست دارد قدرتمند تر باشد و هرگز از دوستان و خانوادهی خود کمک نمیگیرد و گمان میکند که خودش به تنهایی از پس هرکاری برمیآید. تا این که او در سرمای سوزان یک شب قطبی سرگشته و تنها میماند. عاقبت متوجه میشود که همهی ما گاهی به نصیحت و راهنمایی های یک دوست که چراغ راهمان باشد و ما را ایمن به مقصد برساند احتیاج داریم.
«آلبرت اینشتین» از همان ابتدای کودکی کارهایش را به روشی خارقالعاده انجام میداد. او به جای فکر کردن به کمک کلمهها، به وسیلهی تصاویر فکر میکرد و این روش ویژهی فکر کردنش به او کمک کرد تا مفاهیم بزرگی را مثل ساختار موسیقی و یا اینکه چرا قطبنماها همیشه به سمت شمال هستند درک کند و کمکم در تلاش برای کشف رازهای هستی بربیاید. بقیهی مردم او را فقط یک خیالباف میدیدند، اما اینشتین به خاطر کنجکاوی و شیوهی خاص تفکرش، توانست به یکی از بزرگترین دانشمندان جهان تبدیل شود.
تکتکِ ما آدمها موهبتهایی داریم که میتوانیم با دیگران تقسیم کنیم.
به کودکان بیاموزید که هدیه دادن به دیگران، برایشان شادمانی به ارمغان میآورد.
فرقی نمیکند چند ساله باشید، همه میتوانیم هوای یکدیگر را داشته باشیم. انسانهای خاص بسیاری در زندگی کودکان هستند که میتوانند با هدیه دادن از آنها تشکر کنند. این کتاب به کودکان این قدرت شگفتانگیز را میدهد تا با اعتمادبهنفس و شادمانی بیشتر قدردان داشتههایشان باشند و آنها را با دیگران هم قسمت کنند.
ارزشمندترین هدیهی الهی به انسان است؛ به گونهای که تکامل و رشد کودک در سیر زمان به میزان زیادی با تحول او مرتبط است. کودک در سال نخست زندگی، بیشترین اثرپذیری را از محیط زندگی خود دارد. نقش طلایی مادر و اطرافیان در دوران بارداری و سال نخست بعد از تولد در تکامل کودک انکارناپذیر است.
کتاب « کودک من» به شرح تحول در دوران جنینی و وظایف مادر در این دوران میپردازد و تاثیر عواملی مانند استرس، رژیم غذایی و عادات رفتاری مادر در جنین را بررسی میکند. در بخش دوم کتاب، به روند تحولی نوزاد و شکلگیری تواناییهای او تا پایان یکسالگی اشاره شده، پیشنهادهایی برای بهبود و تسریع رشد نوزاد توسط والدین ارائه میشود.
«تانیشا» در درس ورزش باید از دیوارِ سنگنوردی بالا برود، ولی وقتی میفهمد خیلی پُر زور نیست و هیچوقت نمیتواند به اندازهی دوستش از دیوار بالا برود، دلسرد و ناامید میشود، اما «قوی بودن» شاید چیزی بیشتر از پُر زور بودن است!
او به کمک خانوادهاش یاد میگیرد که میتواند قوی باشد اگر...
کتابهای گردو مجموعهای از باشگاه کودکان است که با ارائه تمرینهای ساده و ملموس سعی دارد سطح عملکردهای ی کودکان سه سال به بالا را ارتقا دهد و زمینه را برای رشد بهتر آنها فراهم کند. تمرینات این مجموعه به ابزار خاصی نیاز ندارد و فقط با چند مدادرنگی میتوان تمامی آنها را تکمیل کرد. اعضای این مجموعه اولویتبندی خاصی ندارند و میتوانید همهی مجموعه یا تعدادی از کتابها را در اختیار کودک قرار دهید. استمرار حل چنین تمرینهایی در طول زمان، تأثیر چشمگیری در بهبود و تقویت عملکردهای ی کودکان دارد.
تمرینهای مجموعهی «باشگاه تفکر و خلاقیت»، ذهن کودکان را برای یادگیری، فعال نگه میدارد تا مهارتهای مغزی خود را پرورش دهند. این مجموعهی بومیسازیشده، سعی دارد بستری مناسب برای تقویت کارکردهای پیچیدهی مغز دانشآموزان دورهی دبستان ایجادد کند تا با موضوعات متنوع مواجه شوند و قوهی تخیل و منطق خود را به کار گیرند.
نمو یک دلقک ماهی بود و توی اقیانوس زندگی میکرد.
پدر نمو همیشه مراقب پسرش بود. یک روز، دلقک ماهی کوچولو شناکنان رفت تا نزدیکی سطح آب. یک غواص زودی او را گرفت و با خودش برد. پدر نمو، همه جا دنبالش گشت.
والدین، آموزگاران، روانشناسان و مددکاران اجتماعی همه یکصدا میگویند که «طناب نامرئی» کتابی معرکه برای مقابله با هرگونه اضطراب جدایی (Separation Anxiety Disorder)، فقدان و اندوه است. «طناب نامرئی» رویکرد بسیار سادهای برای غلبه بر تنهایی، جدایی یا فقدان دارد. شیوهی بیان خلاقانهی این کتاب به کودکان کمک میکند بهسادگی موضوع را درک کنند و با آغوش باز پذیرای این پیام گیرا در زمانهی پُرهیاهو باشند.
این کتاب با بیش از نیممیلیون نسخه فروش، در بین کتابهای مصوّر زبانزد خاص و عام است. موضوع «طناب نامرئی» همبستگی ناگسستنی بین آنهایی را که دوستشان داریم نشان میدهد و دردها و آلام کودکان و بزرگسالان را التیام میبخشد.
قرار است بدنت به زودی تغییری بزرگ را اغاز کند، شاید همین الان هم شروع شده باشد. وقتی بزرگتر میشوی، بدن و ذهنت رشد و تغییر میکند. این تغییرات گاهی هیجانانگیز به نظر میرسند و بعضی وقتها هم ناخوشایند و حتی خجالتآور. نگران نباش!
این اتفاق برای همهی پسران هم سن تو رخ میدهد و آنها هم دورهی بلوغ را پشتسر میگذارند و نوجوانی را تجربه میکنند؛ دنیایی جدید با تغییراتی بزرگ اما طبیعی.
این کتاب به تو کمک میکند تا متوجه شوی تغییرات دورهی بلوغ، مرحلهای طبیعی از بزرگ شدن هستند و به خوبی درک میکنی که چه چیزهایی پیش رویت است. هر کدام از اینها بخشی از مراحل بلوغ است. تو میتوانی پاسخ سوالهایت را در این کتاب پیدا کنی و یاد بگیری وقتی نگران هستی چگونه سوال کنی.
در کتاب تخته بازی سرزمین دایناسورها، کودکان وارد دنیای دایناسورها میشوند و در خلال بازیهای مختلف با بیش از ۳۰ نوع دایناسور آشنا میشوند. ویژگی هرکدام از آنها، خزنده بودنشان، توانایی یا عدم توانایی برای پرواز، غذاهایی که میخورند و همینطور محل زندگیشان به طور خلاصه در کتاب توضیح داده شده است. نامهای دشوار دایناسورها بر خلاف تصور برای کودکان بسیار جذاب است.
کتاب دنیا به آدم های بنفش بیشتری نیاز دارد: اثر کریستن بل و بنجامین هارت است با ترجمه ی منیژه فتح نژاد و چاپ انتشارات مهرسا.
کتاب حاضر با شخصیت های جذاب و دوست داشتنی، کودکان را برای تبدیل شدن به یک آدم بنفش تشویق می کند. این کتاب 5 گام مهم را برای تبدیل شدن به آدم بنفش به کودک آموزش می دهد که شامل: (این تویی که باید سوال های خوب بپرسی. این تویی که باید زیاد بخندی. این تویی که باید همیشه حرفت را بزنی. این تویی که باید هرکاری را با دقت انجام بدهی. پس خود خودت باش!) است.
دلم میخواهد همیشه دنبال فکرهای تازه بگردم!
اگر ناگهان سر و کلهی یک فکر خیلی بد پیدا شود و طوری بهت بچسبد که نتوانی از دستش راحت شوی، آن وقت چهکار میکنی؟
سعی میکنی به این مهمان ناخوانده فکر نکنی؟
عصبانی میشوی و سرش داد میکشی؟
مینشینی و یک دل سیر گریه میکنی؟
یا نه...
یک فکر خوب شکار میکنی تا....