مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب اهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
داسی دایناسی 4 (غول برفی)
داسیدایناسیِ سبزِ کوچولو میخواهد برفبازی کند و یک غولِ بزرگ برفی درست کند. اما برای برفبازی باید چه کارهایی کرد؟ داسیدایناسی در این داستان یاد میگیرد که در سرما چهجوری باید برفبازی کرد.
درباره داسی دایناسی 4 (غول برفی)
داسیدایناسیِ سبزِ کوچولو میخواهد برفبازی کند و یک غولِ بزرگ برفی درست کند. اما برای برفبازی باید چه کارهایی کرد؟ داسیدایناسی در این داستان یاد میگیرد که در سرما چهجوری باید برفبازی کرد.
از همین نویسنده
مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب آهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب اهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب اهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب اهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب اهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
میخورم فقط، Oil و گازوئیل
راه میروم، با چهار Wheel
Car هستم از، جنس آهنم
من به جای حرف، بوق میزنم...
در مجموعه کتابهای «انگلارسی» کودک با خواندن و شنیدن شعرهای دلنشین و جذاب، با زبان انگلیسی آشنا میشود و کلمههای زیادی یاد میگیرد. با این مجموعه، کودک هم از شعر خواندن لذت میبرد و هم شوق یادگیری زبان انگلیسی در او بیدار میشود.
One, Two، شال و کلاه من کو؟
Three, Four، کوچه شد از برف، پُر
Five, Six, Seven, Eight، بریم رو برفها اسکیت
?Are you ready، .Yes, I am
در مجموعه کتابهای «انگلارسی» کودک با خواندن و شنیدن شعرهای دلنشین و جذاب، با زبان انگلیسی آشنا میشود و کلمههای زیادی یاد میگیرد. با این مجموعه، کودک هم از شعر خواندن لذت میبرد و هم شوق یادگیری زبان انگلیسی در او بیدار میشود.
شیموی زبل همه چیزدان، دوست خوب کودک شماست. شیمو به کودک شما مهارتهای اجتماعی را یاد می دهد. شما برای کودک کوچکتان شیمو می خوانید و به صورت غیرمستقیم مفاهیم مهم زندگی را به او می آموزید. مهارتهای مهم فردی مثل دستشویی رفتن، مسواک زدن، استقلال و کاهش وابستگی، اعتماد به نفس، خلاقیت های کوچک و بزرگ، و نیز مهارتهای مهم اجتماعی مثل دوست یابی، همدلی، عشق به دوستان، فرهنگ ترافیک و عبور و مرور، آشنایی با مشاغل و هزار و یک موضوع مهم دیگر از این دست مواردند. زبان شعر، لحن کودکانه، تصاویر بکر، جذاب و دیدنی، از مجموعه کتابهای شیمو مجموعه ای خواندنی و پرمخاطب ساخته اند. این کتاب به صورت تک جلد عرضه شده است.
میمینی سفارشهای مادرش را از یاد میبرد و در شلوغی خیابان مقابل فروشگاه اسباببازی میایستد و گم میشود. حالا میمینی باید چه کار کند؟
در این کتاب میمینی با کبریت بازی میکند و با خطر آتش آشنا میشود.
در اين كتاب میمینی با دردسرهای پرخوری مواجه میشود.
میمینی توپش را به دوستانش نمیدهد. آنها هم او را تنها میگذارند و میمینی پی میبرد که نباید دوستانش را این طور از دست بدهد. حالا او باید چه کار کند تا بچهها دوباره با او دوست شوند.
در این کتاب میمینی وسوسه میشود پولی را که در خانه پیدا کرده است برای خودش خرج کند. اما پول که مال او نیست!
در کتاب میمینی چه دوست نازنینی میمینی یاد میگیرد که اگر چیزی را پیدا کرد آن را به صاحبش برگرداند.
در كتاب میمینی گل میکشه یا نینی میمینی ياد میگیرد كه رويی دیوار نقاشيی نكشد.
در این کتاب بیدقتی میمینی برای پدربزرگش ایجاد خطر میکند. پدربزرگ پا روی ماشین اسباببازی میگذارد و زمین میخورد. چه کار باید کرد؟
در کتاب پنیر داداش ماسته حرف میمینی راسته دروغ میمینی در ماجرای شکستن ظرف شیرینی برملا میشود و دردسر تازهای درست میکند.
خَر… خَر… خَربزه نه خَره و نه بُزه یه میوهی شیرینه پوستش یهکم چروک و چینواچینه توی دلش تُخمهی دوندون داره فَت و فراوون داره! و یکعالمه شعر و ترانهی جذاب، شیرین و خواندنی که کودکان را با میوههای خوشمزه آشنا میکند. کی فکرش را میکرد که خرمالو، طالبی و گلابی هم شعر داشته باشند
تِل... تِل... تلویزیون
روشن شده تو خونهمون
یه فیل داره نشون میده
خرطومشو تکون میده
کاشکی میشد بیاد بیرون
از توی این تلویزیون
و یکعالمه شعر و ترانهی جذاب، شیرین و خواندنی که کودکان را با اشیاء خانه آشنا میکند.
کی فکرش را میکرد که بخاری، صندلی و قالیچه هم شعر داشته باشند؟
این کتاب شامل شعر سان سان ساندویچ به همراه نه شعر دیگر است که همگی از اشعار ناصر کشاورز و تصویرگریهای ویدا کریمی هستند.همهی شعرها و ترانههای جذاب موجود در این کتاب کودکان را با خوراکیهای خوشمزه آشنا میکند.
دربارهی داسی دایناسی 14 (داسی ماهی)
جونمي دريا دريا! داريم ميايم پيش تو بگو آماده باشن موجاي فيشفيشِ تو بابيناسور يک خبر خوب براي داسي دايناسي دارد. چه خبري؟ درست حدس زدي! آنها قرار است براي تعطيلات به کنار دريا بروند.
دربارهی داسی دایناسی 5 (قارچ سمی)
مامان! بابا! من برم اين دور وبر بگردم؟ شايد روي درختا يه ميوه پيدا كردم داسي دايناسي سبز كوچولو با مامان و بابايش به گردش ميرود. او ميخواهد براي خودش ميوه پيدا كند و بخورد.
سایر کتاب های همین ناشر
همه چیز از آن روزی آغاز شد که دعوتنامهای عجیب دریافت کردیم. با مربیهایمان در رختکن بودیم. من نامه را باز کردم و شروع به خواندن کردم. به بازی در تورنمنت «کمپ چهارم» دعوت شده بودیم. هیچکداممان چیزی دربارهی این مسابقات نمیدانست؛ حتی آلیسیا که همیشه داستانهایی از تیمهای افسانهای و اسرارآمیز برایمان تعریف میکرد. این که هیچیک از ما برای شرکت در مسابقات ثبتنام نکرده بود، نشان میداد شخص نامعلومی به مسابقهی اسرارآمیزی دعوتمان کردهاست، با قوانینی که با آنها آشنایی نداشتیم.
صدای بلندی همهجا میپیچد.
«پلیسِ داستان اینجاست، زود در رو باز کنین! به ما دربارهی یه داستان احمقانهی نقطهای گزارش دادهان که با پایانبندیِ غیرقانونیِ «همهچی خواب بود» تموم میشه، توی همین خونهدرختی! شما مظنون اصلی هستین و مقاومت بیفایدهست! ما درختتون رو محاصره کردیم!»
تاریخ مستطاب کفش
آلاستار قرمز، کتانی سفید، گیوه، کفش پاشنهدار،
گالش، صندل، چکمه...
یک دنیا قصه پشت هر کدام از این کفشها هست.
...از موسیقی راک با صدای بلند خوشم نمیآید. لباسهای خالخالی یا راهراه یا روشن تنم نمیکنم. و همیشهی خدا یک برش پنیر آمریکایی ساده را به یک قالب پنیر فلفلی تند هالپانو ترجیح میدهم.
همانطور که میبینید ترجیح میدهم زندگی آرام و بیدردسری داشته باشم. میدانم شاید به نظر بعضی موشها بینمک یا حتی حوصلهسَربَر باشم. شاید هم راست بگویند. ولی خب من اینطوری دوست دارم!
حالا چرا دارم اینها را به شما میگویم؟
الان توضیح میدهم...
روزی روزگاری، که یه روزگارِ خیلی دندونیای بود، هیچ جنبندهای توی خونهدرختی تکون نمیخورد (حتی من) که سر و صدا درست نشه. آخه اندی به امیدِ فرشتهی دندون، دندونشو انداخته بود تو یه لیوان آب و توی تختخوابش خوابیده بود.
همینطور سکه پشت سکه بود که توی خواب اندی ظاهر میشد...
من هم اونطرف، دراز کشیده بودم توی وان و سعی میکردم بهجای دردسر درستکردن، حباب درست کنم. یعنی چی؟ یعنی اینکه واقعا، واقعا و واقعا ساکت باشم!
تا اینکه یهو...
محترمترین نویسندههای جهان میآیند تا سگهای نازپروردهشان را در نمایش سگهای ادیبِ عمارت غمکدهی مخوف به رخ بکشند. اما اتفاق عجیبی در عمارت غمکدهی مخوف در حال وقوع است؛ رد پنجههای اسرارآمیز، زوزههای شبانه و کفشهایی که بهطرز مشکوکی جویده شده بودند. آیا اِیدا میتواند تا ماه کامل نشده، از ماجرا سر دربیاورد؟
آخ، دلم مثل سیر و سرکه میجوشد! فردا داریم برای تعطیلات میرویم سوئد، آن هم با یک کشتی خیلی بزرگ! از آن جالبتر اینکه شایِن را هم با خودمان میبریم. وقتی شایِن باشد، دیگر نمیترسم که توی چادر بخوابم، حتی وسط طبیعت بکر و وحشی، با اینکه میگویند سوئد پُر است از خرس و گرگ و غول..
وقتش رسیده که با خوندن قسمتِ سوم چهار سابقهدار از خنده رودهبُر شین!
چهار سابقهدار قراره روزِ خیلی گندی داشته باشن!
این داستان رو از دست ندید!
اینقدر خندهداره که شلوارتون رو خیس میکنید!
زمین مورد حمله فضاییها قرار گرفته است! شما این بار نه در نقش زمینیها بلکه در نقش فضاییها بازی میکنید و باید به سرعت و قبل از رقبای خود هدف مورد نظر روی زمین را به چنگ آورید! پاتک یک بازی هیجانی و سرعتی است که در آن بازیکنان باید در عین تمرکز و دقت، سریعا یکی از احجام بازی را که در کارت رو شده دیده نمیشود بردارند. این احجام عبارتند از مرغ، روبات، میز، آباژور و صندوقچه. سرعت بالای حل مساله، به همراه دقت لازم برای حل آن، این بازی را به یک تجربهی پرهیجان وشاداب تبدیل میکند که در عین حال برای افزایش قدرت تمرکز و تحلیل تصویر نیز بسیار مفید است. بازی پاتک یک بازی مهمانی حساب میشود که قوانین بسیار کمی دارد و قابل بازی کردن برای 2 تا 8 نفر است. کارتهای سوال بازی در دو دسته ساده و پیشرفته هستند و این امکان را به بازیکنان میدهند تا درجه سختی مورد نظر خود را انتخاب کنند. این بازی برای گروه سنی بالای هشت سال تا بزرگسالان قابل بازی کردن است.
پارادیس به جنگلی که هر لحظه تاریکتر میشد اشاره کرد و گفت: «همینحالا، من میرم سراغ هیولای خرسیِ کلّهکوسهای. قبل از اینکه شهردار رو بخوره. شما دو تا، مثل شیر با من میآیین یا هنوز دهنتون بوی شیر میده؟»
بن دستش را بالا برد: «من مثل شیر میآم.»
ویسلی دستش را بالا برد: «من دهنم بوی شیر میده.» چپچپ به بن نگاه کرد. آهی کشید و گفت: «خیلی خب. من هم با شما همراه میشوم. اما بهتون هشدار میدهم، اگر من زندهزنده خورده شدم، شما دو نفر شخصاً مسئولید.»ش
پشت سر خانم تورن پا میگذارم به دویدن؛ ولی چند قدمی که میدوم، یک چیزی از پشت گوشم را میگیرد. جیغم درمیآید و دور خودم میچرخم. اما جز سایههای سیاه، هیچچیز دوروبرم نیست؛ سایههای ترسناکی که رنگشان به سبزی میزند. بعد هوای سردی میآید و شبحی پچپچ میکند: «قانونهای من! قانونهای مدرسهی من! حواست باشد. هیچوقتِ هیچوقت زیر پا نگذارشان. دویدن ممنوع!»
گربهها ماجراجواند و مادرزادی بلدند چهطور جان سالم بهدر ببرند. خیلیهایشان زندگیهایی باورنکردنی، الهامبخش و جذاب داشتهاند، منتها تاریخ یا فراموششان کرده یا نادیدهشان گرفته. غیرمنصفانه است، نه؟
این کتاب قصهی راستیراستیِ بیش از 30 پیشی واقعی را تعریف میکند که قهرمان داستانهای خودشاناند.
اینجا از اسطورههای جنگ جهانی دوم، دریانوردان بیباک آبهای آزاد، رکورددارانِ جهانی گینس، گربههایی که مایهی الهام کتابهای پرفروش شدند و کلی چیز دیگر- حتی «گربهای فضانورد» که به خارجِ جو زمین سفر کرد (و موفق شد به زمین برگردد تا قصهاش را تعریف کند) خواهید دانست.
حاضرید؟ پس آمادهی چند حقیقت چشمگیر دربارهی پیشیسانان و ماجراجوییهای موسیخکن باشید!
با مومیترولها آشنا شوید! جانورهای گِرد و کوچکِ افسانهای و بامزه که مثل اسبآبی پوزهی کشیده دارند. اما اسب آبی نیستند! مومیترولها در روزگاران گذشته توی خانهی آدمها و کنار پریانِ خانگی، پشت بخاری زندگی میکردند. اما الآن زندگیشان عوض شده. ماجراهای جالب و هیجانانگیزشان را بخوانید.
بفرمایید!
این هم جلد چهارم چهار سابقهدار!
اونقدر میخندی که اشک از چشمت دربیاد!
اونقدر میخندی که رودهبُر شی! (اصلاً هم مهم نیست کدوم یکی رو انتخاب میکنی؟ رودهبُرشدن یا چشمهای اشکی!)
فقط چهار سابقهدار رو در حملهی گامبیها از دست نده!
اِمیکا چِن، هکر نوجوانی است که میخواهد به هر ضربوزوری شده پولی بهدست بیاورد. او در این دنیای مجازی، در ازای دریافت جایزه، خلافکارهایی را گیر میاندازد که غیرقانونی از مسابقهی جنگسار پول درمیآورند...
تاریخ مستطاب کلاه
کلاه شاپو، کَپ، برت، فدورا، هامبورگ، کلاش، چولو...
تا حالا کدام یکی از این کلاهها را سرت گذاشتهای؟ میدانی هرکدام چهشکلیاند؟ اصلاً تا حالا شده کسی کلاه بگذارد سرت؟
بعید است پاسخت منفی باشد، چون آدمهای زیادی به این کار علاقه دارند و حتماً تا حالا یکیشان تو را مستفیض کرده.
اندی و تری خانه درختی سیزدهطبقهی باحالشان را بیستوشش طبقه کردهاند. پیست ماشینبرقی اضافه کردهاند، مسیر اسکیت با یک گودال کروکودیل زیرش، استادیوم گِلبازی، اتاقک ضد جاذبه، دریاچهی یخی برای پاتیناژ با پنگوئنهای پاتیناژکار واقعی و کلی طبقهی باحال دیگر.
زندگی هوهویی اِوا بالقلنبه واقعاً هوهویی است. او همهی همهچیز را برای دفترچهخاطراتش تعریف میکند. اگر میخواهید همهی بالبالیهای زندگی هوهوییاش را بخوانید، دفترچهخاطراتش را کش بروید!
همه فکر میکنند من عجیب و غریبم، حتی مامان. هر چند مامان به روی خودش نمیآورد. بچه های مدرسه همیشه از من دوری میکنند. بیشتر زنگ های تفریح برای خودم تنهایی میچرخم. بقیه چیزها را طوری که من میبینم، نمیبینند. من بیشتر وقتها توی هَپَروتم. درست نمیفهمم چرا، اما توی کلهام بچهای هست که شبیه بچههای دیگر نیست.
یکهو دیدمش. آنجا بود. از کولهپشتیام آمده بود بیرون و به بدنش کشوقوس میداد و خودش را میتکاند تا از شرّ گردوخاکی که پوشانده بودش، خلاص شود. باورم نمیشد! چی بود؟ آدمفضایی؟ جن؟ یا... هیولا؟ نمیدانستم چه بگویم، ولی از بس حیرت کرده بودم، نمیتوانستم دهانم را ببندم.
ـ چهات شده بچهجان؟ چرا اینجوری نگاهم میکنی؟ کتاب داری؟ کجاست؟ چند تا داری؟ بخوانیم؟ اسم من پَتیپَن است، ولی دوستهایم بهم میگویند آقای پتیپن. هیولای کتابم. اسم تو چیست؟
ـ ها... آ... آ... آ... آگوس پیانولا!
دیزی وارت دیگر برای خودش یک پا جادوگر شده است و چشمک وزغی صدایش میکنند. دیزی خیلی خیالپرداز است و همینطور بازیگر نمایشنامههای شکسپیر. اما مامانبزرگش بهزور او را به قلعهی وزغی فرستاده تا جادوگری یاد بگیرد. حالا دیگر او متخصص مقابله با طلسم شده است.
با مومیترولها آشنا شوید! جانورهای گِرد و کوچکِ افسانهای و بامزه که مثل اسب آبی پوزهی کشیده دارند. اما اسب آبی نیستند! مومیترولها روزگاران گذشته توی خانهی آدمها و کنار پریانِ خانگی، پشت بخاری زندگی میکردند. اما الان زندگیشان عوض شده. ماجراهای جالب و هیجانانگیزشان را بخوانید.
باز هم دیرم شد!
«پفک پنیری به دادم برس!» ساعت نُه صبح بود و من، جرونیمو استیلتُن، دوباره دیر میرسیدم سرِ کار! در کمتر از یک دقیقه، از تختخواب قِل خوردم پایین و در کمتر از دو دقیقه، لباس پوشیدم. درست است که موش سحرخیزی نیستم، ولی توی آمادهشدن خیلی تروفرزم.
همانطور که دندانهایم را با خمیردندانی با طعم پنیر چدار مسواک میزدم، زیر لب غُرغُر کردم: «لعنت به هر چی پنیر کپکزدهست! از صبحهای شنبه متنفرم!» بعدش تیز از پلهها دویدم پایین، پایم گیر کرد به دُمم و از آنبالا قِل خوردم و افتادم ...