اتلمتل ترانه، شعرهای کودکانه مجموعهای از اشعار خیالانگیز و کودکانه است. شاعران این مجموعه کوشیدهاند تا دریچهی چشم کودکی کنجکاو به واقعیتهای تلخ و شیرین و عجیب و غریب دوربرشان نگاه کنند.
داسی دایناسی 5 (قارچ سمی)
دربارهی داسی دایناسی 5 (قارچ سمی)
مامان! بابا! من برم اين دور وبر بگردم؟ شايد روي درختا يه ميوه پيدا كردم داسي دايناسي سبز كوچولو با مامان و بابايش به گردش ميرود. او ميخواهد براي خودش ميوه پيدا كند و بخورد.
دربارهی داسی دایناسی 5 (قارچ سمی)
مامان! بابا! من برم اين دور وبر بگردم؟ شايد روي درختا يه ميوه پيدا كردم داسي دايناسي سبز كوچولو با مامان و بابايش به گردش ميرود. او ميخواهد براي خودش ميوه پيدا كند و بخورد. اما آيا داسيدايناسي ميتواند هر ميوهاي را بخورد؟ فكر ميكني داسي دايناسي به حرف مامان و قورباقر گوش ميكند؟ داسيدايناسي در اين داستان ميفهمد چه چيزهايي را ميتواند بخورد و چه چيزهايي را نه.
از همین نویسنده
شعر به کودکان کمک میکند ناشناختهها را کشف کنند. شعر به کودکان امکان میدهد که تخیل خود را در فضای بیکران رها سازند. شعر به کودکان توانایی خلق جهانی تازه میدهد. در این مجموعه از شعرهای ناصر کشاورز، شاعر صمیمی کودکان ایران، اشیاء همچون موجودات زنده دست کودکان را میگیرند و آنان را به تماشا میبرند!
شعر به کودکان کمک میکند ناشناختهها را کشف کنند. شعر به کودکان امکان میدهد که تخیل خود را در فضای بیکران رها سازند. شعر به کودکان توانایی خلق جهانی تازه میدهد.
مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب اهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
مجموعه کتاب های تاتی کوچولوها در 10 جلد با سروده ناصر کشاورز و شکوه قاسم نیا به منظور آشنایی با حالت های بچه و نیز شناخت اعضای بدن و ... است که در کنار هر عکس کودک چند بیت شعر آورده شده است.
سادگی و ضرب اهنگ شعر گونه این متن ها توجه هر کودکی را به خود جلب می کند و شامل اشعاری زیبا و دلنشین است که با زبانی ساده به معرفی حالت های کودکان و عکس العمل هایشان می پردازد.
اشعار این مجموعه توسط "ناصر کشاورز" و برای کودکان 1 تا 3 سال سروده شده است.
One, Two، شال و کلاه من کو؟
Three, Four، کوچه شد از برف، پُر
Five, Six, Seven, Eight، بریم رو برفها اسکیت
?Are you ready، .Yes, I am
در مجموعه کتابهای «انگلارسی» کودک با خواندن و شنیدن شعرهای دلنشین و جذاب، با زبان انگلیسی آشنا میشود و کلمههای زیادی یاد میگیرد. با این مجموعه، کودک هم از شعر خواندن لذت میبرد و هم شوق یادگیری زبان انگلیسی در او بیدار میشود.
میمینی سفارشهای مادرش را از یاد میبرد و در شلوغی خیابان مقابل فروشگاه اسباببازی میایستد و گم میشود. حالا میمینی باید چه کار کند؟
مجموعه کتابهای میمینی قصههای منظومی از بچه میمونی بازیگوش و شیرین است.
در هر کتاب مشکلی رفتاری از میمینی سر میزند و یا حادثهای برای او پیش میآید که در نهایت او را باتجربهتر میکند.
در این کتاب میمینی با کبریت بازی میکند و با خطر آتش آشنا میشود.
در این کتاب میمینی اولین روز مهدکودک را تجربه میکند. او بی قرار است و پرسشهای بسیاری دارد. آیا او میتواند خودش را با مهدکودک تطبیق دهد؟
در اين كتاب میمینی با دردسرهای پرخوری مواجه میشود.
در این کتاب میمینی با نتیجهی آشغال ریختن روی زمین آشنا میشود.
میمینی توپش را به دوستانش نمیدهد. آنها هم او را تنها میگذارند و میمینی پی میبرد که نباید دوستانش را این طور از دست بدهد. حالا او باید چه کار کند تا بچهها دوباره با او دوست شوند.
در این کتاب میمینی وسوسه میشود پولی را که در خانه پیدا کرده است برای خودش خرج کند. اما پول که مال او نیست!
در کتاب میمینی چه دوست نازنینی میمینی یاد میگیرد که اگر چیزی را پیدا کرد آن را به صاحبش برگرداند.
در كتاب میمینی گل میکشه یا نینی میمینی ياد میگیرد كه رويی دیوار نقاشيی نكشد.
در این کتاب میمینی متوجه میشود که زیاده روی در خوردن شیرینی باعث دندان درد میشود.
در این کتاب بیدقتی میمینی برای پدربزرگش ایجاد خطر میکند. پدربزرگ پا روی ماشین اسباببازی میگذارد و زمین میخورد. چه کار باید کرد؟
در کتاب پنیر داداش ماسته حرف میمینی راسته دروغ میمینی در ماجرای شکستن ظرف شیرینی برملا میشود و دردسر تازهای درست میکند.
خَر… خَر… خَربزه نه خَره و نه بُزه یه میوهی شیرینه پوستش یهکم چروک و چینواچینه توی دلش تُخمهی دوندون داره فَت و فراوون داره! و یکعالمه شعر و ترانهی جذاب، شیرین و خواندنی که کودکان را با میوههای خوشمزه آشنا میکند. کی فکرش را میکرد که خرمالو، طالبی و گلابی هم شعر داشته باشند
تِل... تِل... تلویزیون
روشن شده تو خونهمون
یه فیل داره نشون میده
خرطومشو تکون میده
کاشکی میشد بیاد بیرون
از توی این تلویزیون
و یکعالمه شعر و ترانهی جذاب، شیرین و خواندنی که کودکان را با اشیاء خانه آشنا میکند.
کی فکرش را میکرد که بخاری، صندلی و قالیچه هم شعر داشته باشند؟
این کتاب شامل شعر سان سان ساندویچ به همراه نه شعر دیگر است که همگی از اشعار ناصر کشاورز و تصویرگریهای ویدا کریمی هستند.همهی شعرها و ترانههای جذاب موجود در این کتاب کودکان را با خوراکیهای خوشمزه آشنا میکند.
دون دون دونم گل می کارم باغبونم نوشته ی ناصر کشاورز است که توسط رویش در سال 1392 و 12 صفحه به بازار عرضه شده است.
سایر کتاب های همین ناشر
آهی کشیدم و گفتم: «هیچجا سوراخموشِ خودِ موش نمیشه.» دیروقت بود و از اینکه برگشته بودم خانه خوشحال بودم.
ولی وقتی از راهپلهی جلویی خانه بالا رفتم، فوری فهمیدم یک جای کار میلنگد.
چرا درِ خانه باز بود؟ من که صبح قفلش کرده بودم. و چرا چراغ طبقهی بالا روشن بود؟ من وقتی از خانه بیرون میروم، همیشه همهی چراغها را خاموش میکنم.
نوکِپنجه نوکِپنجه جلو رفتم و ساکت و بیسروصدا رفتم توی خانه. از راهروی تاریک گذشتم. کنار درِ آشپزخانه ایستادم و یواشکی سر و پوزهای آب دادم. درِ یخچال چارطاق باز بود!
بفرمایید!
این هم جلد چهارم چهار سابقهدار!
اونقدر میخندی که اشک از چشمت دربیاد!
اونقدر میخندی که رودهبُر شی! (اصلاً هم مهم نیست کدوم یکی رو انتخاب میکنی؟ رودهبُرشدن یا چشمهای اشکی!)
فقط چهار سابقهدار رو در حملهی گامبیها از دست نده!
سوسکها آنقدر تنوع دارند و رنگارنگاند که شاید باورتان نشود؛ یکچهارم کل گونههای جانوری شناختهشده در جهان سوسکاند! درحالحاضر، زیستشناسان حدود 400هزار گونه سوسک روی کرهی زمین یافتهاند، اما به گمان بعضی این تعداد بیش از دو میلیون گونه است.
چند تا سوسک بامزه:
سوسک سرگینغلتان شاخدار میتواند بیش از هزار برابر وزن خودش را هل بدهد.
مسافران زمان 4 (ماجرای خانواده ی بالبوئنا در کشتی دزدان دریایی)
طوفانی دیگر و سیاهچالهای دیگر و سفری دیگر در زمان. این بار مقصد خانوادهی بالبوئنا دریای کارائیب است؛ جولانگاه دزدان دریایی مخوف و پرآوازهای مانند ناخدا شنلسیاه که در جستوجوی گنجی افسانهای است. اما شورش خدمهی کشتی، اوضاع را به هم میریزد و سباس و رفقایش وارد ماجرای پیچیدهای میشوند.
وقتی صدای پای نگهبان به حد کافی نزدیک شد، گفت: «سوپی رو که ازتون خواستم، برام آوردین؟» بعد به نگهبان یادآوری کرد: «من به خمیر نون حساسیت دارم.» البته دروغ میگفت. «و میوه هم بهم نمیسازه!» صدای غرولند بلندی از راهرو شنید و بعد نگهبان گفت: «عقب وایسا دخترهی نادون!» زانو زد تا دریچهی پایینِ در را باز کند و...
طوطیداشتن خیلی خوب است، ولی متأسفانه مدلِ هانیبال خاص است. به این مدل طوطیها میگویند کوکاتیل، فکر کنم بهخاطر اینکه مریض هستند. حتماً هانیبال خیلی درد دارد که مدام جیغ میکشد. آن وقتهایی هم که جیغ نمیکشد، دارد گاز میگیرد.
یک خبرِ پَرپَرانگیز! تازگیها یک همکلاسی تازه به مدرسهمان آمده. اسمش هایلی پوشپوشی است. خیلی دلم میخواهد با او دوست شوم. ولی انگار هایلی از جغدهای باحال خوشش میآید. بیشتر دوست دارد با لوسی، بالبالیترین دوستِ من، بپرد. نکند لوسی من را یادش برود؟
کاپوچین یک بازی هیجان انگیز با رنگ و زنگ و به سبک بازیهای همزمان است. یعنی بازیکنان در آن قرار نیست تا منتظر نوبت خودشان باشند، بلکه همه همزمان شروع به چیدن لیوانهایشان روی هم، با نهایت سرعت و دقت میکنند. باید قبل از بقیه با لیوانک هایی که در دست دارید ترکیب مناسبی بسازید. زنگ را به صدا دربیاورید تا در آخر با امتیاز بیشتر برنده شوید. تصویرهای مختلف، با رنگها و ترکیبهای متفاوتشان پیش روی شما هستند و البته حریفانی جدی و سرسخت. پس حواستان را جمع کنید! زنگ پیروزی کاپوچین فقط برای تیزترین چشمها و سریعترین دستها به صدا در میآید! همچنین این بازی را می توانید در سه سطح سختی ساده، متوسط و پیچیده بازی کنید.
بگذارید ببینم. ماجرا دقیقاً از آنجا شروع شد که... شوخی نمیکنم ها! یک روز غروب، خوشحال و آسوده روی کاناپهام لم داده بودم، کنترل تلویزیون را توی پنجهام گرفته بودم و پشتِ سرِ هم کانال عوض میکردم که یکدفعه یک تبلیغ تلویزیونی چشمم را گرفت.
یک خانم جونده با موهای طلایی داشت مثل یک موش دیوانه عربده میکشید: «دارین کچل میشین؟ موهاتون کمپشت شده؟» بعد پوزهاش را آورد جلو و چسباند به دوربین و ...
این که آدم دو جفت مادربزرگ و پدربزرگ داشته باشد، برای من که خیلی خوب جواب داده!
پاتالها خیلی از هدیهدادن خوششان میآید و دارند برنامهی یک گردش خانوادگی هم میچینند که قرار است خیلی تماشایی باشد.
دلیا هم میخواهد بیاید. (چرا واقعا؟)
من که همیشه میتوانم ندیدهاش بگیرم.
آنجلا به جنابِ تام یاد داد درست رفتار کند. به او میگفت:
«لقمههای کوچک بردار!»
«موقع جویدن دهانت را ببند!»
خیلی چیزها بود که جنابِ تام باید یاد میگرفت.
تام بیشتر از هر کاری حمامکردن را دوست داشت. توی حمام به اینطرف و آنطرف آب میپاشید و شلوغکاری راه میانداخت.ش
چه حالی پیدا میکنی اگر توی یکی از دفترچههای مرموز داییات این نوشته را پیدا کنی؟
«میکلآنژ» همیشه به من میگفت آسانترین راهِ رسیدن به آینده، فکرنکردن به آن است.
«مانی» با خواندن خاطرات دایی شوکه میشود، «داییسامان» کجا و «میکلآنژ» کجا؟
...از موسیقی راک با صدای بلند خوشم نمیآید. لباسهای خالخالی یا راهراه یا روشن تنم نمیکنم. و همیشهی خدا یک برش پنیر آمریکایی ساده را به یک قالب پنیر فلفلی تند هالپانو ترجیح میدهم.
همانطور که میبینید ترجیح میدهم زندگی آرام و بیدردسری داشته باشم. میدانم شاید به نظر بعضی موشها بینمک یا حتی حوصلهسَربَر باشم. شاید هم راست بگویند. ولی خب من اینطوری دوست دارم!
حالا چرا دارم اینها را به شما میگویم؟
الان توضیح میدهم...
آخ، دلم مثل سیر و سرکه میجوشد! فردا داریم برای تعطیلات میرویم سوئد، آن هم با یک کشتی خیلی بزرگ! از آن جالبتر اینکه شایِن را هم با خودمان میبریم. وقتی شایِن باشد، دیگر نمیترسم که توی چادر بخوابم، حتی وسط طبیعت بکر و وحشی، با اینکه میگویند سوئد پُر است از خرس و گرگ و غول..
هیجان بیشتر با بستهی کاپوچین پلاس!
حالا دیگر میتوانید با اضافه کردن این بسته به بازی اصلی، کاپوچین را ۶ نفره بازی کنید، آن هم با ۳۶ کارت کاملا جدید برای چالش و هیجان بیشتر!
آماده باشید برای خوندن خندهدارترین، پُرشَر و شورترین و باحالترین کتابی که تا حالا دیدهاید.
وقت ملاقات با چهار سابقهدار رسیده...
One, Two، شال و کلاه من کو؟
Three, Four، کوچه شد از برف، پُر
Five, Six, Seven, Eight، بریم رو برفها اسکیت
?Are you ready، .Yes, I am
در مجموعه کتابهای «انگلارسی» کودک با خواندن و شنیدن شعرهای دلنشین و جذاب، با زبان انگلیسی آشنا میشود و کلمههای زیادی یاد میگیرد. با این مجموعه، کودک هم از شعر خواندن لذت میبرد و هم شوق یادگیری زبان انگلیسی در او بیدار میشود.
اندی و تری 13 طبقهی جدید به خانهدرختیشان اضافه کردهاند؛ این بار دیگر خانهشان خیلی بالا رفته!!! با یک دمندهی حبابصابونی، یک ماشین قاپنده (که میتواند هرچیزی را از هرجایی بقاپد)، یک طبقهی وقتتلفکنی، یک کارخانهی دستمالتوالت (چون هرچقدر دستمالتوالت داشته باشی، باز هم کم است)، یک طبقه برای پاهای دراز، یک مرکز مشاهدات فرازمینی، و بهترین کتابفروشی دنیا که واقع در یک خانهدرختیِ واقع در یک جنگلِ واقع در یک کتاب است!
بعضیوقتها تصمیم گرفتن خیلی راحت نیست. بهخصوص وقتهایی که خواهر بداخلاقم دِلیا یکجور تهدیدآمیزی میآید سروقتم.
حرف نزن، کارت رو بکن!
مامان عزمش را جزم کرده کل خانه را مرتب کند. میگوید اگر نمیتوانم تصمیم بگیرم چه چیزهایی را رد کنم بروند، خودش جایم تصمیم میگیرد. فاجعه میشود ها!
خوشبختانه آفتابهای لببوم برای نجاتم سرمیرسند (بیشتر از یک بار هم)
این کتاب ماجرای هیولاها، معما، یک جشنوارهی موسیقی، چیزهای گمشده، من، و مارکوس است (البته نه لزوماً به همین ترتیب)، و یک معلم کمکی خیلی سختگیر، ولی نگذارید این آخری از خواندن کتاب منصرفتان کند
در درختستان طوفانِ بزرگی در راه است! اِوا میخواهد به همه کمک کند تا جایشان امن باشد. او میخواهد ثابت کند برای قَسمِ جُغدی آماده است. برای همین به اَسبچهی گمشدهای کمک میکند تا به خانه برسد. اما آنقدر باد و باران زیاد است که آنها در طوفان گیر میافتند!
آیا اِوا هنوز هم میتواند اَسبچه را نجات دهد؟
خیلی از بازرگانان در میان آن جمع خواستند کنیز را بخرند، اما دختر به هیچکدام راضی نشد. دستِآخر صاحب کنیز رو کرد به دختر و گفت: «پس خودت یکی را انتخاب کن. به این جمع نگاه کن و خودت یکی را از میان آنها انتخاب کن تا تو را به او بفروشم.»کنیز بهدقت به چهرهی آدمهایی که دورتادورش را گرفته بودند نگاه کرد و یکدفعه چشمش به علیمجدالدین افتاد که گوشهای ایستاده بود. یک آن احساس کرد قلبش بهشدت به تپش افتاده. بیاختیار دستش را بلند کرد و انگشتش را بهسمتِ او گرفت. گفت: «این همان مردی است که دلم می...
بابک و باران همچنان دنبال ماجراجویی هستند. مزقون هم که روبهراه است و آمادهی یک سفر هیجانانگیز دیگر. در سفر سوم، بابک و باران به دیدن بتهوون میروند. آنها در این سفر متوجه میشوند که بتهوون دارد برای سمفونی سومش تمرین میکند و قرار است این سمفونی را در حضور یکی از مارشالهای بزرگ ناپلئون اجرا کند، اما نیاز به ویولنیست دوم دارد. بابک هم که قبلاً از جناب باخ یک ویولن هدیه گرفته، خب... چه شانسی از این بالاتر! هر کسی که عاشق موسیقی باشد چنین فرصتی را در هوا میقاپد. اگرچه نوازندگی برای استاد سختگیری مثل بتهوون چالشهای خودش را دارد، اما بابک هم کسی نیست که بهسادگی عقب بکشد، چون باری همیشه هوای او را دارد. البته این بار باران، بهجز کمک به بابک، با خلاقیتش به جهان موسیقی هم خدمت بزرگی میکند.
اگر مثل پوملو یک فیل فیلسوفِ صورتی کوچولو بودی، با خرطومِ درازت چهکار میکردی؟ مثلاً با خرطومت کلاهِ گِرد و پیچپیچی درست میکردی؟ یا از شاخههای گوجهفرنگی آویزان میشدی و تاب میخوردی؟ یا اینکه با خرطومت توتفرنگیهای خوشمزه و رسیده را از بالای بوتهها میچیدی؟